واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: نگاهی دقیق تر به رشد جمعیت و سهم برنامه ریزی در کاهش آن الف - تنها آقای احمدي نژاد نبوده و نيست كه در سال هاي اخير از ضرورت ازدياد جمعيت سخن گفته است، بلكه بسياري به خصوص در سال هاي اخیر گاه و بيگاه سخن از افزايش جمعيت و ضرورت توجه به آن به ميان آورده اند.علت همه اين اظهارنظرها نيز يك ريشه مشترك دارد و به پاسخ مشتركي بر مي گردد كه همه قائلان به قول افزايش جمعيت در قبال سئوال دلايل كاهش جمعيت دارند. به نظر آنها كاهش جمعيت به دو دليل صورت گرفته است:۱. سياست هاي اشتباه داخلي در خصوص كنترل جمعيت كه بارزترين جلوه آن را مي توان در شعار فرزند كمتر زندگي بهتر مشاهده كرد.۲. توطئه خارجي به خصوص صهيونيستي براي از بين بردن شيعيان در جهان.پاسخ دوم از نظر آنها نه تنها بي ربط نيست بلكه دلايل منطقي نيز براي آن ارايه مي شود.از جمله اينكه تنها مذهبي كه در جهان توانست در برابر اين جماعت از خدا بي خبر و وحشي بايستد گروهي مسلمان شيعه و ياتعدادي سني با كمك شيعيان بود و صهيونيست ها دريافته اند كه با از ميان رفتن اين قوم يكي از بزرگترين تهديدات بر عليه شان از بين مي رود.هر دو اين پاسخ ها وجه مشتركي دارند و آن ارادي و برنامه ريزي شده بودن آنهاست. بنابراين اگر مي توان با برنامه ريزي جمعيت را كاهش داد پس مي توان با برنامه ريزي آن را افزايش هم داد. اگر مقدمه درست باشد نتيجه لاجرم درست است.اما به نظر مي رسد اين نتجيه گيري از مقدمه ضعیف یا حداقل قابل بحث گرفته شده است چرا كه اثبات اين مساله كه دلايل كاهش جمعيت ناشي از برنامه ريزي داخلي يا خارجي بوده است نه تنها صورت نگرفته است بلكه حتي اگر تحقيقي نيز در اين حوزه صورت گيرد به احتمال زياد درصد کمتر از حد انتظاری نقش براي اين عوامل در نظر خواهد گرفت.براي روشن شدن موضوع بهتر است يكبار ديگر سئوال را بررسي كنيم، چه اتفاق افتاد كه رشد جمعيت از ۴.۳ در ايران به ۱.۲ كاهش پيدا كرد؟اگرچه نمي توان دنبال عامل واحدي براي تبيين اين مساله گشت اما بعضي از عوامل نقش تاثيرگذارتري در اين خصوص داشته اند.يكي از مهم ترين اين عوامل تغييرات در شيوه زندگي ايرانيان ناشي از تحولات اقتصادي بوده است. بعد از جنگ و با شروع فرايند نوسازي( چه دوست داشته باشيم چه نه) تغييرات بنيادي در ساختارهاي معيشتي و زيستي ايرانيان روي داد.ايرانيان نيز همچون هر قوم ديگري با محيط جديد خود را منطبق ساختند.چگونه؟زماني كه اقتصاد كشور بر محور كشاورزي بود، واحد توليد نيز خانواده بود و وجود خانواده هاي گسترده نقش اساسي در افزايش توليد ايفا مي كرد. در نتيجه ازداوج اساسا در جهت تامين نيروي كار از طريق نيروي كار دختر و يا زاد و ولد انجام مي شد. از همين روي زنان نازا پس از مدتي يا مجبور به تحمل هوو بودند يا بايد به خانه پدري بر مي گشتند هر چند در واقعيت ممكن بود مشكل از مرد باشد نه زن اما آنكه زورش كمتر است هميشه محكوم است.در نتيجه در اقتصاد كشاورزي وجود اولاد به خصوص اولاد ذكور از عوامل قدرت واحد توليدي و در نتيجه قدرت اقتصادي خانواده بود. بنابراين افزايش زاد ولد تا سر حد ممكن امري طبيعي بود.نكته بسيار مهم ديگري نيز در اين ميان وجود داشت كه به روابط عاطفي زوجين مرتبط مي شد. اگرچه در گفتن اين جمله بايد احتياط كرد اما به نظر مي رسد اين روابط در جامعه با اقتصاد كشاورزي تا حد رفع نياز وجود داشته و عملا درچنين جوامعي نمي توان روابط رمانتيك عشقي ميان زوجين را كه پس از پيدايش جامعه جديد ايجاد شد، مشاهده كرد.اگر اين جمله درست باشد آنگاه ازدواج وابستگي شديدي به توليد نسل پيدا مي كرد و به گونه اي توليد نسل، فلسفه حيات زندگي مشترك بود. زوجي كه نازا بود يا بايد از هم جدا مي شدند و يا با اضافه شدن يك زن ديگر وارد چرخه توليد مثل مي شدند.همه اين نشانه ها دلالت بر وجود يك روند طبيعي در افزايش زاد و ولد در جامعه داشت كه هيچ برنامه و سياستي نيز توانايي كنترل آن را نداشت. اما با تغيير بنيان هاي اقتصادي جامعه و تبديل جامعه كشاورزي به جامعه صنعتي، تغيير مهمي در شيوه زندگي مردم رخ داد. توجه به ماهيت اين تغيير است كه مشخص مي كند عملا امكان افزايش جمعيت وجود ندارد و نقش برنامه ريزي و سياست گذاري در اين ميان بسيار ناچيز است.در جامعه صنعت محور بنگاههاي از نظر اقتصادي بهتر هستند كه به لحاظ مكاني نزديك يكديگر فعاليت كنند تا هزينه تامين مواد اوليه مورد نياز كاهش يابد. در نتيجه مردم به جاي مزرعه در كارخانه كار مي كنند و به جاي روستا در شهرها زندگي مي كنند. ديگر خانوار واحد توليدي محسوب نمي شود و افزايش تعداد اعضاء ديگر نه تنها فرصت نيست بلكه تهديدي براي حيات خانواده است.با از ميان رفتن كاركرد اشتغال فرزندان، بايد همچنان دليل كافي براي افزايش نسل در خانواده وجود داشته باشد. اين دليل همچنان مي تواند به فلسفه حيات مشترك كه همانا توليد مثل بود، ارجاع شود اما در شرايط جديد ديگر حيات مشترك زوجين به سبب توليد مثل نيست بلكه ازدواج في نفسه هدف است و ممكن است در اين زندگي كودكي نيز وجود داشته باشد. با پيدايش عشق هاي رمانتيك و زندگي با و براي همسر همه دلايل افزايش نسل از ميان مي رود.در چنين شرايطي داشتن فرزند هزينه اي است كه خانواده اگر به دليل آموزش هاي ناقص در خصوص مسايل زناشويي گرفتار آن نشده باشد، براي تامين غريزه بقا به آن تن مي دهد و بقا را نيز يك يا دو فرزند تامين مي كند. در شرايطي كه اغلب خانواده ها داراي 2 يا 3 فرزند مي باشند جو رواني و فشار اجتماعي ناشي از مطلوبيت اين سبك زندگي، امكان تعداد فرزند بيشتر را منتفي مي سازد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 156]