واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: «ادبیات انقلاب»،«ادبیات دولتی»؟!
بعد از گذشت سه دهه ما هنوز در مورد بسیاری از مفاهیم , از جمله "ادبیات انقلاب" به فهم مشترک نرسیده ایم و هنوز در فضای سوء تفاهم نفس می کشیم. برای برخی ادبیات انقلاب بی برو برگرد یعنی "ادبیات دولتی" , یعنی مشتی شاعر و نویسنده که از رانتهای دولتی استفاده می کنند و کار همه آنها "سکه " است! و برای بعضی دیگر ، ادبیات انقلاب یعنی ادبیاتی با نوعی سمت گیری سیاسی خاص و در خدمت یک جریان سیاسی شناخته شده که در لوای آن می توان هر شاعر و نویسنده دیگری را "دگر اندیش " و وابسته به استکبار جهانی دانست و به تسویه حساب با دیگران پرداخت! جالب این جاست که این دو تلقی با آنکه ظاهرا مخالف به نظر می رسند , دو روی یک سکه هستند و در ذات خود یک نگاه را عرضه می دارند. در نظر هر دو جریان , ادبیات انقلاب , یک گرایش بسته و وابسته سیاسی است با این تفاوت که یکی از این دیدگاهها این جریان را نفی می کند و دیگری اثبات , اما هر دو به طرز شگفت انگیزی در اصل ماهیت آن توافق دارند ! متاسفانه این دو نگرش دیدگاه های کمابیش حاکم بر روزگار ما هستند و همواره کسانی سعی کرده اند به کمک این دو نگرش مسئله را برای خودشان ساده و حل کنند و با زدن برچسبهای تکراری به طرف مقابل , هم کار حریف را یکسره کنند و هم خیال خودشان را از دغدغه فکری و اندیشیدن جدی آسوده سازند! به نظر می رسد , این دو دیدگاه همان قدر که افراطی و غیر واقعی هستند , جز دامن زدن به سوء تفاهم ها حاصلی ندارند و مطلقا به فربه شدن ادبیات معاصر ایران و رشد آن کمکی نمی رسانند.
ادبیات انقلاب ، چنان که گذشت ، گستره ای نامشخص و تحدید ناشده دارد. به یک اعتبار همه آثار پدید آمده در چند دهه اخیر را می توان ادبیات انقلاب یا ادبیات " دوران انقلاب " دانست و همه جریان ها و طیف های مختلف را در زیر چتر آن قرار داد و هم می توان با یک نگاه حداقلی , تنها نوعی ادبیات جانبدارانه خاص را مصداق آن شمرد. اما اگر کمی دقیق تر بنگریم و آثار شاعران و نویسندگان اصیل انقلاب را ملاک قرار دهیم , این مشخصه ها را می توان در تعریف ادبیات انقلاب تشخیص داد و در نظر گرفت: 1. ادبیات انقلاب همیشه ادبیاتی آرمانگرا و عدالت خواه است و این ویژگی باعث می شود که این ادبیات همواره نسبت به ناهنجاری ها و نابسامانی ها و بی عدالتی ها معترض بماند. بر این اساس ادبیات سازش کار و توجیه گر , حتی اگر خود را مصداق ادبیات ناب انقلابی هم بداند , خارج از مقوله و محدوده ادبیات انقلابی خواهد بود!2. ادبیات انقلاب ادبیاتی است مردمی – البته نه به معنی پوپولیستی آن - که به دردهای مردم حساس است و طبعا برای ارتباط با مردم از زبان و بیانی نزدیک به زبان آنها بهره می برد.3. ادبیات انقلاب در دوره هایی از حیات خویش , بویژه در دوران اختناق , بیشتر به نوعی تمثیل گرایی گرایش نشان می دهد. این تمثیل گرایی هم به واسطه محدودیتها و سانسور جلوه می کند و هم به واسطه جوهره ادبیات که همواره با نوعی ابهام توام است.4. ادبیات انقلاب قالب خاصی را برنمی تابد و از همه امکانات موجود برای بیان مفاهیم خویش کمک می گیرد. بر این اساس همه قالبهای نو و سنتی می تواند محتوای این نوع ادبیات را در بربگیرد. توجه انقلاب به سنتهای گذشته را نباید به معنی گذشته گرایی و نفی مفاهیم مدرن تلقی کرد , چرا که اساسا "انقلاب" ( به معنی revolution ) مفهومی امروزی است و اسلامی بودن یا ملی بودن آن را باید در همین چهارچوب ارزیابی کرد. هدف ادبیات انقلاب ، مثل اصل آن ، در واقع ، بازخوانی دیروز در آینه امروز و بومی کردن مفاهیم امروز بر اساس سنت های اصیل گذشته است ، نه نفی امروز و پرداختن به گذشته که مفهومی جز بازگشت و ارتجاع ندارد !5. ادبیات انقلاب اسلامی به واسطه محتوای خودش به مضامین اسلامی و قرآنی و اشارات عرفانی توجه ویژه ای دارد و در این میان نگاه حماسی به مذهب و مخصوصا حادثه بزرگ عاشورا جایگاه ویژه ای در منظومه فکری ادبیات انقلاب احراز می کند.ادبیات انقلاب همیشه ادبیاتی آرمانگرا و عدالت خواه است و این ویژگی باعث می شود که این ادبیات همواره نسبت به ناهنجاریها و نابسامانیها و بی عدالتی ها معترض بماند. آنچه نوشته آمد شاید مشخصه های اصلی ادبیات انقلاب باشد و یقینا مولفه های دیگری را می توان در تعریف این پدیده در نظر گرفت. اما دو نکته مهم :الف ) تمام آنچه برشمردیم ویژگیهای "ادبیات" انقلاب بود که با فرض "ادبیات بودن" بر آن حمل می شوند. طبعا آثار کم مایه و شعاری و فاقد ادب لازم تخصصا از این مقوله خارج اند.ب ) تمام ویژگی های یادشده به شدت نسبی هستند , مثلا اگر گفتیم زبان ادبیات انقلاب "مردمی" است , بدین معنی نیست که شاعر و نویسنده انقلابی نمی تواند یا نباید "نخبه گرایی" کند و زبانی ویژه "مخاطبان خاص " را برای آثار خویش برگزیند , و اگر گفتیم ادبیات انقلابی ادبیاتی است آرمانگرا و متعهد به رنجهای انسان ها و ستیزه گر با هر بی عدالتی , نباید این گونه تلقی شود که شاعر و نویسنده انقلابی تافته ای جدا بافته است و هرگز نباید فارغ از دغدغه های اجتماعی ، به احساسات شخصی و مثلا عاشقانه بپردازد!! مهم این است که شاعر و نویسنده انقلابی آرمان هایش را فراموش نکند و احیانا در مقابل آنها نایستد و در تعامل با قدرتها نه با قهر و عافیت طلبی از مسئولیت هایش شانه خالی کند و نه با مماشات و سازشگری به جزئی خنثی و تزیینی از نظام حاکم بدل شود! محمدرضا ترکیتهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]