تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):يا على دانشمند سه نشانه دارد: راستگويى، حرام‏گريزى و فروتنى در برابر همه مردم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835202943




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطرات طنزآمیز جبهه/ شیرکُش هستم قربان! اعزامی از سوادکوه


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خاطرات طنزآمیز جبهه/
شیرکُش هستم قربان! اعزامی از سوادکوه
شیردل گفت: «تو بودی جوجه؟ تو می‌خواستی شیر بکشی؟ بگو اسمت چیه تا بدم حالت رو جا بیارن؟!» او با صراحت گفت: «شیرکُش هستم قربان! اعزامی از سوادکوه.»

خبرگزاری فارس: شیرکُش هستم قربان! اعزامی از سوادکوه


به گزارش خبرنگار دفاع‌مقدس خبرگزاری فارس از ساری، در میان دفتر خاطرات جنگ هشت‌ ساله، تلخی و شیرینی‌هایی به هم گره‌ خورده که بر زیبایی‌های این گنج عظیم می‌افزاید، جنگی که شور و شعور را در هم آمیخت و معاشی از جنس نیست بودن را برای تاریخ تداعی می‌کند، در این میان رزمندگان واحد بهداری لشکر ویژه 25 کربلا، نقش بسزایی در پیشبرد این عرصه داشتند، به همین مناسبت یکی از خاطرات طنزآمیز جبهه، که امروز در گفت‌وگوی رضا دادپور با خبرنگار فارس بیان شده، تقدیم به مخاطبان می‌شود. جابه‌جایی‌هایی در لشکر انجام شده بود، در این میان، برادر شیردل هم مسئولیتی را در گردان بهداری به عهده گرفت، سرعت نقل و انتقالات باعث شده بود تا نیروها به‌طور کامل به هم معرفی نشوند و این امر، بعضاً مشکلات و ناهماهنگی‌هایی را به دنبال داشت. در همان اوایل کار، شیردل با مرکز ترابری تماس گرفت و تقاضای آمبولانس می‌کند، سربازی که آن سوی گوشی بود خیلی خشک و جدی پاسخ داد که این کار فعلاً مقدور نیست، اصرار پیاپی شیردل هم تأثیری در اجابت خواسته او نداشت. او دلخور می‌شود و شاید برای اینکه خودی نشان دهد، از سرباز خواست تا خودش را معرفی کند، سرباز نیز با خونسردی کامل گفت: «هر کی تماس گرفته، باید خودش رو معرفی کند.» شیردل که بهش بر خورده بود، صدایش را درشت کرد و با قاطعیت گفت: «من شیردل هستم، شما؟!» و سرباز که گویا قصد باج دادن! ندارد با جدیت گفت: «من هم شیرکش هستم.» شیردل که تاکنون سربازی را به این جسارت ندیده بود، با عصبانیت تماس را قطع کرد و با عجله، خود را به مقر بچه‌های ترابری رساند، هر کس او را در آن حال می‌دید، می‌فهمید که قصد تنبیه کسی را دارد. شیردل با چهره‌ای سرخ و نگاهی متورم، وارد مقر شد، ورود بی‌موقع او با قیافه آن‌چنانی، توجه همه را به خود جلب کرد، بعضی نیز نیم‌خیز شدند. شیردل، چشم غره‌ای به همه رفت و صدایش را خشن کرد و گفت: «من شیردل هستم، کی بود که چند لحظه پیش پشت خط بود؟» سربازی نازک‌اندام از آن میان برخاست و آمد جلوی او ایستاد و گفت: «من بودم قربان!» شیردل در جواب گفت: «تو بودی جوجه؟ تو می‌خواستی شیر بکشی؟ بگو اسمت چیه تا بدم حالت رو جا بیارن؟!» او دوباره با صراحت گفت: «شیرکُش هستم قربان! اعزامی از سوادکوه.» شیردل، نگاه آرام سرباز را که دید کمی تأمل کرد و با تعجب گفت: «یعنی واقعاً فامیلی‌ات شیرکُشه؟» سرباز هم با قاطعیت به او گفت: «بله قربان! رو اتیکت لباسم نوشته، ببینید.» هر کس که از آن اطراف رد می شد، فکر می‌کرد لابد یکی از بچه‌های ترابری، تازه داماد یا پدر شده که صدای خنده و صلوات‌شان همه‌جا را پر کرده است. انتهای پیام/86029/ح30/ض1002

93/02/07 - 10:42





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن