واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
فوت و فنهای یک کارآگاه جنایی مارشال فرنک حرفه سختی داشت. او که اکنون بازنشسته شده، به مدت 30 سال کارآگاه بخش جنایی منطقه میامی بود و با خطرناکترین قاتلان سر و کار داشت. او در گفتوگویی که اخیرا با سی. ان. ان انجام داده، توضیح میدهد که چطور ابتدا با متهمان طرح دوستی میریخت و بعد با نرمی و چرب زبانی از آنها اعتراف میگرفت.
یکی از نمونه ها برای این روش اعتراف گیری، قاتلی به نام پل رولز است؛ شخصی که به اتهام قتل و تجاوز بازداشت شده بود و سال گذشته در زندان فلوریدا در گذشت. او سال 1972 به جرم قتل زن همسایه توسط فرنک بازداشت شد. فرنک در توصیف این قاتل می گوید: «او بسیار خوش تیپ و قد بلند بود و چشم های آبی داشت. شخصی بود که می شد خیلی زود به او اعتماد کرد و از حرف زدن با وی لذت برد. کسی بود که هرگز نمی شد حدس زد ممکن است یک قاتل خطرناک باشد. اتفاقا این دسته از قاتلان از بقیه خطرناک تر هستند، نه کسی که از ظاهرش مشخص است چهکاره است.» این کارآگاه کارکشته می گوید، برای این گونه افراد، قتل یک اعتیاد است، مانند اعتیاد به هروئین. آنها مجبورند برای درآمدن از خماری و ارضای این نیاز بیمارگونه دست به جنایت بزنند. فرنک می گوید: «برای این که رولز را به حرف بیاورم، با او طرح دوستی ریختم و خیلی زود با هم رفیق شدیم. بعد او همه داستان را فاش کرد. کل این ماجرا نیم ساعت بیشتر طول نکشید.» فرنک این کار را به تنهایی انجام نداد. او توضیح می دهد: «دوست دیگری در اداره پلیس داشتم. ما روش های همدیگر را می شناختیم و خیلی صمیمی بودیم. وقتی ما کارمان را شروع می کردیم، کارآگاهان دیگر ساکت می ماندند و حرکتی نمی کردند. او آنجا در اتاق بازجویی می نشست تا از من حمایت کند نه این که بخشی از بازجویی باشد. در حین بازجویی رولز، او کنار دست من نشسته بود و ما شروع به صحبت با یکدیگر کردیم و به تحلیل زندگی قاتل مشغول شدیم. واقعا به نظر می رسید من به قاتل علاقه مند شده ام. بعد درباره خانواده و پدر و مادر او صحبت کردیم و نتیجه گرفتیم که چنین خانواده ای لزوما چنین سرنوشتی را برای فرزندش رقم می زند. در همین حین رولز شروع به گریه کرد و کم کم گفت که چه کارهایی را انجام داده است.» اگرچه رولز به حبس ابد محکوم شد، اما سال 1985 به صورت مشروط آزاد شد. او 9 سال بعد دوباره به اتهام ربودن و تجاوز به یک خردسال بازداشت و به 19 سال زندان محکوم شد. سال 2012 زمانی که در زندان بود، یک آزمایش دی ان ای نشان داد او در ناپدید شدن دختری 20 ساله در سال 1989 نیز دست داشته است. پس از مرگ این قاتل مقامات در سلول او مجله ای قدیمی پیدا کردند که دور یک تاریخ در آن خط کشیده شده که مربوط به قتل مشکوک دیگری بود که پلیس حدس می زند جنایت دیگر او باشد. فرنک سال 2003، مسئولیت سخت دیگری در ارتباط با یک پرونده قتل در فلوریدا به عهده گرفت. او در حال تحقیق درباره یک رمان جنایی بود که حین خواندن آن با جیمز دوکت- یک افسر سابق پلیس که به اتهام قتل یک دختر 11 ساله به نام ترزا مک ابی در سال 1987 محکوم به مرگ شده بود- تماس گرفت. دوکت به مدت بیش از 25 سال منتظر اجرای حکم اعدام بود. فرنک در سالن غذاخوری زندان رو به روی دوکت نشست و چشم به او دوخت. فرنک که همه بازجویی هایش را با موفقیت انجام داده است، می گوید: «بازجویی بیش از هر چیز نیاز به صبر و حوصله دارد. یک بازجو نباید طوری وارد ماجرا شود که انگار موضوع شخصی است. نباید عصبانی و بی صبر و حوصله باشد یا متهم را تحت فشار بگذارد.» فرنک توضیح می دهد که در اتاق بازجویی زندان ها از آنچه در فیلم های هالیوودی نشان داده می شود خبری نیست، این که دو افسر عصبانی پلیس بالای سر یک متهم بایستند و در حالی که نور توی صورت او افتاده با عصبانیت فریاد بکشند، در دنیای حقیقی وجود ندارد. کارآگاه بازنشسته می گوید: «روش من بر سه اصل مبتنی است: جلب اعتماد، احترام و همکاری متهمان. در ابتدای یک بازجویی، حتی نباید اشاره کنی که برای چه منظوری آنجا هستی. باید 5 یا 15 دقیقه و حتی نیم ساعت صبر کنی. عجله ای نیست. کاری که آنجا باید بکنی، صحبت کردن درباره مسائل مختلف است تا جایی که متهم فکر کند فقط دارد حرف معمولی می زند و احساس خوبی به او دست بدهد نه حس بازجویی. سوم آن که باید از هر دری سخن بگویی و جلب اعتماد کنی. ناگهان به خود می آیی و می بینی شخصی که جلوی رویت نشسته، دارد به عمل وحشتناکی اعتراف می کند. باور کنید راهش همین است.» فرنک ادعا می کند که در طول 30 سال خدمتش هرگز کسی را به اشتباه بازداشت نکرده است، اما یک بار نزدیک بود این کار را بکند: «یکی از متهمانی که در این سال ها بازجویی کردم، در واقع بی گناه بود. عمه او ادعا کرده بود این مرد به او تجاوز کرده است. متهم مصرانه می گفت این کار را نکرده. البته خیلی از گناهکاران مصرانه می گویند جرمی مرتکب نشده اند، اما احساسی به من گفت که بعید به نظر می رسد این مرد دروغ بگوید. یک لحظه با خودم فکر کردم باید بیشتر تحقیق کنم و قبل از این که او را متهم کنم، مطمئن شوم که عمه اش راست می گوید. عمه را برای تست دروغ سنجی بردیم. این زن بعد از تست اعتراف کرد دروغ گفته است. در واقع شاکی به دلایل دیگری می خواست برادرزاده اش در زندان باشد و چنین دروغی گفته بود. متهم پس از مشخص شدن ماجرا آزاد شد.» فرنک بعد از سه دهه خدمت به عنوان مجری قانون، درباره سیستم قضایی آمریکا انتقاداتی دارد. او می گوید: «سیستم وکالت تسخیری در آمریکا مشکل دارد. وکلایی که توسط سیستم قضایی به موکلان معرفی می شوند، حجم کاری زیادی دارند. این مساله گاهی منجر به بروز بی عدالتی می شود. ما در کشوری زندگی می کنیم که در آن هر کسی که پول داشته باشد، می تواند وکیل خصوصی بگیرد و هر کسی شرایط مالی خوبی نداشته باشد، باید از وکلای عمومی (تسخیری) استفاده کند. به همین دلیل حجم کاری وکلای تسخیری بسیار بالاست. یک بار از یکی از آنها پرسیدم چطور کار می کنید؟ گفت: سر ما هیچ وقت خلوت نمی شود. همیشه مجبوریم اولویت بندی کنیم و گاهی شکست می خوریم.» او ادامه می دهد: «من وکلای تسخیری زیادی را می شناسم که با استعداد و درستکار هستند و دوست دارند کارشان را به بهترین نحو انجام دهند، اما همیشه آنقدر تحت فشار و استرس هستند که نمی توانند خوب کار کنند. آنها چند برابر وکلای خصوصی پرونده دارند.» فرنک مثل هر کارآگاه دیگری در بخش جنایی، روزهایی را گذرانده که به قول خودش «مامور شلیک داغ» بوده است. منظورش این است که تلاش او برای کشف حقیقت ممکن است منجر به تعیین مجازات مرگ برای متهمی شود. فرنک در طول خدمتش 180 پرونده را رسیدگی کرده و حالا در هفتاد و سه سالگی، مشغول نوشتن رمان های جنایی است که نیازمند تحقیقات گسترده است. فرنک می گوید: «من درباره مجازات مرگ بسیار تحقیق کرده ام. چه بسیار متهمانی که زمانی متهم به قتل شده اند و 25 سال بعد یک آزمایش دی ان ای نشان داده که بی گناه هستند. من مطمئن هستم افرادی هستند که بی گناه اعدام شده اند و این غیرقابل قبول است. من معتقدم جامعه نباید حتی یک نفر بی گناه را قربانی کند.»/ ضمیمه تپش مترجم: سارا لقایی
پنج شنبه 28 فروردین 1393 2:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 105]