واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۰
هنرمندان، کسانی که سالها از حاصل دست رنج آنها تغذیه روحی روانی شدهایم، چرا باید روزی برسد که محتاج نگاه محبت آمیز همشهریانشان باشند. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه کردستان، این موضوع مدتها بود که ذهنم را قلقلک میداد و منتظر جرقهای بودم تا آن را بنویسم. این جرقه یا بهتر بگویم این بهانه، هفته پیش اتفاق افتاد که در ادامه مطلب به آن اشاره خواهم کرد... ماجرا از این قرار است که هفته قبل در مراسم یادواره مرحوم دکتر مهیندخت معتمدی، یکی از شاعران نامی کرد زبان استان کردستان، که اولین بانوی دانش آموخته دکترای رشته ادبیات این استان نیز میباشند، یکی از نزدیکانش برای حاضرین این مراسم به بیان شرح حال واپسین روزهای زندگی این بانوی هنرمند پرداخت. شهلا مدیری، که زندایی مهیندخت معتمدی نیز محسوب میشد در بیاناتش اظهار کرد: مهیندخت در سالهای آخر عمرش در تهران زندگی میکرد، سال گذشته یک ماه قبل از وفاتش از تهران به شهر سنندج سفر کرده بود، در این شهر این بانوی شاعر به بانکی مراجعه میکند و یکی از کارمندان بانک از روی نادانی برخورد ناشایستی با ایشان انجام می دهد... زن دایی معتمدی ادامه داد: هنگامی که مهیندخت به تهران مراجعه کرده بود، در بستر بیماری رفته بود؛ من با او تلفنی صحبت کردم، در صحبتهایش که همراه با گریه و زاری بود، عنوان میکرد که مردم شهرم من را فراموش کردهاند، من را دیگر نمیشناسند و ... در آن لحظه شنیدن این سخنان از کوبیدن یک پتک سنگین بر روی سر من شاید سنگینتر و ناراحت کنندهتر بود... نمی دانم چه بگویم؛ فقط اینکه چرا باید کار به جایی برسد که هنرمندانمان این چنین از مردم شهرشان ناراحت و گلایهمند باشند و احساس کنند که مردم دیگر آنها را فراموش کردهاند و دوستشان ندارند. چرا باید روزی برسد که هنرمندان خوب سرزمین مان منتظر نگاه محبت آمیز همشهریانشان باشند و احساس کنند که دیگر از یادها فراموش شدهاند... و چرا باید روزی برسد که وقتی سراغی از هنرمندانمان گرفتیم دیگر کار از کار گذشته باشد و نشود کاری کرد و در نهایت وقتی هم خبر مرگ آنها را شنیدیم، جز حسرت و شرمندگی چیز دیگری برای ما باقی نماند. و باز هم میگویم؛ چرا باید روزی برسد که هنرمندانمان احساس کنند که سالها قبل از مرگ طبیعیشان از میان ما رفتهاند... در این شهر و دیار کم نیستند هنرمندان برجستهای که اکنون در کنج خانه با مشکلات خودشان دست و پنجه نرم میکنند و در نهایت هم مانند بسیاری از هنرمندان مرحوم، که اکنون دیگر در میان ما نیستند در اوج قدرنشناسی و گمنامی از دنیا میروند... باید گفت: ای هنرمند خوب سرزمینم، که مایه اعتبار این آب و خاکی، ما تو را فراموش نکردهایم، شاید ما بخشی از هویت و گذشته خودمان را فراموش کردهایم که اگر امروز از تو یادی نمیکنیم... ما مدیون شما هنرمندان هستیم، سالها با شما و هنرتان زندگی کردهایم و از لحاظ روحی و روانی بهره و استفاده لازم را بردهایم. ای هنرمند خوب سرزمینم بدان؛ که سالهاست در یاد و خاطره مردمان این مرز و بوم ماندگار شدهای، شاید مردمان این روزگار شماها را از یاد ببرند، اما بدانید که شما هیچوقت از صفحات تاریخ پاک نخواهید شد، زیرا تاریخ نام شما را ثبت کرده است. شما تاج فرهنگ و هنر این مرز و بوم هستید... فرقی نمیکند چه شغلی داری؛ شاعر، نویسنده، نقاش، بازیگر و یا یک قاری قرآن و ...، کارت را که به نحو احسن انجام دادی هنرمند این سرزمینی. البته در این زمینه، نباید منکر این قضیه شد که طی چندسال اخیر شاهد حرکتهای خوبی از سوی حوزه هنری و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کردستان بودیم که در این راستا تاکنون با تنی چند از هنرمندان شهر سنندج در زمان حیاتشان دیدارهایی را داشته اند که یکی از همین حرکت های خوب بزرگداشتی برای "براتعلی نورانی" یکی از هنرمندان شهر سنندج قبل از وفاتش بود... اما این نکته را نیز فراموش کرد که این دیدارها نباید فقط به یکبار در سال ختم شود و دیگر سراغی از این هنرمندان گرفته نشود، چنانچه که در حال حاضر هنرمندان بسیاری را در استان کردستان داریم که چشم به راه دیداری با مسئولان و دیگر هنرمندان این آب و خاک هستند. باید گفت اگر سالها درباره مقام شامخ هنرمندان سخن برانیم، باز هم کم است و باز هم جا دارد که به مباحثی این چنینی پرداخته شود... خوب میدانم که این مطلب نیز بسیار کم و ناقص بود اما آنچه که من را به نوشتن این مطلب وادار کرد ادای دین و احترامی بود که میبایست به هنرمندان سرزمینم میکردم... بیایید با خود عهدی ببندیم که در هر مقام و منصبی که هستیم، چه مدیر، چه مسئول و چه یک فرد عادی، نگذاریم هنرمندان شهرمان قبل از از دنیا رفتنشان احساس غربت و فراموشی کنند بیایید نگذاریم این بیماری واگیر فراموش کردن هنرمندان به دیگر هنرمندان نیز سرایت کند... بیایید تا قدر هنرمندانمان را تا زمانی که در قید حیات هستند بدانیم، تا فکر نکنند دیگر از یاد رفتهاند و به دست فراموشی سپرده شدهاند... میدانم هر چقدر در این مورد مطلب نگاشته شود باز هم حق مطلب ادا نمیشود، پس در پایان به شعری از "حافظ" شاعر نامی ایران زمین، بسنده میکنم تا اهمیت این امر بیشتر پدیدار شود... گر در سرت هوای وصالست حافظا باید که خاک درگه اهل هنر شوی تهیه و تنظیم: خبرنگار ایسنای کردستان ویدا باغبانی انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]