واضح آرشیو وب فارسی:فارس: روایت بهاری آزاده آبیکی از نوروز و اسارت
از درست کردن شیرینی تا تنبیه اسرا با کابل و چوب
یک آزاده آبیکی به روایتی از خاطره جشن نوروز سال 69 پرداخت که این خاطره با شیرینیها و تلخیهایی همراه بود.
به گزارش خبرگزاری فارس از آبیک، آزادگان کسانی هستند که بهترین دوران عمر خود را در سیاه چالههای عراق، در بدترین شرایط و سختترین و وحشیانهترین شکنجهها سپری کردند، ولی دشمنان نتوانستند به دژ محکم نیروهای مؤمن و آزاده نفوذ و آنها را از مسیر ایمان و اعتقاد خارج کنند. آزادگان، سربازان و مبارزانی هستند که برای کارهای بزرگتر زمینهسازی خواهند کرد تا بستری برای حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) باشد. آزادگان در عین حال که اسیر بودند، اسیر خودشان نبودند، بلکه بر وجودشان مسلط بودند. اگر امروز زنده هستیم و در کنار سفره نان و آبمان با اهل خانه روزگار میگذرانیم، به خاطر مقاومتهای مردانه و سختیهایی است که بخشی از آن را آزادگان سرافرازمان تحمل کردند. روزها، ماهها و سالهای سخت و طاقتفرسایی که کمکم باورش برای بسیاری از آدمهای امروزی سخت میشود. آزادگان غرورآفرین ما در طول دوران اسارت، روزگاری را سپری کردند که هر ثانیه و دقیقه آن پر از خاطره و درس برای ماست. سلامالله کاظمخانی از آزادگان شهرستان آبیک است که در سال 1342 هجری شمسی، در خانوادهای مذهبی و در روستای اَبک از توابع شهرستان میانه متولد شد. در سال 1362 و همزمان با تحصیل در دوره دبیرستان در شهرستان آبیک فراگیری علوم حوزوی در حوزه قائم (عج ) چیذر را آغاز کرد. وی موفق به گذراندن سطح مقدماتی حوزه در سالهای 1362 تا 1365 شد و از محضر اساتید بزرگی همچون آیتالله هاشمی و حجتالاسلام عسگری که مدرس اخلاق بودند، بهره گیرد. کاظمخانی نخستین بار در اسفند سال 60 و فروردین 61 از طرف بسیج سپاه آبیک در عملیات فتحالمبین در منطقه شوش مجاهدت را آغاز کرد. وی برای دومین بار در پاییز سال 64 و از سوی سازمان تبلیغات اسلامی استان تهران به عنوان مدرس قرآن به لشگر 77 خراسان در منطقه بستان رفت تا تعلیمدهنده کلام خدا به مردان خدا باشد. در نهایت و برای سومین بار کاظمخانی در بهمن ماه سال 65 به عنوان طلبه بسیجی از سوی بسیج سپاه آبیک راهی جبهههای نبرد با متجاوزان شد تا 22 روز از بهار سال 66 گذشته بود که در منطقه شلمچه، در عملیات کربلای 8 به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان در سن 24 سالگی به اسارت درآمد. از کاظمخانی از حال و هوای نوروز در دوران اسارت در زندانهای رژیم بعث عراق و نیز از خاطرات تلخ و شیرین پرسیدیم که پاسخهای جالب و خواندنی داد و خواندنش خالی از لطف نیست که در پی میآید. برنامه نوروز در دوران اسارت چگونه بود؟ مراسم جشن و سرور در عید نوروز، به طور مخفیانه برگزار میشد گرچه برنامهها و مراسم مختلف به ویژه در ایام ولادتها و شهادتها ائمه اطهار (ع) و دهه فجر نیز به طور مخفی در اردوگاه برگزار میشد. در نوروز دوران اسارت، شیرینی هم داشتید؟ سهمیه نان خود را به آشپزخانه میدادیم تا با روغن سرخ شود و بعد در اختیار همه آسایشگاه قرار میگرفت. از مسئول گروه آسایشگاه، نان میگرفتیم خرد میکردیم. بعد خمیر درست میکردیم و با شکر و شیر به هم زده و روی آن شیره خرما ریخته میشد و حلوای مناسبی درست میشد که نوعی شیرینی محسوب میشد. هنگام سال تحویل به چه کاری مشغول بودید؟ هنگام تحویل سال جشن برگزار کرده و همه اسرا با هم دعای «یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر الیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال » را زمزمه میکردیم. جشن نوروز سال 69 چگونه بود؟ جشن نوروز سال 69 دیدنی بود. چرا که سفره بزرگی پهن کرده بودیم و وسط سفره گل گذاشته بودیم و غذا را در کنار هم صرف میکردیم. زمانی که سال تحویل میشد برادران همدیگر را در آغوش گرفته و ضمن داشتن التماس دعا از همدیگر، ورد زبانشان، انشاء الله امسال سال آزادی ما باشد، بود. این دعایی بود که مورد اجابت خدا قرار گرفت و ما در همان سال 69 آزاد شدیم. در ضمن شیرینی مفصلی که خود بچهها در آشپزخانه درست کرده بودند پخش میشد. در آسایشگاه برنامه هم اجرا میکردید؟ قرآن، شعر، سرود، دکلمه و تئاتر در آسایشگاه اجرا میشد. عراقیها متوجه نمیشدند؟ شبها، در هوشیاری کامل سعی میکردیم نگهبانان بویی از اجرای مراسم جشن نبرند تا بهانهای به دستشان بیفتد و بخواهند بچهها را مورد آزار و اذیت قرار دهند. به خاطره تلخی در نوروز 69 اشاره داشتید. خاطره را تعریف کنید. چهارم فروردین سال 69 به دستور سرهنگ اردوگاه همه آسایشگاهها را فراخوانده و از هر آسایشگاهی 15 تا 10 نفر را به جرم حزب الهی بودن دستگیر کردند. تعداد اسرای بازداشتی از 4 بند به 100 نفر رسید. بازداشت شدگان، تجهیزات خود را که شامل پتو و کیسه انفرادی بود را برداشتند و به آسایشگاه 10 منتقل شدند آسایشگاه 10 چه آسایشگاهی بود؟ آسایشگاه 10 به آسایشگاه خلاف کارها معروف بود. این اسرا هر روز صبح و عصر به مدت نیم ساعت یا 20 دقیقه، با کابل و چوب تنبیه میشدند از آسایشگاه شما هم کسی به آسایشگاه 10 رفت؟ برادر هم سنگر و هم اتاقیهایم، اسدالله سلطانی که از آزادگان آبیکی بود، هم جزو آن گروه 100 نفری بود که تنبیه میشدند و آسایشگاههای دیگر به خاطر اینان ساکت بودند چراکه اگر کوچکترین حرکتی که مورد پسند عراقیها نبود رخ میداد، آسایشگاه 10 را اذیت میکردند. بد نیست در ایام تعطیلات نوروز، مطالعه خاطرات آزادگان این مرز و بوم در اردوگاههای عراق را فراموش نکنیم و بدانیم که امنیت، آزادی، اقتدار، سربلندی و عزت امروز را مرهون خون سرخ و پاک شهدا و مدیون صبر و تحمل سالها اسارت آزادگان عزتمند و بیادعا هستیم. ناگفته نماند که کاظمخانی در سال 89 یک کتاب از خاطرات دوران اسارت خود به نام «حدیث صبر و ایثار» را با حمایت مالی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین به چاپ رسانده است. انتهای پیام/77006/ب۴۰
93/01/05 - 15:21
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]