تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):من وصىّ آخرين‏ ام، به وسيله من بلا از خانواده و شيعيانم دفع مى ‏شود
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803290682




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

در گفت‌و‌گو با فارس عنوان شد تلخ‌ترین خاطره‌ یک بسیجی از دوران دفاع مقدس


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در گفت‌و‌گو با فارس عنوان شد
تلخ‌ترین خاطره‌ یک بسیجی از دوران دفاع مقدس
مسئول بسیج جامعه زنان سپاه بیت‌المقدس کردستان گفت: دادن خبر شهادت یک رزمنده‌ به مادر پیرش در یکی از روستاهای دورافتاده بیجار تلخ‌ترین خاطره‌ام در دوران خدمت در ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ بود.

خبرگزاری فارس: تلخ‌ترین خاطره‌ یک بسیجی از دوران دفاع مقدس


ناهید منصوری در گفت‌و‌گوی تفصیلی با خبرنگار فارس در سنندج اظهار کرد: سال 66 بود که بر حسب عشق و علاقه به سپاه پیوستم، 2 سال اول خدمتم در امور رزمندگان و ایثارگران «ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ» بودم. در این مدت کارم پشتیبانی از رزمندگان و خانواده‌های آنان بود، از خانواده رزمندگانی که جبهه حضور داشتند، سرکش می‌کردم. وی افزود: کار در این 2 سال در امور رزمندگان بهترین روزهای خدمتم بودند، معنویت، اخلاص، صفا و از خودگذشتگی که در آن دو سال در محیط کاری مشاهده می‌کردم هیچ وقت برایم تکرار نشد. چون خودم خانواده شهید بودم با تمام وجود رنج و ناراحتی و غم خانواده شهدا را احساس می‌کردم از این رو برای کمک به آنان از هیچ تلاشی فروگذاری نمی‌کردم. ایجاد صندوق قرض الحسنه برای خانواده رزمندگان وی گفت: وقتی در آن زمان کارم را شروع کردم تنها چیزی که به آن فکر نمی‌کردم بحث حقوق بود، چون اصلا برای گرفتن حقوق به خدمت در این پست فکر نمی‌کردم. بعد از مدتی یک روز یکی از مسئولان به دیدنم آمد چند هزار تومان که به قول خودش حقوق چند ماهه را آورد، 10 هزار تومان برایم آورد. منصوری اظهار داشت: چون زیاد به بحث پول فکر نکرده بودم به همین دلیل یک صندوق قرض الحسنه را در محیط کار ایجاد کردم و هر کدام از خانواده‌های رزمندگان و شهدا که به پول نیاز داشتند از طریق همین صندوق به آنها مساعدت می‌دادم آنها هم بعد از اینکه مشکلشان حل می‌شد پول را به صندوق باز می‌گرداندند. این رزمنده تصریح کرد: خاطرات شیرین و تلخ دوران هشت سال جنگ تحمیلی انقدر زیاد است که باید کتاب های زیادی از آن نوشته شود... به گفته وی، هر روز صبح زود به محل کار می رفتم یک روز صبح به محض اینکه وارد محل کار شدم بوی خوشی تمام فضا را پر کرده بود، بی توجه به اطراف به اتاقم رفتم یکی از همکاران هم که گویا این بوی خوش به مشامش رسیده بود خود را به اتاقم رساند چند دقیقه بعد هم یکی از برادران آمد و خبر حضور شهیدی را که قرار بود برای تدفین به محل زادپاهش فرستاده شود به ما داد. آن وقت بود که فهمیدم که این بوی خوش به خاطر حضور این شهید است. وی خاطرنشان کرد: سال 67 بود که یک شب همسر باردار یکی از رزمندگان با من تماس گرفت تا خود را به منزلشان برسانم وقتی حال نامساعدش را دیدم سریعا او را به بیمارستان رساندم و تا صبح همراه وی در بیمارستان ماندم و بعد از انجام کارهای این همسر رزمنده به همراه نوزاد به دنیا آمده‌اش را به خانه بازگرداندم. منصوری گفت: کار در چنین جایگاهی به گونه‌ای بود که اصلا خستگی برایم معنا نداشت به همین دلیل بود که در تمام طول ایام هفته از شنبه تا پنجشنبه را به کارهای و مشکلات خانواده های شهدا و رزمنده در شهر می پرداختیم و روز جمعه را به خانواده شهدا و رزمندگان ساکن در روستاهای بیجار اختصاص می‌دادیم. وی یادآوری کرد: راستش را بخواهید یکی از خاطرات تلخ من از دوران جنگ هشت سال دفاع مقدس نیز به همین بازدید از روستاها بر می‌گردد روزی که قرار بود خبر شهادت یک شهید را به خانواده‌اش در یکی از روستاهای دور افتاده بیجار برسانم. منصوری افزود: آن روز به همراه یکی دیگر از خواهران رزمنده و چند برادر مسیر روستا را در پیش گرفتم جاده تا سطح اسفالت راحت بود اما برودت هوا و ریزش برف از یک سو و اسفالته نبودن بقیه مسیر ما را مجبور کرد که مسیر صعب العبور تا روستا را با پای پیاده طی کنیم. وی خاطرنشان کرد: به در منزل شهید که رسیدم مادر پیرش در را به روی ما باز کرد تا ما را دید گفت: از فرزندم نامه آورده‌اید به یک‌باره بغض گلویم را گرفت نمی‌توانستیم در همان لحظه این خبر را به او بدهیم این بود که تصمیم گرفتیم مهمان خانه این مادر شهید شویم.. به گفته مسئول بسیج جامعه زنان کردستان، به محض ورود به اتاق گهواره نوزاد به دنیا آمده‌ای در گوشه دنج اتاق در حالی که پارچه ای قرمز بر سرش کشیده بود تمام حواسم را به سمت خود معطوف کرد، همسر شهید هم زن جوانی بود که چند روز پیش این نوزاد را به دنیا آورده بود... مادر شهید با خوشحالی در حالی که چشمانش برق می زد خبر تولد نوزاد تازه به دنیا آمده فرزندش را به ما داد و در حالی که از ما می خواست برای فرزند رزمنده اش نامه ای بنویسیم و این خبر را به او بدهیم می‌گفت این طفل به دنیا آمده ثمره چندین سال نظر و نیاز من و پسرم است. غم تمام وجودم را گرفته بود و اشک امانم را برید چگونه می‌توانستم، خبر شهادت فرزندش را به او بدهم، اما چاره‌ای نبود... وی افزود: خبر را که به مادر شهید دادیم بی‌چاره هاج و واج نگاهمان می‌کرد و فقط اشک می‌ریخت هرچه دلداریش می‌دادیم بیشتر اشک می‌ریخت و در حالی به گهواره نوزاد تازه به دنیا آمده خیره شده بود گفت: من با یادگارت کنم چه.. منصوری عنوان کرد: همسر شهید هم حال روز چندان خوبی نداشت، ولی با این وجود در حالی که به شدت اشک می‌ریخت مادر شوهر را دلداری می‌داد باید به شهر باز می‌گشتیم و تدارکات را برای بازگشت شهید به زادگاهش مهیا می‌کردیم چند روز بعد زمانی که برای شرکت در مراسم خاک‌سپاری و ختم شهید به روستا بازگشتیم بر گهواره نوزاد هم سیاه پوشیده بودند... انتهای پیام/79002/

92/12/21 - 07:53





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن