تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):برترین اعمال دوست داشتن در راه خدا و دشمنی در راه اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804655907




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سالروز جنگ جمل (ناکثین) علیه امیر المؤمنین علیه السلام


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


سالروز جنگ جمل (ناکثین) علیه امیر المؤمنین علیه السلام وبلاگ > مؤذن جامی، محمدهادی - دهم جمادی الاولی 36 برابر16 آبان 35 جنگی روی داد که اثرات و نتایج سوئى را در بر داشت از جمله به اساس معنوى اسلام لطمات بزرگى زد و حس کین خواهى را در عرب زنده نمود و اساس اختلاف و عداوت را در آنها استوار کرد زیرا این جنگ میان 20هزار نفر سپاهیان على علیه السلام و 30هزار نفر سپاه جمل بود که تلفات سه روزه آن در حدود 15هزارنفر و بعضى هم آنرا بالغ بر 18 الى 25 هزار نفر نوشته‏ اند.
یکی دیگر ازآثارآن افزایش اختلافات قبلى و تفرقه مسلمین و نزدیکتر ساختن راه معاویه به خلافت بود،زیرا در طول این مدت او با استفاده از فرصت به جمع آورى سپاه و فریب مردم پرداخت و شورش عایشه و طلحه و زبیر را در شام اهمیت داده و زمینه را براى مخالفت با على علیه السلام به بهانه خونخواهى عثمان آماده نماید.

آری،همواره باید مراقب ناکثین(پیمان شکنان)ساده لوح و فریب خور از قاسطین قدرت طلب بود که راه بر قاسطین ومارقین هم می گشایند.

واقعه جنگ جمل (اینجا)
حضرت علی علیه السلام در نخستین روزهای حکومت خویش، مشغول پاکسازی محیط جامعه اسلامی از حکام خود کامه ای شد که بیت المال مسلمانان را تیول خویش قرار داده، بخش مهمی از آن را به صورت گنج در آورده بودند و بخش دیگر را در راه مصالح شخصی خود مصرف می کردند و هر کدام در گوشه ای، حاکمی خود مختار و غارتگر شده بودند. همزمان با این پاکسازی ، عده ای از اصحاب توقع داشتند که حضرت مسئولیت هایی از حکومت را به آنان بسپارد. از جمله طلحه و زبیر را می توان نام برد. آنان از این که در حکومت علی علیه السلام به استانداری منطقه ای منصوب شوند ناامید شدند. از طرف دیگر، از جانب معاویه به هر دو نفر آنان نامه ای، به یک مضمون رسید که آنان را " امیرالمومنین" خوانده و یادآور شده بود که از مردم شام برای آن دو بیعت گرفته است و باید هر چه زودتر شهرهای کوفه و بصره را اشغال نمایند، پیش از آن که فرزند ابوطالب بر آن دوشهرمسلط شود و شعار آنان در همه جا این باشد که خواهان خون عثمان هستند و مردم را برگرفتن انتقام او دعوت کنند ، این دو صحابی ساده لوح، فریب نامه معاویه را خوردند و تصمیم گرفتند که از مدینه به مکه بروند و در آنجا به گردآوری افراد وساز و برگ جنگ بپردازند. آنان برای اجرای نقشه معاویه به حضور امام علیه السلام رسیدند و گفتند: ستمگری های عثمان را درامورمربوط به ولایت و حکومت مشاهده کردی و دیدی که وی جز به بنی امیه به کسی نظر و توجه نداشت. اکنون که خدا خلافت را نصیب تو ساخته است ، ما را به فرمانروایی بصره وکوفه منصوب نما. امام فرمود: آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن راضی باشید تا من در این موضوع بیندیشم. آگاه باشید که من افرادی را برای حکومت می گمارم که به دین و امانت آنان مطمئن و از روحیات آنان آگاه باشم." طلحه و زبیربا شنیدن این سخن، بیش از پیش مأیوس شدند، چرا که امام اعلام کرده بود که به آن دواعتماد ندارد. لذا جهت سخن را دگرگون کردند و گفتند: پس اجازه بده ما مدینه را به قصد عمره ترک کنیم. امام علیه السلام فرمود:" در پوشش عمره هدف دیگری دارید؟" آنان به خدا سوگند یاد کردند که غیر از انجام عمره هدف دیگری ندارند. امام فرمود:" شما در صدد خدعه و شکستن بیعت هستید. آنان سوگند خود را تکرار کردند و بار دیگر با امام بیعت نمودند. وقتی آن دو خانه علی علیه السلام را ترک کردند، امام به حاضران در جلسه فرمود:" می بینم که آنان در فتنه ای کشته می شوند."(1) ابن قتیبه می نویسد: " هر دو پس از خروج از خانه علی در مجمع قریش گفتند:" این پاداش ما بود که علی به ما داد! ما بر ضدعثمان قیام کردیم و وسیله قتل او را فراهم ساختیم، در حالیکه علی در خانه خود نشسته بود. حال که به خلافت رسیده است دیگران را بر ما ترجیح می دهد. طلحه و زبیر با آن که سوگندهای شدیدی در خانه امام علیه السلام یاد کرده بوند، پس از خروج از مدینه در میان راه مکه به هر کس رسیدند، بیعت خود را با علی علیه السلام انکار کردند.(2) بازگشت عایشه از نیمه راه مدینه به مکه
درهنگام محاصره خانه عثمان از طرف انقلابیون مصری و عراقی، عایشه مدینه را به عزم حج ترک گفت و در مکه بود که خبر قتل عثمان را شنید ، ولی خبر نرسید که مسئله خلافت پس از قتل خلیفه به کجا منجر شد. از این جهت تصمیم گرفت که مکه را به عزم مدینه ترک گوید. در مراجعت از مکه، در منزلی به نام" سرف " با مردی به نام "ابن ام کلاب"ملاقات کرد و از اوضاع مدینه پرسید. وی گفت که محاصره خانه خلیفه هشتاد روز به طول انجامید و سپس او را کشتند و بعد از چند روز با علی علیه السلام بیعت کردند. وقتی عایشه از اتفاق مهاجرین و انصار بر بیعت با امام آگاه شد، سخت برآشفت و گفت: ای کاش آسمان برسرم فرو می ریخت. سپس دستور داد که کجاوه او را به سوی مکه باز گردانند، در حالی که نظر خود را درباه عثمان دگرگون کرده بود و می گفت: به خدا سوگند، عثمان، مظلوم کشته شده است و من انتقام او را از قاتلان او می ستانم. آن مرد ِ گزارشگر به او گفت: تو نخستین کسی بودی که به مردم می گفتی عثمان کافر شده است و باید اورا بکشند. اکنون چه شده که از سخن نخست خود بازگشتی ؟ وی در پاسخ گفت: " قاتلان عثمان او را توبه دادند و سپس کشتند. درباره عثمان همه سخن می گفتند و من نیز می گفتم، اما سخن اخیر من بهتر از سخن پیشین من است."(3) پایگاه مخالفان امام علیه السلام
پس از قتل عثمان و بیعت مردم با امام، سرزمین مکه مرکز مخالفان آن حضرت به شمار می رفت و افرادی که با علی علیه السلام مخالف بودند یا از دادگری او می ترسیدند ، خصوصاً فرمانداران و استانداران عثمان که می دانستند امام دارایی آنان را مصادره می کند و آنان را به سبب خیانت هایی که مرتکب شده اند بازخواست خواهد کرد، همه و همه در مکه در پوشش حرمت حرم خدا گرد آمدند و نقشه نبرد جمل را طراحی نمودند. هزینه جنگ جمل
هزینه جنگ جمل را استانداران عثمان، که در دوران حکومت او بیت المال را غارت کرده و ثروت هنگفتی به دست آورده بودند، پرداختند و هدف این بود که دولت جوان علی علیه السلام را سرنگون کنند و اوضاع به حال سابق باز گردد. اسامی برخی از این افراد عبارت است از: 1- عبدالله ابی ربیعه، استاندارعثمان در صنعای یمن. او از صنعا به منظور کمک به عثمان خارج شد. و چون در نیمه راه از قتل او آگاه گردید به مکه بازگشت. وقتی شنید که عایشه مردم را برای گرفتن انتقام خون عثمان دعوت می کند ، وارد مسجد شد و در حالی که روی تخت نشسته بود فریاد زد: هر کس که بخواهد برای گرفتن انتقام خون خلیفه در این جهاد شرکت کند من هزینه رفتن او را تامین می کنم . او گروه کثیری را برای شرکت در نبرد مجهز کرد. 2- یعلی بن امیه، یکی از فرمانداران سپاه عثمان. وی به پیروی از عبدالله پول هنگفتی در این راه خرج کرد. او ششصد شتر خرید(4) و در بیرون مکه آماده حرکت ساخت و گروهی را بر آن حمل کرده و ده هزار دینار در این راه پرداخت. وقتی امام از بذل و بخشش " یعلی" آگاه شد فرمود: فرزند امیه ده هزار دینار را از کجا آورده است؟ جز این است که از بیت المال دزدیده است؟ به خدا سوگند، اگر به او و فرزند ابی ربیعه دست یابم ثروت آنان را مصادره می کنم و جزء بیت المال قرار می دهم.(5) طبری متن ندای خروج کنندگان را چنین نقل می کند: " آگاه باشید که ام المؤمنین و طلحه و زبیر ، عازم بصره هستند. هر کس می خواهد اسلام را عزیز گرداند و با کسانی که خون مسلمانان را حلال شمرده اند، نبرد کند و آن کس که می خواهد انتقام خون عثمان را بازستاند با این گروه حرکت کند و هر کس مرکب و هزینه رفتن ندارد، این مرکب او و این هزینه مسافرت او. " (6) شهادت دروغ
بالاخره سپاه آماده حرکت شد و به راه افتاد. در راه به سرزمینی به نام "حوأب" رسیدند. وقتی عایشه از نام سرزمین آگاه شد به فرزند طلحه گفت: من باید برگردم، زیرا رسول خدا روزی در میان همسران خود که من نیز در جمع آنها بودم فرمود:" می بینم که یکی از شما از سرزمین " حوأب" می گذرد و سگان آنجا براو پارس می کنند." سپس رو به من کرد وفرمود:" حمیرا ، مبادا توآن زن باشی." در این هنگام فرزند طلحه درخواست ادامه مسیر را کرد ولی مؤثر نیفتاد. خواهر زاده او، عبدالله بن زبیر، منافقانه سوگند یاد کرد که نام این سرزمین " حوأب " نیست. ما حوأب را اول شب پشت سر نهاده ایم . این نوع شهادت دروغ، در نوع خود، در تاریخ اسلام بی سابقه است. پس کاروانیان به مسیر خود ادامه دادند و در نزدیکی بصره برای تسخیر این شهر، که عثمان بن حنیف از طرف علی علیه السلام استاندار آنجا بود، فرود آمدند.(7) پی کردن جمل
واقعه جمل در دهم جمادی الثانی سال سی و ششم هجری قمری، رخ داد و هنوز آفتاب غروب نکرده بود که آتش نبرد با افتادن جمل عایشه وسرنگون شدن کجاوه او به پایان رسید. جمل عایشه برای نیل به مقاصد شوم به کارگرفته شده بود و با گذاردن هودج عایشه بر آن، نوعی قداست به آن بخشیده بودند. سپاه بصره در حفاظت و بر پا نگاه داشتن آن کوشش ها کرد و دست های زیادی در راه آن دادند. هر دستی که قطع می شد، دست دیگری زمام شتر را می گرفت . اما سرانجام زمام شتر بی صاحب ماند و دیگر کسی حاضر نبود که آن را به دست بگیرد. در این هنگام فرزند زبیر زمام آن را به دست گرفت، ولی مالک اشتر با هجوم بر وی او را نقش بر زمین کرد و مردم از اطراف شتر عایشه پراکنده شدند. امام علیه السلام برای اینکه دشمن با دیدن شتر بار دیگر به سوی او بازنگردند، فرمان پی کردن جمل را صادر کرد. پس،شتر به زمین خورد و کجاوه سرنگون گردید. علی علیه السلام خود را به کجاوه عایشه رسانید وفرمود: " ای عایشه، آیا رسول اکرم صلی الله علیه و آله تو را به این کار سفارش کرده بود؟" او در پاسخ امام گفت:" ای اباالحسن، حال که پیروز شدی ، مرا ببخش"(8) حضرت علی علیه السلام پس از جنگ ، عایشه را به همراه برادرش محمدبن ابی بکر و تعدادی از زنان که مبدل به لباس مردانه بودند راهی مکه نمود. عایشه در حالی که بر مرکبی سوار می شد، گفت:" افتخار آفریدید و پیروز شدید، همانا تقدیر خدا انجام گرفتنی است." سرنوشت طلحه و زبیر نیز به مرگ ختم شد که باعث تأسف حضرت علی علیه السلام شد. سپس امام علیه السلام باقی مانده روز را در میدان نبرد به سر برد و مردم بصره را دعوت کرد که کشتگان خود را به خاک بسپارند. به نقل طبری، امام برکشتگان ناکثان از بصره و کوفه نمازگزارد وبر یاران خود که جام شهادت نوشیده بودند نیز نماز گزارد و آنان را به خاک سپرد. سپس دستور داد که تمام اموال مردم را به خودشان باز گردانند به جز اسلحه ای که بر آنها علامت حکومت باشد.(9) و اینگونه بود که ناکثان در جنگ با حضرت علی علیه السلام با شکست مواجه شدند. پی نوشتها:
1- فروغ ولایت، جعفر سبحانی، 396. 2- الامامة و السیاسة، ج 1، ص 49. 3- تاریخ طبری، ج 3، ص 172. 4- همان، ص 166. 5- الجمل، صص 124-123. 6- تاریخ طبری، ج 3، ص 167. 7- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، ص 312. 8- تاریخ طبری، ج 3، ص 539/ الجمل، ص 198-166. 9- تاریخ طبری، ج 2، ص 543.



*************************************************************************
جنگ جمل (اینجا)
ایها الناس ان عایشة سارت الى البصرة و معها طلحة و الزبیر و کل منهما یرى الامر له دون صاحبه... (على علیه السلام) علت وقوع جنگ جمل موضوع اختلاف طبقاتى مردم بود که پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله خلفاى وقت آنرا بوجود آورده بودند و چون خلافت على علیه السلام یک نهضت انقلابى علیه روش گذشتگان و باز گردانیدن اوضاع بزمان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بود از اینرو گروهى مانند طلحه و زبیر که خود را در خلافت آنحضرت از نظر موقعیت اجتماعى مانند افراد عادى مشاهده کرده و منافع مادى خود را در خطر میدیدند علیه او دست بمبارزه و شورش زدند و چنانکه سابقا اشاره گردید چون آندو تن در برابر تقاضاهاى خود از على علیه السلام پاسخ منفى شنیده و در مدینه هم قادر باجراى نقشه خود نبودند از اینرو مکه را براى انجام مقاصد خود انتخاب کرده و در صدد شدند که عازم آن شهر شوند لذا خدمت على علیه السلام آمده و اجازه خواستند که براى بجا آوردن مراسم عمره بمکه روند! على علیه السلام فرمود شما براى رفتن بهمه شهرها آزادید ولى این مسافرت شما بدون حیله و نیرنگ نیست،شما نقشه‏اى طرح کرده‏اید که در مدینه نمیتوانید آنرا اجرا کنید،ولى آندو نفر بظاهر سوگند خوردند که از این مسافرت مقصودى جز انجام عمره ندارند.على علیه السلام بآنان اجازه داد و آنها را از شکستن عهد و پیمان بر حذر نمود،بیعت خود را با آندو تجدید کرد و آنها را بگفتار رسول اکرم صلى الله علیه و آله که در حضور آندو بعلى علیه السلام فرموده بود یا على تو بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال خواهى کرد یادآورى نمود (۱) . بالاخره آنها از خدمت آنحضرت مرخص شده و متوجه مکه شدند و محیط آن شهر را براى فعالیت‏هاى خود مساعد یافتند. پیش از ورود طلحه و زبیر بمکه عایشه نیز در مکه بود او وقتى حرکات و اعمال خلاف عثمان را مشاهده کرده بود مردم را علیه او بشورش و امیداشت و بارها گفته بود که این نعثل (۲) پیر احمق) را بکشید و هنگامیکه شورش و محاصره علیه عثمان شدت گرفته و قتل عثمان محرز و مسلم بنظر میرسید عایشه براى اینکه بظاهر از این شورش و بلوا بر کنار باشد و یا در برابر استمداد عثمان در محضور اخلاقى نیفتد آتش فتنه را در مدینه دامن زد و خود بسوى مکه شتافت و در مکه نیز از عثمان بدگوئى میکرد. پس از انجام مراسم حج که بمدینه مراجعت میکرد چون در بین راه خبر قتل عثمان باو رسید و دانست که پس از عثمان على علیه السلام خلیفه شده است از رفتن بمدینه منصرف شد و مجددا بمکه بازگشت نمود و در آن هنگام حاکم مکه نیز عبد الله بن الحضرمى بود که از طرفداران جدى عثمان و از مخالفین سرسخت على علیه السلام بود. علاوه بر عایشه و حاکم مکه و طلحه و زبیر و مروان،سایر مخالفین على علیه السلام نیز از گوشه و کنار در آمده و در مکه جمع شده بودند من جمله یعلى بن امیه از یمن وارد شده و عبد الله بن عامر نیز از بصره آمده و بآنها ملحق شده بودند. اجتماع این گروه مخالف و شور و بحث آنها درباره مخالفت با على علیه السلام بجنگ جمل منجر گردید عایشه هم براى اینکه از سایر زنان پیغمبر نیز براى‏خود کمک و همدستى فراهم کند بدین فکر افتاد که ام سلمه و حفصه را نیز فریب دهد و آنها را هم همراه این گروه براه اندازد ولى وقتى نزد ام سلمه رفت با مخالفت شدید وى روبرو شد. ام سلمه گفت اى عایشه مگر تو نبودى که مردم را بقتل عثمان ترغیب مینمودى امروز چه شده است که بخونخواهى او بپا خاسته‏اى؟و این چه مخاصمت و دشمنى است که با على مرتضى مینمائى در صورتیکه او برادر رسول خدا و جانشین اوست امروز هم مهاجر و انصار با او بیعت کرده‏اند گذشته از اینها مگر پیغمبر درباره زنان خود از قول خداى تعالى نفرمود که:و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولى (۳) در خانه‏هاى خود قرار گیرید و مانند ایام جاهلیت خودنمائى نکنید) سخنان ام سلمه مخصوصا استناد او بقرآن مجید عایشه را کاملا خرد کرد و یاراى جوابگوئى در برابر او پیدا نکرد و چون از جانب ام سلمه ناامید شد پیش حفصه رفت. حفصه دعوت او را اجابت کرد ولى برادرش عبد الله بن عمر خواهر خود را از این عمل ممانعت نمود،عایشه چون از طرف حفصه نیز مساعدتى ندید ناچار به تنهائى براه افتاد و فرماندهى این عده ماجراجو را در اختیار گرفت! سابقا گفته شد که معاویه نامه‏اى بزبیر نوشته و او را براى احراز مقام خلافت تطمیع نموده و بمخالفت على علیه السلام ترغیب کرده بود بدینجهت نظر این گروه مخالف ابتداء بر این بود که بشام روند و معاویه را هم که با على علیه السلام مخالف میباشد با خود همدست نمایند اما معاویه که قبلا از تصمیم این جمع خبر یافته بود پیش خود فکر کرد که اگر این گروه مخالف بشام برسند و بفرض اینکه بر على علیه السلام غالب شوند در اینصورت معاویه باید بر طلحه و زبیر بیعت کند لذا فورا نامه‏اى بامضاى مجهول نوشته و در آن نامه قید نمود که شما گول سخنان معاویه را نخورید که از وى کارى براى شما ساخته نیست زیرا او که از طرف عثمان حاکم شام بود بعثمان کمک نکرد تا او را بقتل رسانیدند پس چگونه ممکن است بشما کمک کند؟معاویه این نامه را بامضاى کس دیگر بزبیر فرستاد.چون این نامه بدست زبیر رسید مخالفین على علیه السلام را که در رأس آنها عایشه قرار گرفته بود از مضمون نامه آگاه نمود (۴) لذا از عزیمت بسوى شام منصرف شده و مصلحت را در آن دیدند که به بصره روند زیرا طلحه و زبیر در بصره و کوفه طرفداران زیاد داشته و امید پیشرفت آنها بیشتر بود. بالاخره عایشه بدستیارى طلحه و زبیر و سایر مخالفین در مکه لشگر آرائى‏کرده و با پولى که یعلى بن امیه در اختیار آنها گذاشته بود بقدر کافى وسائل و ساز و برگ جنگ تهیه نمودند و عایشه را نیز سوار شترى بنام (عسکر) نموده و راه بصره را در پیش گرفتند (۵) . این گروه براى اینکه على علیه السلام را غافلگیر نموده و زودتر از وى بصره را بتصرف خویش در آورند بر سرعت حرکت خود میافزودند و غالبا مسافت زیادى را بدون استراحت و راحت باش مى‏پیمودند. در بین راه بجائى رسیدند که آنجا را (حوئب) میگفتند و چون شب بود براى رفع خستگى در آن محل فرود آمدند و باستراحت پرداختند،در آن شب سگهاى حوئب در اطراف چادر عایشه زیاد پارس میکردند بطوریکه در اثر صداى آنها عایشه از خواب پرید و از اسم آن محل جویا شد،چون اطلاع حاصل کرد که آنجا را حوئب گویند سخت بهراس افتاد و از اقدامات خود درباره مخالفت با على علیه السلام پشیمان گردید زیرا در حیات پیغمبر صلى الله علیه و آله از آنحضرت شنیده بود که براى یکى از همسران وى سگهاى حوئب پارس خواهند کرد و صریحا رسول اکرم صلى الله علیه و آله بعایشه گفته بود:حمیرا مبادا تو باشى. اکنون سخن پیغمبر بخاطرش افتاده و سخت پشیمان شده بود لذا اصرار داشت که از آن قوم کناره گرفته و بمکه باز گردد! زبیر چون این وضع را مشاهده کرد چند نفر را وادار نمود که بدروغ شهادت دهند که آن محل حوئب نیست و فرسنگها مسافت از حوئب دور شده‏اند،آن عده چنین کردند و عایشه هم باطمینان سوگند آنها مجددا به پیشروى خود بسوى بصره ادامه داد. چون بنزدیکى بصره رسیدند طلحه و زبیر به بزرگان بصره نامه نوشته و آنها را براى مخالفت با على علیه السلام بمنظور خونخواهى عثمان دعوت کردند آنها نیز جواب دادند که کشندگان عثمان در مدینه هستند و آمدن شما ببصره براى این منظوربیمعنى و بدون منطق است،ولى مخالفین اعتنائى بگفتار بزرگان بصره ننموده و بحالت تعرض بدان شهر حمله کردند و پس از کشتار زیاد عثمان بن حنیف را که از جانب على علیه السلام بحکومت بصره منصوب شده بود مجبور بتسلیم نمودند و در نتیجه شهر بصره را بتصرف خود در آوردند. از طرفى على علیه السلام نیز در خلال اینمدت مشغول تعویض فرمانداران شهرستانها بوده و بطوریکه قبلا اشاره شد نامه‏اى هم بوسیله جریر بن عبد الله بجلى بمعاویه فرستاده و او را به بیعت خود دعوت کرده بود ولى معاویه بجاى پاسخ نامه على علیه السلام نامه‏اى بزبیر نوشته و او را بمخالفت آنحضرت وادار نموده بود.على علیه السلام مجددا به جریر بن عبد الله نامه‏اى نوشت و تأکید نمود که بمحض وصول نامه من معاویه را وادار کن که کارش را یکسره نموده و در اینمورد تصمیم بگیرد و او را میان جنگ و صلح مخیر کن اگر تسلیم شد از او بیعت بگیر و چنانچه خیال جنگ دارد ما را آگاه گردان. اما معاویه على علیه السلام را بقتل عثمان متهم کرده و بآنحضرت پاسخ نوشته بود که کشندگان عثمان را تسلیم وى نماید. على علیه السلام که در میان مخالفین خود معاویه را از همه حیله‏گرتر و نفوذ او را در شام نیز میدانست تصمیم گرفت که ابتداء با لشگر مجهزى بشام رفته و کار معاویه را یکسره کند ولى در این هنگام خبر رسید که عایشه بدستیارى طلحه و زبیر بصره را متصرف شده و بعنوان خونخواهى عثمان مردم را علیه على علیه السلام شورانیده‏اند على علیه السلام ناچار از تصمیم حرکت بشام منصرف شده و در صدد بر آمد که اول شورشیان بصره را از میان بردارد و سپس عازم شام گردد. على علیه السلام در مسجد بمنبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى و درود برسول اکرم صلى الله علیه و آله چنین فرمود: ایها الناس ان عایشة سارت الى البصرة و معها طلحة و الزبیر و کل منهما یرى الامر له دون صاحبه،اما طلحة فابن عمها و اما الزبیر فختنها،و الله لو ظفروا بما ارادوا و لن ینالوا ذلک ابدا لیضربن احدهما عنق صاحبه بعد تنازع منهما شدید و الله ان راکبة الجمل الاحمر ما تقطع عقبة و لا تحل عقدةالا فى معصیة الله و سخطه حتى تورد نفسها و من معها موارد الهلکة.اى و الله لیقتلن ثلثهم و لیهربن ثلثهم و لیثوبن ثلثهم و انها التى تنبحها کلاب الحوئب و انهما لیعلمان انهما مخطئان و رب عالم قتله جهله و معه علمه و لا ینفعه،حسبنا الله و نعم الوکیل (۶) . (اى مردم عایشه بهمراهى طلحه و زبیر بسوى بصره رفته و هر یک از طلحه و زبیر حکومت را براى خود میخواهد بدون دیگرى،اما طلحه پسر عموى عایشه است و زبیر هم شوهر خواهر اوست بخدا سوگند اگر بدانچه میخواهند ظفر یابند و (با اینکه) هرگز بدان نائل نخواهند شد هر یک از آندو گردن رفیقش را میزند و سوگند بخدا این زنى که بشتر سرخ سوار شده (عایشه) بر هیچ پشته‏اى نگذرد و هیچ عقده‏اى را نگشاید مگر در معصیت و غضب خداى تعالى تا اینکه خود و همراهانش را بهلاکت اندازد،بخدا سوگند (از قشون آنها) ثلثشان کشته میشود و ثلثشان فرار میکنند و ثلثشان از طغیان خود بر میگردند و این عایشه همان زنى است که سگهاى حوئب باو بانگ زنند (اشاره بفرمایش پیغمبر صلى الله علیه و آله) و طلحه و زبیر میدانند که هر دو براه خطاء میروند (ولى) چه بسا عالمى که از علمش سود نبرد و جهلش او را بکشد خداوند ما را کافى است و چه وکیل خوبى است.) البته تجهیز لشگر علیه عایشه ام المؤمنین که همسر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و دختر ابوبکر بود و همچنین براى سرکوبى طلحه و زبیر که از شخصیت‏هاى مهم و از اصحاب سرشناس رسول خدا صلى الله علیه و آله بودند چندان کار ساده و آسانى نبود از اینرو على علیه السلام اعمال خلاف آنها را که در بصره مرتکب شده بودند باهل مدینه گوشزد نمود تا آنها را براى حرکت بسوى بصره بمنظور جنگ با اصحاب جمل آماده نماید لذا فرداى آنروز مجددا بمنبر رفته و ضمن ایراد خطبه‏اى چنین فرمود: فخرجوا یجرون حرمة رسول الله صلى الله علیه و آله کما تجر الامة عند شراءها متوجهین بها الى البصرة،فحبسا نساءهما فى بیوتهما و ابرزاحبیس رسول الله صلى الله علیه و آله لهما و لغیرهما فى جیش ما منهم رجل الا و قد اعطانى الطاعة و سمح لى بالبیعة طائعا غیر مکره،فقدموا على عاملى بها و خزان بیت مال المسلمین و غیرهم من اهلها.فقتلوا طائفة صبرا و طائفة غدرا،فو الله لو لم یصیبوا من المسلمین الا رجلا واحدا معتمدین لقتله بلا جرم جره لحل لى قتل ذلک الجیش کله اذ حضروه فلم ینکروا و لم یدفعوا عنه بلسان و لا بید،دع ما انهم قد قتلوا من المسلمین مثل العدة التى دخلوا بها علیهم. (۷) (یعنى مخالفین من از مکه خارج شدند و در حالیکه زوجه رسول خدا صلى الله علیه و آله را مانند کنیزى که در موقع خریدنش (باین سو و آن سو) کشیده میشود با خود بسوى بصره کشانیدند،طلحه و زبیر زنهاى خود را در خانه‏هایشان باز گذاشته و همسر رسول خدا صلى الله علیه و آله را در میان قشونى براى خود و دیگران نمایان ساختند و کسى از آن قشون نبود جز اینکه بمن اطاعت نموده و با اختیار و بدون اکراه بمن بیعت کرده بود (سپس نقض عهد کرده و) بر عامل من (عثمان بن حنیف) و بر خزانه داران بیت المال مسلمین و سایر مردم بصره وارد شده گروهى را بصبر (با چوب و سنگ و غیره) کشته و گروهى را هم بمکر و حیله بقتل رسانیده‏اند،بخدا سوگند اگر از مسلمین جز بمرد واحدى دست نمییافتند که او را عمدا و بیگناه کشته باشند کشتن تمام لشگریان مخالفین براى من حلال بود زیرا آنها در آنجا حاضر بودند و از کار زشت و منکر نهى ننموده و با زبان و دست از کشته شدن آنفرد بیگناه ممانعت نکرده‏اند،صرفنظر از این مطلب آنان بتعداد لشگریان خود از مسلمین را بقتل رسانیده‏اند) . على علیه السلام با خطابه شیوا و بلیغ خود اهل مدینه را از قضایا آگاه ساخت و نقشه‏هاى مزورانه اصحاب جمل را که پس از بیعت بآنحضرت نقض عهد کرده وموجب بروز اینگونه حوادث شده بودند بر آنها روشن نمود و براى دفع این غائله مردم مدینه را از جا حرکت داد. على علیه السلام سهل بن حنیف را در مدینه بجاى خود گذاشت و گروهى از مهاجر و انصار را که اکثر آنها از بدریان بودند بسیج نموده و راه بصره را در پیش گرفت و امام حسن و مالک اشتر و محمد بن ابوبکر را با تنى چند بکوفه فرستاد تا سپاهى نیز در آنشهر براى ملحق شدن به لشگریان على علیه السلام تجهیز نمایند. در آنموقع فرماندار کوفه ابوموسى اشعرى بود که از طرف عثمان حکومت کوفه را داشت و على علیه السلام باو نوشته بود که از مردم کوفه بآنحضرت بیعت گیرد ولى او بتصور اینکه طرفدارى از خونخواهى عثمان و کمک بطلحه و زبیر او را در محل اولیه خود ثابت خواهد نمود مردم کوفه را بحمایت طلحه و زبیر که بظاهر مدعى خون عثمان بودند دعوت کرد و از بیعت گرفتن براى على علیه السلام خوددارى نمود. فرستادگان على علیه السلام هر قدر او را نصیحت کردند سودى نبخشید تا اینکه مالک اشتر دار الاماره را اشغال نموده و غلامان ابوموسى را مضروب و پراکنده ساخت و چون در آن هنگام خود ابوموسى در مسجد بود مالک بمسجد وارد شد و ابو موسى را از منبر پائین کشید و بانگ زد اى احمق و خائن،مردم جز على علیه السلام بکسى بیعت نمیکنند ابوموسى وقتى خود را در دست مالک عاجز دید سکوت اختیار کرد و از در التماس و زارى بر آمد سپس مالک بمنبر شد و مردم را براى بیعت بعلى علیه السلام فرا خواند و تقریبا از تمام مردم کوفه بیعت گرفت و توانست در اندک مدتى در حدود دوازده هزار نفر تجهیز کرده و بخدمت آنحضرت روانه نماید . این عده از کوفه حرکت نموده و در محلى بنام ذیقار باردوگاه على علیه السلام پیوستند و پس از اظهار خرسندى از دیدار آنحضرت عرض کردند سپاس خداى را که ما را براى همجوارى تو مخصوص گردانید و بیاریت گرامى فرمود،على علیه السلام هم ضمن قدردانى از آنان بپا خاست و پس از حمد و ثناى الهى و درود به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آنها را ستود و آنگاه در مورد طلحه و زبیر که نقض عهدکرده و به بهانه خونخواهى عثمان از وى به بصره آمده بودند سخنانى فرمود و سپاهیان را از جریان اوضاع و احوال آگاه گردانید و آنان نیز پس از استماع بیانات على علیه السلام آمادگى خود را براى فداکارى و جانبازى در راه حق بمنظور از بین بردن این فتنه باطلاع حضرتش برسانیدند (۸) . على علیه السلام با سپاهیان خود از ذیقار حرکت و تا محلى بنام زاویه که در چند کیلومترى بصره بود پیش رفت و در آنجا اردو زد و چون آن بزرگوار همیشه صلح و آشتى را بر جنگ و خونریزى ترجیح میداد از همان محل نامه‏اى بطلحه و زبیر فرستاد و آنها را نصیحت نمود و علاوه بر مکتوب ارسالى چند نفر من جمله قعقاع بن عمرو را نیز براى مذاکره با اصحاب جمل بسوى بصره فرستاد تا آنها را با پند و اندرز از وخامت عاقبت این کار بر حذر دارند ولى مخالفین که خود را در این جنگ غالب و پیروز مى‏پنداشتند از قبول هرگونه پندى خود دارى نمودند زیرا عایشه از مخالفت ابوموسى با على علیه السلام در کوفه آگاه شده بود و تصور میکرد که از مردم کوفه کسى آنحضرت را یارى نخواهد نمود و چون یقین کردند که على علیه السلام به نزدیکى بصره رسیده است عایشه که فرماندهى کل سپاه جمل را بعهده داشت بزبیر مأموریت داد که بکمک طلحه و مروان و سایرین بصف آرائى سپاه پرداخته و آماده جنگ باشند و تعداد افراد این سپاه در حدود سى هزار نفر بود که اصحاب جمل آنها را در مسیر راه از شهرهاى مختلف جمع آورى کرده بودند. قعقاع که از سخنان خود نتیجه نگرفته و از طرفى صف آرائى سپاهیان مخالفین را مشاهده کرد بنزد على علیه السلام برگشت و او را در جریان امر گذاشت. در خلال اینمدت تعداد سه هزار نفر نیز از مردم بصره (از قبیله ربیعه) بسپاهیان على علیه السلام پیوسته بودند که مجموع آنها در حدود بیست هزار نفر بوده است و چون آنجناب اصحاب جمل را مصمم بجنگ دید فرماندهان خود را که از جمله مالک اشتر و عدى بن حاتم و محمد بن ابى بکر و عمار یاسر و دیگران بودند از نیت طلحه و زبیر آگاه ساخته و مأموریتهاى رزمى آنها را نیز تعیین و مشخص نمود. عایشه هم با سپاه خود راه زاویه را که در شمال بصره و محل مناسبى براى دفاع از شهر بود در پیش گرفت و پس از رسیدن بدانجا در مقابل لشگریان على علیه السلام توقف نمود و بنا بروایات بعضى از مورخین صف آرائى سپاهیان طرفین در برابر هم در روز ۱۷ جمادى الثانى سال ۳۶ هجرى و بنقل صاحب ناسخ التواریخ در روز ۱۹ جمادى الاولى سال ۳۶ بود (۹) . روز بعد زبیر واحدهاى مختلفه سپاه جمل را فرمان داد تا منظما بسوى لشگریان على علیه السلام پیش روند چون آنحضرت متوجه شد که قریبا آتش جنگ شعله‏ور میشود بلشگریان خود فرمان عقب نشینى داد که شاید جنگ در نگیرد و کار بصلح و صفا خاتمه یابد،عایشه نیز سپاه خود را فرمان برگشت داد و در آنروز که اولین روز جنگ بود میان طرفین جنگى واقع نشد. فرداى آن روز که هر دو سپاه لباس جنگ پوشیده و مقابل هم ایستاده بودند على علیه السلام بتنهائى از سپاهیان خود جدا شد و بدون شمشیر و زره بسوى سپاه بصره اسب تاخت تا بصف مقدم سپاه جمل رسید و با صداى بلند زبیر را صدا زد.همه مات و مبهوت شده و نمیدانستند که مقصود على علیه السلام از این یکه تازى چیست و با رشادت بى نظیرى که فرد و تنها بدون شمشیر و زره بمقابل صفوف دشمن آمده است چه نظرى دارد؟ زبیر که در کنار هودج عایشه بود غرق در فولاد و زره شد و رکاب بر اسب زد و در مقابل على علیه السلام ایستاد،چون عایشه زبیر را در برابر آنحضرت دید مرگ او را حتمى دانست ولى ملتزمین رکاب باو گفتند خاطر جمع باش على باین ترتیب کسى را نمیکشد و شمشیر هم نبسته است حتما با زبیر کار دارد. زبیر چشم بچشم على علیه السلام دوخت تا ببیند با او چکار دارد. على علیه السلام فرمود این چه بساطى است که شما راه انداخته‏اید؟ زبیر گفت براى خونخواهى عثمان! على علیه السلام فرمود اگر راست میگوئید شما دستهاى خود را بسته وخودتان را تسلیم ورثه عثمان کنید مگر غیر از شما کس دیگرى محرک قتل عثمان بود؟ زبیر سکوت کرد،على علیه السلام فرمود من آمدم که ترا از اشتباه خارج کنم و سخنان چندى را که پیغمبر صلى الله علیه و آله بتو فرموده و تو آنها را فراموش کرده‏اى بتو تذکر دهم،آنگاه فرمود اى زبیر یاد دارى که من روزى دنبال رسول خدا صلى الله علیه و آله میگشتم و او در منزل عمرو بن عوف بود و چون بدانجا آمدم آنحضرت دست ترا در دست خود گرفته بود و بمحض ورود من رسول اکرم صلى الله علیه و آله پیشدستى فرمود و بمن سلام کرد،تو گفتى اى على چرا تکبر کردى و زودتر به پیغمبر سلام نکردى؟ پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود اى زبیر على متکبر نیست و در آینده تو با او جنگ خواهى کرد و جنگ تو ظالمانه است! باز فرمود:یادت میآید که روزى رسول اکرم صلى الله علیه و آله بتو فرمود آیا على را دوست دارى؟گفتى بلى یا رسول الله او پسر دائى من است آنحضرت فرمود با وجود این با او بجنگ و ستیز خواهى ایستاد! على علیه السلام نظیر این سخنان را بگوش زبیر خواند و زبیر از شنیدن و یاد نمودن آنها عزم و اراده‏اش سست شد و گذشته‏ها را بیاد آورد و دید چگونه بطمع دنیا با پسر دائى خود که جانشین پیغمبر هم هست بجنگ برخاسته و خود را براى همیشه گرفتار غضب الهى مى‏نماید (۱۰) .! زبیر شرمنده شد و از على علیه السلام معذرت خواست عرض کرد:قول میدهم که همین الان از سپاه بصره خارج شوم و کوچکترین دخالتى در اینکار نکنم،على علیه السلام بطرف سپاه خود روان شد زبیر هم بهت زده و متزلزل نزد عایشه برگشت. عایشه پرسید على چکارت داشت؟گفت راجع بگذشته‏ها صحبت میکرد،عایشه گفت احساس میکنم که چند کلمه سخن على ترا متزلزل کرده است البته حق هم دارى کیست که با على روبرو شود و رعب و هیبت على در ارکان وجود او لرزه‏نیاندازد و این امر مسلم است زیرا حریف ما کسى است که ابطال و شجعان عرب از ذکر نام او بخود میلرزند. عایشه از این سخنان نیشدار آنقدر گفت تا زبیر را بخشم آورد،پسرش عبد الله بن زبیر نیز سخنان عایشه را تأیید کرد زبیر به پسرش گفت من قسم خورده‏ام که در این غائله جنگ ننمایم،عبد الله گفت قسم را میتوان با دادن کفاره جبران نمود،زبیر خشمگین شد و غلام خود را بکفاره قسمى که خورده بود آزاد کرد و یکسر بسپاه على علیه السلام تاخت. على علیه السلام فرمود زبیر را آزاد گذارید او خیال جنگ ندارد،زبیر هم مقدارى از این حملات نمایشى را بدون اینکه بکسى زخمى بزند یا خود زخمى بر دارد انجام داد و چون بطرف سپاه بصره بازگشت بپسرش عبد الله و همچنین بعایشه رو نمود و گفت دیدید که من از حمله باینها ترسى ندارم عبد الله خندید و گفت اینهم یکنوع حیله است ولى زبیر باین سخنان گوش نداد و از لشگرگاه جمل خارج شد و بوادى السباع رفت و در آنجا مهمان مردى بنام عمرو بن جرموز شد و چون بخواب رفت عمرو شمشیر بر کشید و سر زبیر را برید بدنش را زیر خاک کرد و سر را پیش على علیه السلام آورد،حضرت فرمود چرا زبیر را کشتى کار خوبى نکرده‏اى زیرا او مهمان تو بود و علاوه بر این از پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیدم که بقاتل زبیر لعنت میفرستاد و او را نفرین میکرد. عمرو متحیر شد و تا حدى هم متأسف گردید و آنگاه بعلى علیه السلام گفت من نمیدانم با شما خانواده بنى هاشم چگونه باید رفتار کرد کسى شما را نافرمانى کند لعنت میفرستید و اگر دشمنانتان را بکشد باز لعنت میفرستید (۱۱) . بارى پس از رفتن زبیر پسرش عبد الله بدستور عایشه لشگریان جمل را فرمان داد تا سپاهیان على علیه السلام را تیرباران کنند و عساکر کوفه نیز بانگ بر آورده و از آنحضرت اجازه جنگ خواستند. على علیه السلام که همیشه صلح را بر جنگ ترجیح میداد حوصله نمود تا بلکه‏تا سر حد امکان از وقوع جنگ جلوگیرى کند ولى در اثر سکوت لشگریان على علیه السلام دشمن جرى‏تر شده و بر شدت تیر اندازى همى افزودند تا اینکه چند نفر از عساکر کوفه را زخمى نمودند. على علیه السلام بار دیگر براى هدایت آنان جوانى بنام مسلم را با یک جلد قرآن نزد آنها فرستاد تا آنها را از نزدیک باحکام قرآن دعوت کند،آن جوان سعادتمند که خود داوطلب رفتن باین مأموریت خطیر شده بود نزدیک سپاهیان جمل رسید اما در اثر حمله و ضرب شمشیر آنها پس از جدا شدن دستهایش از بدن بدرجه عالیه شهادت رسید و اوراق قرآن نیز پریشان شد و بر زمین ریخت! وقتى على علیه السلام آن صحنه را مشاهده کرد فرمود: لا حول و لا قوة الا باللهـالان طاب القتال. (اکنون جنگ شیرین شده است) و بلا فاصله سربازان را فرمان رزم داد و پسرش محمد حنفیه را مأمور حمله بصفوف سربازان دشمن نموده و چنین فرمود: تزول الجبال و لا تزل.... (۱۲) . (کوهها از جا کنده شوند تو از جایت تکان مخور دندان روى دندان بفشار و کاسه سرت را بخدا عاریه ده،پاى خود را چون میخ در زمین بکوب و تا آخرین صفوف لشگر چشم انداز تو باشد و بدانکه پیروزى از جانب خداوند سبحان است) . محمد حنفیه فورا بحمله پرداخت و با اینکه شجاع دلیر و قهرمان رزمنده‏اى بود ولى در اثر کثرت تیرها که بوسیله تیر اندازان دشمن مانند باران باطرافش مى‏بارید کمى تأمل نمود تا بلکه شدت بارش تیرها اندکى کاهش یابد در اینموقع على علیه السلام نزدیکش شد و دست بر سینه او زد و فرمود: ادرک عرق من امک. یعنى این احتیاط و ملاحظه کارى از مادرت بتو رسیده و الا پدرت که این چنین‏نیست آنگاه على علیه السلام خود فرد و یکتنه بر صفوف سپاه جمل حمله برد! على علیه السلام مانند شعله‏هاى آتشى که بر خرمن کاه افتد در اندک زمانى صورت بندى رزمى قشون جمل را متلاشى ساخت و بسیارى از شجاعان و نام آوران نامى را که در برابر او عرض اندام میکردند بخاک و خون افکند و بقدرى رشادت نمود و شمشیر زد که شمشیرش خم شد آنگاه خود را کنار کشید و شمشیر را با زانوى خویش راست گردانید و مجدا بحمله پرداخت و پس از جنگ و جدال شدید بقرارگاه خود مراجعت فرمود و به محمد حنفیه گفت اى پسر حنفیه این چنین حمله کن،اصحاب على علیه السلام عرض کردند یا امیر المؤمنین محمد شجاع کم نظیرى است اما کیست در قوت دل و نیروى بازو همانند شما باشد. آنگاه محمد حنفیه با تنى چند از انصار و جنگجویان بدر بحمله پرداخت و پس از کشتار زیاد از سپاه مخالفین مظفرانه بمحل خود بازگشت و در نتیجه این حملات در همان روز اول جنگ شکست فاحشى بسپاه بصره روى داد و در روز دوم و سیم نیز در اثر حملات و پیشروى عساکر کوفه سپاه جمل عقب نشینى کرده و نیروى هر گونه مقاومت از آنان سلب گردید. فرماندهان زیر دست على علیه السلام مانند مالک اشتر و عمار یاسر و دیگران هر یک بنوبه خود رشادتها نموده و دشمن را مانند برگ خزان بزمین فرو ریختند،از آنسو طلحه نیز مردم را بصبر و مقاومت دعوت نموده و از پراکندگى و فرار آنها جلوگیرى میکرد.در اینموقع مروان بن حکم که از طلحه چندان خوشدل نبود پشت سر غلام خود کمین کرده و تیرى جانگداز و زهر آلود بسوى طلحه انداخت که اتفاقا آن تیر هم مؤثر واقع شد و طلحه را بهلاکت رسانید. با مرگ طلحه سپاهیان جمل پراکنده شده و فرار نمودند و لشگریان على علیه السلام هم به تعاقب آنها پرداختند و تنها قبیله بنى ضبه مانده بود که اطراف هودج عایشه را گرفته و با سر سختى عجیبى از او دفاع میکردند. فرماندهان على علیه السلام با شجاعت بى نظیرى به حمله پرداخته و رو به هودج عایشه گذاشتند،هر دستى که مهار شتر عایشه را میگرفت بضرب شمشیر لشگریان على‏علیه السلام از بازو میافتاد تا اینکه عبد الرحمن بن صرد و بنقل بعضى امام حسن علیه السلام خود را بشتر رسانیده و آنرا پى نمود،هودج در افتاد و مدافعین آن هم فرار کردند. على علیه السلام اسب براند و نزد عایشه آمد و فرمود: یا عایشة أهکذا امرک رسول الله ان تفعلى؟ (اى عایشه آیا رسول خدا صلى الله علیه و آله ترا فرموده بود که این چنین کنى؟) عایشه گفت: یا ابا الحسن ظفرت فاحسن و ملکت فاسجح! (یا على ظفر یافتى نیکوئى کن و مالک شدى عفو و مدارا فرما!) (۱۳) . على علیه السلام محمد بن ابى بکر را مأمور نمود که خواهرش عایشه را مراقبت کند و بعد هم او را بمدینه فرستاد، جنگ جمل در روز سیم پایان یافت و لشگریان على علیه السلام شهر بصره را متصرف شدند و چنانکه سابقا اشاره شد لشگریان آنحضرت در حدود بیست هزار نفر بودند که قریب هزار و هفتصد نفر بدرجه شهادت رسیدند و از سپاه جمل هم که سى هزار نفر بودند در حدود سیزده هزار بقتل رسیدند و در هر حال فتنه بزرگى بود که بدست عایشه ام المؤمنین و بدستیارى طلحه و زبیر بر پا شده بود و نتیجه این فتنه و فساد بمرگ طلحه و زبیر انجامید و رفتار على علیه السلام با عایشه و مردم مغلوب بصره هم،سیماى بزرگوارى و جوانمردى او را آشکار ساخت. فراریان سپاه جمل که در اطراف بصره متوارى بودند جرأت بیرون آمدن از مخفیگاه‏هاى خود را نداشتند على علیه السلام فرمان داد که هر کس سلاح خود را زمین گذارد و تسلیم شود مشمول فرمان عفو عمومى است،بصریها که در انتظار بودند آنجناب بتلافى گذشته خواهد پرداخت از شنیدن این خبر مسرور شدند و اسلحه را کنار گذاشته و بخانه‏هاى خود رفتند. على علیه السلام دستور داد که مردم روز جمعه در مسجد جامع بصره براى‏نماز حاضر شوند و اهل بصره هم حضور یافته و با آنجناب نماز خواندند و پس از نماز على علیه السلام بپا خاست و آنان را مورد مذمت قرار داد و فرمود: کنتم جند المرأة و اتباع البهیمة،رغا فاجبتم و عقر فهربتم،اخلاقکم دقاق و عهدکم شقاق و دینکم نفاق... (۱۴) . (اى مردم بصره شما سپاه زنى و پیروان چارپائى (شتر عایشه) بودید،بصداى شتر جمع شدید و چون پى شد فرار کردید،اخلاق شما سست،و پیمانتان ناپایدار و آیین شما دوروئى است.. .) مردم بصره از استماع بیانات على علیه السلام شرمنده و خجل شده و از گذشته معذرت خواستند و بیعت آنحضرت را پذیرفته و براى بار دوم در مسجد بیعت خود را تجدید نمودند. على علیه السلام براى برقرارى نظم و آرامش چند روز در بصره توقف فرمود و در خلال اینمدت بمنبر رفته و با خطبه‏هاى فصیح و آتشین مردم را بخدا پرستى و تقوى و پاکدامنى دعوت کرد و آنها را از ایجاد فتنه و فساد و گمراهى بر حذر داشت و اعمال خلاف و ناشایست عایشه و طلحه و زبیر را باهالى بصره که خود نیز شاهد جریان آن بودند روشن کرد و نتیجه پیمان شکنى آنها را که منجر بقتل عده زیادى گردید باطلاع مردم رسانید و بالاخره پس از بیعت گرفتن و استقرار آرامش در آن منطقه عبد الله بن عباس را بفرماندارى آنشهر منصوب و خود نیز بهمراهى لشگریان خویش راه کوفه را در پیش گرفت و براى بلاد دیگر نیز فرماندارانى اعزام کرده و مالک اشتر را هم بحکومت نصیبین منصوب نمود. این جنگ اثرات و نتایج سوئى را در بر داشت از جمله بر اساس معنوى اسلام لطمات بزرگى زد و حس کین خواهى را در عرب زنده نمود و اساس اختلاف و عداوت را در آنها استوار کرد زیرا این جنگ میان بیست هزار نفر سپاهیان على علیه السلام و سى هزار نفر سپاه جمل بود که تلفات سه روزه آن در حدود پانزده هزارنفر و بعضى هم آنرا بالغ بر هیجده الى بیست و پنجهزار نفر نوشته‏اند. دیگر از اثرات سیاسى جنگ جمل این بود که اختلافات قبلى و تفرقه مسلمین را زیادتر نمود و راه وصول معاویه را بخلافت نزدیکتر ساخت زیرا در طول این مدت معاویه توانست با استفاده از فرصت به جمع آورى سپاه و فریب مردم اقدام کند و شورش عایشه و طلحه و زبیر را در شام اهمیت داده و زمینه را براى مخالفت با على علیه السلام ببهانه خونخواهى عثمان آماده نماید. پیش ‏نوشتها: (۱) اثبات الوصیه مسعودى. (۲) یهودى لنگ و ریش درازى بود در مدینه که عایشه عثمان را باو تشبیه میکرد. (۳) سوره احزاب آیه .۳۳ (۴) علت مخالفت عایشه ابتداء با عثمان و بعد با على(ع) از این سبب بود که او و حفصه در زمان خلافت پدرانشان حقوق زیادى دریافت میکردند و چون عثمان بخلافت رسید همه چیز را بخویشاوندان خود داد و دست عایشه و سایرین را از این حقوقهاى گزاف کوتاه نمود در نتیجه عایشه با عثمان مخالف شد و مردم را بکشتن او تحریک نمود. اما مخالفت او با على(ع) بمناسبت عواملى چند بود:از جمله على(ع) در زمان خلافت ابوبکر رقیب او بود و با وجود آنحضرت ابوبکر را چنانکه باید و شاید اظهار شخصیت مشکل بود و عایشه نمى‏توانست و یا نمیخواست کسى را بالاتر از پدرش ببیند،از طرفى عیاشه هووى خدیجه بود و محبت‏هائى که رسول اکرم(ص) بخدیجه و مخصوصا بدخترش فاطمه علیها السام اظهار میکرد احساسات زنانه عایشه را جریحه دار مى‏نمود،او میخواست در نظر پیغمبر(ص) از همه گرامى‏تر باشد ولى میدید آنحضرت هنوز پس از فوت خدیجه هم فداکاریها و محبت‏هاى او را فراموش نکرده است و فاطمه علیها السلام را نیز که یادگار او میباشد بى‏نهایت دوست دارد و چون فاطمه زوجه على(ع) بود لذا نسبت بعلى(ع) نیز کینه توزى میکرد. علت دیگر مخالفت عایشه با على(ع) این بود که عثمان حقوق گزاف او را بریده و بخویشاوندان خود داده بود و عایشه انتظار داشت که در آتیه این شکست و ضرر اقتصادى را تأمین خواهد نمود ولى وقتى شنید على(ع) خلیفه شده است مسأله مالى براى وى خیلى مشکلتر و بغرنج‏تر از زمان عثمان شد زیرا او على(ع) را میشناخت و میدانست که على(ع) ناچیزترین مقدارى را که در حساب نباید از خزانه بیت المال بفرزند دلبند خود نیز ندهد تا چه رسد بعایشه،همچنین سعى میکرد که خلافت را از بنى‏هاشم منتزع نموده و در قبیله خود مستقر کند با این ترتیب مسلم بود که عایشه نمیتوانست دست از مبارزه بردارد و ناچار بود که از تمام مردم شورش طلب براى انجام مقصود خود یارى جسته و از وجود آنها استفاده کند. (۵) این جنگ را بعلت اینکه عایشه سوار شتر شده بود جنگ جمل و باز چون در بصره اتفاق افتاده جنگ بصره نیز میگویند. (۶) ناسخ التواریخ احوالات امیر المؤمنین کتاب جمل ص .۴۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن