تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دور...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845680175




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پانسمان رزمنده ۱۶ ساله با اورکت عراقی!


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



پانسمان رزمنده ۱۶ ساله با اورکت عراقی!
زمان هر چه سریع‌تر می‌گذشت و عراقی‌ها هر آن نزدیک‌تر می‌شدند، تمام نیرو و توانم بر اثر به دوش کشیدن آن جوان تحلیل رفته بود، یک لحظه فکر کردم که او شهید شده است، زیرا صدایش را نمی‌شنیدم، وقتی او را به زمین گذاشتم، آرام آرمیده بود، گویی تمام دردهایش تمام شده بود.



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، سایت جامع آزادگان نوشت: از پادگان حمید عازم خط مقدم جبهه ی سوسنگرد شدیم تا مسیر مین گذاری شده را باز کنیم. طبق اطلاعات واصله، زمان آغاز عملیات فتح المبین 1/1/61 تعیین شده بود و ما فقط پنج روز فرصت داشتیم تا میدان های مین را باز کنیم.   شب تیره بر همه جا گسترده شده بود، اما دل های ما پر از روشنایی عشق و امید به الله، اسلام و امام (ره) بود، آنچنان که شور و هیجان خاصی در وجود خود احساس می کردیم و آرزوی شرکت در عملیات را نیز داشتیم.   ساعت 30/2 بامداد حمله ی گروه صد و پنجاه نفری ما به دشمن بعثی آغاز شد. دشمن به خاطر ترسی که از رزمندگان دلیر اسلام داشت، با تمام تجهیزات ممکن، منطقه ی ما را زیر آتش گرفته بود، اما علی رغم این مشکلات، رزمندگان اسلام توانستند در همان ساعات اولیه چند اسیر از عراقی ها بگیرند که دو تن از آنها نیز نزد ما بودند.   در همین حین رزمنده ی شانزده ساله ای که دوشادوش سایرین می جنگید، از ناحیه ی نخاع مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خون زیادی از او می رفت. به کمک امدادگرها اورکت های آن دو اسیر عراقی را روی زخم او گذاشتیم و با چپیه محکم روی آن را بستیم. بچه ها آن دو اسیر عراقی را به پشت خط انتقال دادند.   ساعت 30/4 صبح بود که دیدیم تعداد عراقی ها هر لحظه بیشتر و آتش آنها نیز نزدیک تر می شود. احساس کردم در صورت عقب نشینی، این جوان بین دشمنان باقی می ماند. به تنهایی او را کول گرفتم و از منطقه ی درگیری که دپوی اولی بود به دپوی دومی و بالاخره با پیمودن دو کیلومتر راه به مسیری که از آنجا وارد عملیات شده بودیم، رسیدیم.   گاهی اوقات که گلوله ها از کنارمان رد می شدند، کشان کشان او را حمل می کردم سرعتم بسیار کند بود و عراقی ها هر لحظه نزدیک تر می شدند. برای لحظه ای این فکر به ذهنم رسید که به تنهایی خود را از آن مهلکه نجات دهم، اما وقتی سیمای نورانی آن نوجوان را می دیدم که نجواکنان زیر لب نام امام زمان را زمزمه می کرد، از خودم خجالت کشیدم و شرمم آمد که او را تنها رها کنم و بروم.   از طرف دیگر آن برادر نیز متوجه شد که من خودم را به خاطر او به خطر انداخته ام. به همین دلیل با اینکه از شدت درد به خود می پیچید، ناله اش را قطع کرد و به من گفت: برادر، مرا بگذار و برو.   وقتی او این جمله را زیر لب زمزمه کرد، به من حال و هوای دیگری دست داد. به سرعت روی او را بوسیدم و سرش را در بغل گرفتم و گفتم: به خدا سوگند تا از دست بعثی ها نجاتت ندهم از تو جدا نخواهم شد.   زمان هر چه سریع تر می گذشت و عراقی ها هر آن نزدیک تر می شدند. تمام نیرو و توانم بر اثر به دوش کشیدن آن جوان تحلیل رفته بود. یک آن فکر کردم که او شهید شده است، زیرا صدایش را نمی شنیدم. وقتی او را به زمین گذاشتم، آرام آرمیده بود، گویی تمام دردهایش تمام شده بود.   در حالی که نفس نفس می زدم و تشنگی طاقتم را بریده بود، آمدم چشم هایش را ببندم و از او جدا شوم که صدای«یا امام زمان» او را که خیلی ضعیف بود، شنیدم خیلی خوشحال شدم و جانی گرفتم. وقتی خواستم او را حرکت بدهم، دیدم که فلج شده است. دلم گرفت. صدای چکمه های سربازان عراقی و نفس نفس زدن آنها که مانند سگان شکاری به دنبال طعمه ی خود می گشتند، به گوشم رسید. احساس کردم که دیگر برای رفتن دیر شده است. لذا کنار آن رزمنده ی جوان نشستم و آخرین قطرات آب قمقمه ام را در گلوی تشنه ی او ریختم. راوی: آزاده حاج غلامحسین رضائی    




۰۴/۰۲/۱۳۹۳ - ۱۶:۲۵




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن