واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: شب شکارچی بگذارید این طور بگویم: از فصل دیگر هواداران اینتر هم مثل طرفداران پورتو و چلسی دو تیم دارند: تیم خودشان و تیم مربی شان؛ مربی ای که با پیروزی به یادش می آورند و با قهرمانی. گل - نویسنده محترمی گفته بودند که می خواهیم درباره فوتبال حرف بزنیم. اما درباره فوتبال هم مثل تمام مقولات چندوجهی(مثلا و به خصوص سینما) باید درباره سطح سلیقه و پسند و دانش نظردهنده سخت گیر بود. اما بیایید درباره فوتبال حرف بزنیم:یک: لوئی فن خال هلندی بدون تردید جدی ترین رقیب مورینیو در این فصل چمپیونز بود. او نسخه بدلی فوتبالی را که در بارسا به پختگی رسانده بود در بایرن پیاده می کرد، بدلی به این مفهوم که بایرن ابزارهایش نسبت به بارسا سطح پایین ترند. ژاوی و اینیستا و دنی آلوز و پدرو و در این فصل خصوصا پیکه و در راس تمامشان لیونل مسی بزرگ ابزارهای بسیار توانمندتری نسبت به بداشتوبر و فن بومل و شواین اشتایگر و حتی خود روبن هستند.بایرن در این فصل بعد از بارسا بیشترین تعداد پاس را داده و به درستی منتقدین اروپایی این تیم را برادر کوچکتر بلوگرانا لقب داده اند. پلان A فن خال برای بازی فینال بر اساس این تصور طراحی شده بود که اینتر در مقابل برادر کوچکتر هم مثل بازی با برادر بزرگتر عمل می کند. تجمع خط سه نفره ای شامل اوتوئو و پاندف به اضافه کامبیاسو جلوی دفاع خطی و آزاد گذاشتن اشنایدر و میلیتو. اما مورینیو برای این بازی طراحی کاملا متفاوتی داشت. او زانتی را در هافبک گذاشته بود و خط میانی اش را یک خط جلو کشیده بود. در عوض از سمت چپ دفاعی بایرن(با بازیکن ضعیفی چون بداشتوبر) چشم پوشی کرده بود و مایکون بیشتر در زمین خودی دیده می شد.(نقطه ای که در مئاتزا هرسه گل اینتر را پایه ریزی کرده بود) عمق دفاع بایرن آن قدر آسیب پذیر بود که مورینیو تمرکزش را روی آن قرار دهد. به این ترتیب اینتری که سرآمد تیمها در حرکت از عمق بود(تا پیش از فینال اینتری ها 56بار در آفساید قرار گرفته بودند، بیشتر از هر تیم دیگری در این فصل) دو باراز عمق به بایرن گل زد و حداقل دو گل مسلم دیگر را هم نزد. البته بازی بدون اعتماد به نفس چیوو کمی مورینیو را دچار مشکل کرد.آن دو موقعیتی که روبن روی دروازه پدید آورد هم حاصل همین بازی زیراستاندارد چیوو بود. پلان B فن خال هم با به وسط آوردن روبن و وارد بازی کردن دو نوک سرزن(مولر و کلوزه) در مقابل برگشت زانتی به دفاع چپ و ورود استانکویچ به میانه میدان خنثی شد. استانکویچ کامبیاسو را آزاد کرد تا کاملا به مدل بازی نیوکمپ مقابل بارسا برگردد و بین ساموئل و لوسیو را به صورت طولی پوشش دهد. دو: از فوتبال حرف می زنیم و نمی توانیم بازی حیرت انگیز والتر ساموئل در پنج مسابقه با چلسی، بارسا و بایرن را نبینیم و گیج نشویم. مدافعی که در پنج مسابقه با قهرمانهای سه لیگ برتر اروپا و مقابل شاه ماهی هایی چون دروگبا، مسی و روبن فقط یک اخطار گرفت و حتی یک اشتباه هم نکرد.برای کسی که واقعا به فوتبال علاقه دارد فرم بازی ساموئل در این پنج مسابقه می تواند منبع لذت، جذابیت و الهام باشد. آیا چنین عملکردی نیاز به مهارتی نبوغ آمیز ندارد؟ یک بار دیگر صحنه گل دوم اینتر را مرور کنید:روبن پشت محوطه اینتر صاحب بهترین موقعیت شوت زنی است و ما در نمای باز ساموئل را می بینیم که با یک تکل سریع در برابر شوت روبن قرار می گیرد و همان توپ به اشنایدر، اتوئو و سرانجام میلیتو می رسد و بریلیان آرژانتینی نراتزوری به زیباترین شیوه ممکن فن بویتن را هم مثل جان تری در مئاتزا پیاده می کند و گل دومش را هم می زند.باز هم می گویم؛ برای یک عاشق فوتبال مهارت خیره کننده ساموئل هم به اندازه شاهکارهای تکنیکی مسی دیدنی است. از این دست حرفهای تبلیغاتی که کار حمله از دفاع سخت تر است هم فقط به درد میان مایه ها می خورد و نه عاشقان فوتبال. سه: مورینیو جایی گفته بود که شخصیت من طوری است که هیچگاه در برابر هیچ کس کلام اول را نمی گویم، می گذارم او حرف بزند و من جوابش را بدهم. این شیوه مبتنی بر عکس العمل اتفاقا خیلی بیشتر به نبوغ و مهارت نیاز دارد. او صبر می کند تا حریف مشتش را باز کند و بعد به سراغ برگهای خودش می رود. مقایسه فوتبال مورینیویی(که شک ندارم بهترین عرصه ظهورش برای همیشه همین تیم اینتر بوده و خواهد بود، چون شکل بازی و فلسفه باشگاهداری هیچ تیم دیگری این همه به شخصیت مورینیو نزدیک نیست) با دیگر شیوه های فوتبال با انگهای روحوضی ای مثل ضدفوتبال بیراهه رفتن است. او به فوتبال شیوه ای را پیشنهاد می کند که مدرن ترین شیوه برای نه تنها فوتبال که خود زندگی است. نقطه مرکزی این شیوه محوریت "خود" است.وقتی کسی بیش از همگان شیفته خودش باشد برای دیگران هم بیشتر و بهتر از مدعیان تعلق به مردم موفقیت و خوشی خلق می کند. مرد جدی ادعای بازی برای رضایت تماشاگران را نکرده و نمی کند، اما بیشتر از هرکس دیگری در این چند سال هواداران تیمهای به حاشیه رانده شده ای چون پورتو، چلسی و اینتر را راضی کرده است. نکته کلیدی روحی که مورینیو به فوتبال تزریق کرده همین مرکزیت خود و منافع خود است و این نسخه ایده آل یک رهبر و مدیر است. مرد پرتغالی اسم پسری که روی دوشش در برنابئو می چرخاند را هم گذاشته خوزه، خوزه جونیور. می بینید؟ «روح والا بیش از همه به خویشتن احترام می گذارد.» چهار: فن خال خودش هم بهتر می دانست شانسی برای غلبه بر اینتر ندارد. از یازده سردبیر اروپایی سایت گل هشت تایشان(از جمله سردبیر گل آلمانی) پیروزی اینتر را پیش بینی کرده بودند و هرکسی که می شود او را یک فرد مطلع از فوتبال دانست از تفوق نراتزوری بر ژرمن ها باخبر بود. این وسط البته برای خود من نقش دیه گو میلیتو فراتر از حد پیش بینی ها بود.این آرژانتینی دوست داشتنی که یادآور گلزنانی چون کانی جیا، فن باستن، باتیستوتا و نیستلروی دوران اوج است حقش بود که مرد تعیین کننده هر سه فینال این فصل اینتر باشد: در برابر رم در المپیکو، مقابل سیه نا در استادیو فرانکی و جلوی بایرن در سانتیاگو برنابئو. پنج: از فوتبال حرف زدیم و حالا شاید بد نباشد که به صبر سختی که به عنوان یک طرفدار اینتر از سال 90 تا امسال کرده بودم اشاره ای کوچک بکنم. بیست سالی که بیشترش زیر سایه حکومت آنیلی ها و یوونتوسشان گذشت تا اینکه دو سال پیش صاحب مربی ای شدیم که در باخت مرحله گروهی فصل قبلش مقابل برمن گفت: "روح پیروزی در اینتر اروپایی مرده است، آنها در ایتالیا و اروپا دو تیم متفاوت هستند."مربی روح پیروزی را در تیمش زنده کرد و آمد و بعد از چهل و چند سال تیم به شکست عادت داده شده ما را آقای فوتبال اروپا کرد و حالا دارد می رود. مورینیو برای هواداران اینتر ابدی شد، چنانکه در آخرین بازی خانگی تیم پلاکاردی دست تیفوسی ها بود که عکس مربی رویش بود و زیرش نوشته شده بود:"In Mou we trust." او می خواهد از ایتالیا برود و مربی رئال شود و از همین حالا معلوم است که رئال را دوباره بزرگ فوتبال اروپا خواهد کرد. طرفداران اینتر هرگز مرد پرتغالی را، آن چشمهای شکارچی اش، آن طعنه ها و کنایه هایش به هرکه غیر از خودش و البته آن لحظات باشکوهی را که بعد از دهها سال برایشان آفرید فراموش نخواهند کرد. برای ما که فوتبال تنها داراییمان از دنیای دور وبرمان شده خوشبختی ای بزرگتر از تعقیب و جستجوی مرد مرموز روی نیمکت و کارهایی که او با تیم جدیدش می کند وجود ندارد.بگذارید این طور بگویم: از فصل دیگر هواداران اینتر هم مثل طرفداران پورتو و چلسی دو تیم دارند: تیم خودشان و تیم مربی شان؛ مربی ای که با پیروزی به یادش می آورند و با قهرمانی.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 320]