تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خير دنيا و آخرت با دانش است و شرّ دنيا و آخرت با نادانى. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834866428




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطره خواندنی از خلبان بورانی در دوران اسارت


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
خاطره خواندنی از خلبان بورانی در دوران اسارت
خلبان اکبر بورانی مهندس شد و ما ۲۴ خلبان شدیم کارگران او. بچه هایی که قدرت بدنی خوبی داشتند، بیل می زدند و بعضی هم با فرقون از بیرون ماسه می آوردند.


به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات خلبان آزاده تیمسار محمدیوسف احمدبیگی است:   در زندان ابوغریب محوطه ای بود در حدود دویست متر مربع که از آنجا برای هواخوری اسرا استفاده می شد. این محوطه بسیار کثیف و سنگلاخ بود که با ریزش آب و باران لجن می شد و بوی تعفن می گرفت.   تا زمانی که زندان در اختیار استخبارات عراق بود، مسئولان زندان با تمیز آن محوطه، حتی به وسیله ی خودمان هم رضایت نمی دادند. اما با رفتن آنها و تحویل زندان به نیروی هوایی عراق، فردی به نام «محمود» مسئولیت زندان را به عهده گرفت که نسبتاً مرد خوبی بود و در حد خودش سعی می کرد به اسرا محبت کند.   روزی «اکبر بورانی» در حین هواخوری به جناب محمودی گفت: «اگر شما بتوانید از این عراقی ها وسیله بگیری، من این محوطه را سیمان می کنم.» محمودی گفت: «فکر می کنی چقدر سیمان و ماسه می خواهی؟» وی نگاهی به محوطه انداخت و گفت: «حدود ۴۰ تا ۵۰ کیسه و کمی هم شن و ماسه.»   جناب محمودی پس از کمی فکر گفت: «اگر ما به این عراقی ها بگوییم این مقدار مصالح می خواهیم، حتماً نخواهند داد. بهتر است اول مقدار را کم بگوییم، کار که نیمه کاره ماند، می گوییم در محاسبات مان اشتباه کرده ایم. مجبور می شوند بقیه ی سیمان موردنیاز را تأمین کنند.»   جناب محمودی با مسئول زندان صحبت کرد و او را به این کار تشویق کرد. «محمود» (مسئول زندان) پس از کمی مقاومت، سرانجام رضایت داد و مقدار سیمان درخواستی ما را سئوال کرد که جناب محمودی در جواب به او گفته بود: «ده کیسه سیمان و مقداری ماسه.» محمود کمی فکر کرد و گفت: «این منطقه به فرات نزدیک است، از نظر ماسه مشکلی نداریم؛ ولی از نظر سیمان باید بررسی کنم و بعد جواب خواهم داد.»   چند روزی از این موضوع گذشت. روزی مسئول زندان، جناب محمودی را خواست و گفت: «من در بیرون از محوطه تعدادی کیسه ی سیمان دیده ام که برای انجام کارهای ساختمانی آورده اند، ولی اگر از آنها برداریم «حرامی» است. (منظورش دزدی بود.) و این کار خلاف دستور اسلام است.»   محمودی به او گفت: «این گناه ندارد، هیچ؛ بلکه ثواب هم دارد. مگر خداوند در قرآن نفرموده است که با اسیر به خوبی رفتار کنید؟ تو که این سیمان ها را برای خودت نمی خواهی و... سرانجام با هر زبانی بود محمود را راضی کرد تا تعدادی از کیسه سیمان ها را هنگان شب و پس از رفتن کارگرها برای ما بیاورد.»   از فردای آن روز خلبان اکبر بورانی مهندس شد و ما ۲۴ خلبان شدیم کارگران او. بچه هایی که قدرت بدنی خوبی داشتند، بیل می زدند و بعضی هم با فرقون از بیرون ماسه می آوردند.   شور و نشاط فوق العاده ای در بین بچه ها به چشم می خورد. از ساعت ۷ صبح پس از خوردن صبحانه بیرون بودیم تا غروب آفتاب و حتی شب ها نیز از مسئول زندان اجازه می گرفتیم که اکبر بورانی با دو نفر دیگر از بچه های برای آب گرفتن روی سیمان ها بیرون بیایند. موقعیت خوبی برایمان ایجاد شده بود. پس از چند سال می توانستیم شب در هوای آزاد باشیم و ستاره ها را نظاره کنیم.  

تصویر خلبان آزاده جانباز ˈ اکبر صیاد بورانی ˈ که روز جمعه شانزدهم خرداد سال جاری در اثر صدمات ناشی از جنگ و دوران اسارت پس از ماه ها بیماری، دیدار حق را لبیک گفت   مقداری از کار را که جلو بردیم چند تن از فرماندهان نیروی هوایی برای بازدید آمدند. وقتی کار را دیدند باورشان نمی شد که ما با امکانات کم بتوانیم این را به سرانجام برسانیم. زیرا ما فقط یک «ماله» داشتیم و یکی از بچه ها هم با یک شیشه پنی سیلین که آب درون آنریخته بود، «تراز» درست کرده بودند.   روز دوم، ده کیسه سیمان تمام شد و ما تازه یک بلوک درست کرده بودیم. جناب محمودی جریان را به مسئول زندان گفت و از او خواست تا سیمان بیشتری در اختیار ما قرار دهد. مسئول زندان عصبانی شد و گفت: «اصلاً نمی خواهیم کار کنید!» به نگهبانان دستور داد تا همه ی ما را به داخل آسایشگاه بفرستند. پس از یک ساعت که عصبانیت اش فروکش کرد، جناب محمودی را صدا زد و گفت: «فکر می کنی چند کیسه سیمان دیگر لازم باشد؟» محمودی گفت: «مگر تو نمی دانی که من این سیمان ها را باید بدزدم، سرانجام یک روز ممکن است بفهمند و از من شکایت کنند.»   جناب محمودی موضوع بازدید فرماندهان و اظهار رضایت آنها را به محمود گوشزد کرد و وی به خاطر تشویق خودش توسط فرمانده، خیلی مایل بود این کار را به اتمام برساند. سرانجام رضایت داد و هر شب نگهبان ها را می فرستاد و با فرقون ده کیسه سیمان می دزدیدند و به ما می دادند.   چند روزی به ۲۲بهمن سال ۶۱ باقی مانده بود. ما از اکبر بورانی خواستیم طوری کار را تمام کند که برای ۲۲بهمن بتوانیم در این محوطه مسابقه ی والیبال و فوتبال برگزار کنیم. بورانی محوطه را خیلی قشنگ درست کرد و با همت جناب محمودی مقداری رنگ هم از مسئول زندان گرفتیم و زمین را خط کشی کردیم. دو عدد دروازه ی گل کوچک هم تهیه کردیم و از گونی های پلاستیکی برایشان تور درست کردیم و چند عدد کاپ قهرمانی هم با مقوا و کاغذ سولیفون سیگار ساختیم و خودمان را برای برگزاری مسابقه مهیا کردیم. همه چیز برای مسابقه آماده بود به جز کفش بازی. در ایم موقع خلاقیت جناب بورانی به کار افتاد و از پتو برای بچه ها کفش های مناسبی تهیه کرد.   روز ۲۲بهمن دسته جمعی جشن گرفتیم و مسابقه را برگزار کردیم. شب در آسایشگاه با آنچه که موجود داشتیم محفل دوستانه ای ترتیب داده و به تیم های برنده کاپ ها را اهدا کردیم.   منبع: آزادگان





تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن