تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):هر كس در هيچ كارى به مردم اميد نبندد و همه كارهاى خود را به خداى عزوجل واگذارد، خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806796703




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قلبم همان جایی است که فرزند شهیدم بوده است/ خاطرات فرزند شهیدم را به دریا سپردم


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:


استانها > جنوب > خوزستان گزارش مهر از حضور مادران شهدا در راهیان نور/
قلبم همان جایی است که فرزند شهیدم بوده است/ خاطرات فرزند شهیدم را به دریا سپردم
اهواز - خبرگزاری مهر: حرکت عظیم راهیان نور در کنار تمام ارزش های بی شمارش، با حضور مادران شهدان در کاروان های راهیان نور و حرفها و برخی موارد ناله های این دل سوختگان رنگ و بوی دیگری می گیرد.



به گزارش خبرنگار مهر، مادران شهدا هر ساله بخصوص در ایام نوروز با حضور در مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس، دوباره به یاد خاطرات شیرین فرزندانشان، از آغوش گرفتنشان تا به خاک سپردنشان می افتند که در این بین این خاطرات که شاید هنوز در سینه بسیاری از مادران هست و خارج نشده بسیار شنیدنی است. اما این خاطرات آنگاه که از سینه های مادران خارج می شود و یا با ناله ای همراه می شود بسیاری از افراد حاضر در این مناطق را به گریه وا می دارد به همین دلیل اگر بگوئیم مادران شهدا در طول هست سال دفاع مقدس دل سوخته ترین قشر جامعه ایرانی بودند سخن به جایی گفته ایم.

پیرزنی که با کاروانان راهیان نور در گوشه ای از حیاط موزه جنگ خرمشهر ایستاده بود نظرم را به خود جلب کرد، نزدیکش شدم، کم حرف می زد. مادر چهار شهید بود. ازش پرسیدم «چند سالته، مادر جان؟» گفت: «هزار سال.» خندیدم . گفت «شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال به من سخت گذشته» صدایش می لرزید.  چادری که هنوز نگه داشتم  مادر شهیدان «احمد، علی، یونس و محمد جوادنیا به خبرنگار مهر می گوید: آن موقع بچه های شهیدم با هم پول می‌گذاشتند و هدیه می گرفتند. یک سال روز مادر فزندانم کوچک بودند برای من پارچه چادری خریدند و آوردند به آنها گفتم «این چیه؟» گفتند «هدیه روز مادر» گفتم «شما که پول نداشتید؟» گفتند «پول تو جیبی هایمان را جمع کردیم برای چنین روزی» آن چادر پاره شد اما آن را یادگاری نگه داشتم زیرا هنوز بوی فرزندانم را می دهد.  وی افزود: هنوز هم هر جا اثری از فرزندان شهیدم هست آنجام می روم زیرا آنجا احساس آرامش می کنم. مثلا در مناطق عملیاتی وقتی احساس می کنم فرزندانم اینجا بوده اند و شهید شده اند احساس آرامش می کنم و وقتی از اینجا می روم قلبم را در همین بیابان ها جا می گذارم و می روم. شهیدی که جانش را فدای جان خواهر کوچکش کرد مادر شهیده شهناز بحرانی پور به خبرنگار مهر می گوید: هفته های ابتدای جنگ بود ما در منطقه جزیره مینو زندگی می کردیم همه اقوام و فامیل این تصور را داشتیم که تجاوز عراق به ایران شاید کوتاه باشد و این جنگ همان ابتدا تمام شود.

کاظمیه بحرانی پور می افزاید: دوازدهم مهرماه سال 52 بود، شدت بمباران خیلی زیاد شده بود و مردم در حال تخلیه شهر بودند، ما تصمیم گرفتیم صبح زود از شهر خارج شویم. من و همسرم مشغول جمع کردن وسایل مورد نیاز برای راهی شدن بودیم، دخترم شهناز 13 سال داشت او خواهر کوچکش را بغل کرده بود و در حیاط منتظر ما بود، سکوت عجیبی بود صدایی از بمباران و موشک نبود برای همین بود ما این فرصت را دیده بودیم تا با آرامش بیشتر در کمال امنیت شهر را تخلیه کنیم. کاظمیه با صدای لرزان به خبرنگار مهر می گوید: در همین لحظه که خواستیم از منزل خارج شویم صدایی مهیب این سکوت کاذب را در هم شکست، چشمانم سیاهی دید، دود همه جای خانه را فرا گرفته بود، یک لحظه به همراه همسرم سرآسیمه به طرف در حیاط  که شهناز و خواهرش در آنجا بودند دویدیم. این مادر شهید با چشمانی پر از اشک و بغضی در گلو ادامه داد: صحنه وحشتناکی بود شهناز برای نجات جان خواهر کوچکش او را محکم در بغل گرفته بود او بدن کوچکش را سپری برای نجات جان خواهرش گذاشت، تمام بدنش بر اثر اصابت خمپاره پر از ترکش شده بود، محمد همسرم پیراهنش را در آورد و شهناز را که غرق در خون شده بود پیچید هنوز نفس می کشید من هم دختر کوچکم که مقداری ترکش نیز به او اصابت کرده بود بغل کردم و پشت سر محمد می دویدم. یکی از ماشین های نظامی که ما را با این وضعیت دیدند سوارمان کردند تا ما را به بیمارستان شرکت نفت آبادان برسانند.

کاظمیه که چشمانش پر از اشک شده بود آهی می کشد و می گوید: دخترم شهناز بدن کوچکش تحمل این همه جراحت را نداشت و نرسیده به بیمارستان در آغوش پدرش جان به جان آفرین تسلیم کرد. خاطراتی که به رودخانه سپرده شد مادر شهید ابراهیم امیری هم در خصوص حضورش در این روزهای آغازین سال نو در مناطق عملیاتی خوزستان گفت: به شلمچه آمده ام تا بعد از ۲۸ سال تنها یادگار پسرم «کفش هایش» را به یادمان شلمچه بدهم تا در کنار حرم شهدای گمنام بگذارند! این مادرشهید گفت: پسرم در کربلای پنج در همین مکان به شهادت رسید و تنها یادگاریش همین کفش بوده که آورده ام تا در حرم شهدای گمنام بگذارم. وی اظهار کرد: تمام نوشته ها و یادگاری هایش را به رودخانه ریختم، چون دیگر تحمل نداشتم که خاطراتش جگرم را آتش بزند. انم عبدلی با بیان خاطرات پسرش بیان کرد: روز شهادت و چهل ام باران گرفت گفتم خداجان وقت باران گرفتن بود؟ اما بعدا وقتی نوشته های ابراهیم را برایم خواندند، نوشته بود «خدا، روزی که از من راضی شدی باید با باران من را ببری» فهمیدم که این خواسته او بوده است.

مادر شهید امیری گفت: پسرم برای خودش دنیای متفاوتی داشت. شاگرد اول بود هیچ وقت ندیدم جلوی کولر بنشیند و ساده زیست بود و می گفت رزمندگان هم الآن سختی می کشند . بنیاد شهید قول داده بود که خاطرات پسرم را چاپ کند ولی پیگیری نکرد. وی افزود: با حضور در این مناطق دوباره یاد پسرم برایم زنده می شود و بوی او را در این مناطق استشمام می کنم به همین دلیل اینجا احساس آرامش می کنم. به گزارش خبرنگار مهر، جنگ اتفاق نامیمونی بود ولی در ایران مدرسه ای از عشق و ایثار و شهادت برای مردم گشود که با گذشت سال های سال از آن دوران، کتاب ها و فیلم های تولید شده هنوز هم نتوانسته اند حتی ذره ای از حقایق و رشادت های آن زمان را بازگو کنند. مادران شهدا خود مدیر این مدرسه بزرگ بودند زیرا فرزندانی تقدیم این مرز و بوم کردند که با جانشان به مستکبران ثابت کردند که همه چیز در گرو سلاح و قدرت نظامی نیست، بلکه در ایمان و عشق به خدا و حس شهادت طلبی است. پس خوب است همان گونه که رشادت های شهدا از زبان همرزمانشان گفته می شود کمی هم به گفته ها و خاطرات مدیران و تربیت کنندگان مدرسه عشق که مادران باشند توجه بیشتری شود.  ----------------------------- گزارش: مهدی بحرانی پور


۱۳۹۳/۱/۴ - ۱۰:۴۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن