تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه بنده اى بخواهد چيزى بخواند و يا كارى انجام دهد و بسم اللّه  الرحمن الرحيم بگويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840655728




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطره جالب صادق زیباکلام از استاد راهنمای انگلیسی


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
خاطره جالب صادق زیباکلام از استاد راهنمای انگلیسی
منبع:ماهنامه نسیم بیداری اولین بار که استاد راهنمایم پروفسور «تام گالاهر» (Tom Gallagher) را دیدم اصلاً ازش خوشم نیامد. آن‌قدر سرد ،بی‌روح ،عبوس ،نچسب و بیش از همه رسمی و خشک به نظر می‌آمد که همان موقع تصمیم گرفتم اگر بشود و بتوانم حتماً او را به عنوان استاد راهنمایم تغییر بدهم . رئیس دانشکده به من گفته بود که «تام» موقتاً قرار است استاد راهنمای من باشد تا یک استاد مناسب تر که در خصوص ایران و حداقل خاورمیانه تخصص داشته باشد راهنمایی من را بر عهده بگیرد. دو سه بار دیگر هم با تام ملاقات داشتم اما هر بار که او را می‌دیدم بیشتر قانع می‌شدم که همان نظر اولیه‌ام در مورد او درست بوده . تام فارغ‌التحصیل دانشکده علوم سیاسی معروف دانشگاه منچستر بود که یکی از معتبرترین مدارس علوم سیاسی انگلستان به شمار می رود. تز دکترایش بر روی انقلاب 1974 پرتغال بود و تنها دلیلی که وی به عنوان استاد راهنمای من انتخاب شده بود، همین بود. با توجه به اینکه تز دکترای من هم انقلاب اسلامی ایران بود، مسئولین دانشکده صلح شناسی برادفورد او را نزدیک‌ترین فرد به سوژه کاری من تشخیص داده بودند. خودش در همان ملاقات سرد و ناامیدکننده اولیه در آبان ماه 1363 به من گفت که چیز زیادی در مورد ایران نمی‌داند و هیچ کمکی نمی‌تواند به من بکند. این مسئله را یک جوری به من گفت که فکر کردم داره منو دست به سر می کنه که بروم با یک استاد دیگر کارکنم. بعد واسه اینکه توضیحش را کامل کند بهم گفت که راستش اینه که من از اسلام و خاورمیانه هیچی نمی دونم و بیشتر بر روی ناسیونالیسم و نقش مذهب در منازعات ایرلند کارکردم.


فقط یک چیز در مورد این استاد جوان و عبوس و درعین‌حال خونسرد و بد اخلاق برایم جالب بود. «تام گالاهر»علیرغم سن و سال کمش توانسته بود پروفسور شود. یعنی بالاترین درجه علمی در انگلستان را موفق شده بود به دست آورد. اتفاقاً اینکه هیچی در مورد ایران نمی‌دانست به نظرم یک نقطه قوت آمد تا ضعف. چون فکر کردم که ریش و قیچی کار می‌افتد دست خودم. چند بار خواستم باهاش در مورد غیر درس صحبت کنم اما دیدم اصلاً هیچ راهی ندارد. چند بار سعی کردم آن پوسته ضخیم یخی را بشکنم، اما فایده نداشت. او به هیچ روی به من بی‌ادبی نمی‌کرد اما سر سوزنی حاضر نبود بذاره بهش نزدیک بشم. بعلاوه متوجه شدم که با همه همینجوری است. لهجه غلیظ اسکاتلندی‌اش هم واقعاً معرکه بود. بجای اینکه رفتارش برام عادی بشه ، داشت بدتر می‌شد. همچنان مواقعی که بهم وقت می‌داد که برای رساله‌ام پیشش بروم موقع صحبت کردن تو چشمام نگاه نمی‌کرد. و همچنان مثل اینکه من نیستم و یک کلام بیرون کاری که حرف می‌زدم درست مثل اینکه با یک روبات حرف زده بودم. دروغ نگم فقط یک‌بار ازم پرسید که همسرت و دخترت ایران هستند یا اینجا؟


اما یک روز همه چیز به هم ریخت. آن روز صبح طبق قرار قبلی به هم وقت داده بود که ببینمش. یک بخش از کارم را چند روز قبل بهش داده بودم که خوانده بود و حالا طبق معمول می‌خواست نظراتش را بهم بگوید. سال‌های جنگ بود و من هم مثل مابقی دانشجویان ایرانی با همه وجود اخبار ایران را دنبال می‌کردیم. یک رادیوی قوی روسی خریده بودم و اخبار ایران را با زحمت با آن می‌گرفتم. آن شب عراقی‌ها تهران را با موشک زده بودند. نمی‌دانستم کجاهای تهران موشک خورده بود اما ظاهراً تلفات زیاد بوده. دوچرخه آلمانی‌ام را در محل مخصوص قفل کردم و یک راست رفتم به اتاق تام. طبق معمول کفش‌ها را در آورده بود و فنجان قهوه‌اش هم در دستش بود. صبح بخیر گفتم و نشستم. همیشه منتظر می‌نشستم تا تام شروع کند آن روز هم همین طور. تام طبق معمول بهم نگاه نمی‌کرد و باهام حرف می‌زد. گفت صادق من صبح اخبار حمله عراقی‌ها را به شهر تهران شنیدم تو امروز نگران خانواده‌ات در تهران هستی من فکر کردم بهتره یک روز دیگر در مورد این بخش جدیدت صحبت کنیم. راستی از خانواده‌ات خبرداری ؟ بعد هم بهم گفت که میتونی از اتاق من به ایران تلفن بزنی.


فقط تونستم یک جمله ناقص به تام بگم و مثل دیوانه‌ها از اتاقش بدوم بیرون. نمی‌دانم چرا زمانی که از اتاق تام بیرون آمدم هم بغض کردم و هم جلوی گریه‌ام را گرفته بودم. مثل مسلسل به خودم ناسزا می‌گفتم که این قدر در مورد تام بی‌شعور و خنگ بودم و اصلاً نتوانسته بودم در ورای پوسته ظاهری این آدم را بشناسم.حالم که بهتر شد و توانستم به خودم مسلط بشم چاره‌ای نداشتم و باید برمی‌گشتم پیش تام و دست کم ازش یک خداحافظی و یک عذرخواهی می‌کردم. وقتی نشستم و قبل از اینکه خودمو جمع و جور کنم تا ازش به خاطر رفتارم عذرخواهی بکنم، درحالی‌که بهم می‌نگریست گفت برات قهوه درس کردم. اینجا بود که دیگه نفهمیدم چی شد و بجای عذرخواهی به تام گفتم من اگر از شما دعوت کنم یعنی خواهش کنم از طرف خودم و همسرم ممکن است یک شب شام بیایید منزل ما؟ باورم نمی‌شد چه جوری اینو گفتم. ظاهراً آن‌قدر صمیمیت و صداقت تو صدام بود که تام گفت نیازی به خواهش کردن نیست هر شب که تو و خانومت آماده بودید من میام. گفت دوستی دارم به اسم جیم استاد فلسفه‌مان است او را هم می‌آورم چون تو را دورادور می‌شناسد و عاشق غذاهای شرقی است.


درست 29 سال از آن روزمی گذرد. من و تام همچنان بعد از گذشت این 29 سال باهم مراوده داریم. یک‌بار توانسته‌ام او را به ایران بیاورم و در طی این سال‌ها هر بار که خودم به انگلستان رفته‌ام یکی دو شب منزل او مانده‌ام.آخرین بار یکی دو ماه پیش کریسمس و سال جدید را بهش تبریک گفتم.




1393/2/20





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن