واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عید بُرا (بورا)نوروز در آبادی زُفرِه – کوهپایه ی اصفهاننوروز
علما، هفت سلام ، را با زعفران نوشته و یک قاشق شمشاد روی کاسه ی «آب هفت سلام» است. کسانی که برای گفتن شادباش نوروزی به خانه ی آنها می روند غیر از چای و سیگار و قلیان و شیرینی – جرعه ای از آن برای تبرک می نوشند.به دیدار دوستان، همسایگان، خویشان، بزرگان آبادی نیز می روند.پیش از نیمروز به زیارت اهل قبور (گورستان) نیز می روند، زنان کاسه ای که در آن گل سرخ (گل سوری – گل محمدی) خیسانده اند همراه می برند، و ضمن خواندن فاتحه، روی گور هر یک از خویشان خود، قاشقی از این آب و گُل (گلاب) می ریزند. اگر گُل خشکیده از سال قبل نداشته باشند، به جای آن سبزه ای را که برای نوروز پرورش داده اند، همراه برده و آن را به چند بخش نموده، هر دسته ی آن سبزه را روی یکی از گور خویشان خود می گذارند.جوانانی که نامزد دارند، طبقی به خانه ی عروس می فرستند. در این طبقه (= سینی) پارچه، شیرینی، آجیل، صابون، حنا، کفش، زیورآلات است.خواهر یا مادر داماد به خانه عروس می رود و او را همان روز نوروز همراه خود به حمام می برد، بعد از نظافت، موی سر و دست و پای عروس را حنا می گذارند.خانواده ی عروس هم داماد و خویشان نزدیک او را به شام دعوت می کنند.شب و روز سال نو چراغ خانه را خاموش نمی کردند، اکنون که برق منطقه ای به روستا آمده و چراغها را پشت تاپو انداخته اند(1) . در بیشتر خانه ها روز اول سال یک لامپ روشن است.پیش از نیمروز به زیارت اهل قبور (گورستان) نیز می روند، زنان کاسه ای که در آن گل سرخ (گل سوری – گل محمدی) خیسانده اند همراه می برند، و ضمن خواندن فاتحه، روی گور هر یک از خویشان خود، قاشقی از این آب و گُل (گلاب) می ریزند.در گذشته غذای نیمروز عید – حلیم – بود.حلیم (= آش گندم) از: گندم بلغور شده (نیمکوب و پوست کنده) عدس، روغن، شکمبه ی گوسفند، چغندر، فارا، پخته می شد.غذای شب – پلو – بود و یک چهارم وزن برنج، روغن گوسفند می ریختند. ولی خورشت یا چیز دیگری همراه نداشت.در حال حاضر حلیم کمتر می خورند، برنج را همراه خورشت اما روغن نباتی و حدود یک دهم وزن برنج.حالا اغلب شبها و بیشتر ظهرها برنج می خورند و ضرب المثل: این عید پلو آن عید پلو اعتبار خود را از دست داده.کسانی که عزیزی از آنها فوت شده، غیر از مجلس ترحیم، هفته، چهلم، شب های جمعه و... مراسمی به اسم – اولین عید – دارند، یعنی در اولین عید مذهبی که پس از درگذشت او بیاید (17 ربیع الاول – 13 رجب – 27 رجب – 3 شعبان – 15 شعبان – اول شوال – 11 ذی القعده – 10 ذی الحجه – 18 ذی الحجه) به عزاداری مشغول اند و مجلس ترحیم دارند و قاری قرآن دعوت می کنند. در میان اعیاد ملّی و باستانی تنها نوروز است که اگر نوروز زودتر از یکی اعیاد یاد شده باشد روز نوروز «اولین عید» را می گیرند.به طور مثال کسانی که عزیزی از آنها از هیجدهم ربیع الاول 1406 (= 10 آذر 64) تا نهم رجب 1406 (=29/12/64) فوت شده، اولین عید آنها اوّل فروردین 1365 است.
تخم مرغ رنگ شده نیز به چه ها عیدی می دادند یا به خانه ی عروس می فرستادند، در حال حاضر کمتر این کار را انجام می دهند.در گذشته «رمل نوروزی» مرسوم بود و فعلاً متروک شده.علاقه مندان به رمال سفارش می کردند و او اسم آنها را در کاغذی یادداشت می کرد. موقع تحویل سال رمل می انداخت و از هر شخص، زیر اسم او یادداشت می کرد.در موقع مناسب بلکه تا اواخر اردی بهشت طول می کشید و نزد رمال می رفتند و احکام رمل را برایشان برای سال جدید پیشگویی می کرد.تا پیش از 1324 شمسی که دبستان وجود نداشت و بچه ها به مکتبخانه می رفتند. معلّم مکتبخانه یک بیاض خطی داشت که در آن اشعار «شادباش نوروزی» بود. اواخر اسفند بر روی کاغذ رنگی (سرخ، سبز، نارنجی) یا کاغذ ابروباد – که یک رویه ی آن سفید و رویه ی دیگر رنگی بود، برای هر شاگرد، یک نمونه ی آن را می نوشت، شاگرد آن را به خانه می برد و برای پدر و مادرش می خواند. آنها نیز در مقابل هدیه ای در نوروز برای معلّم مکتبخانه می فرستادند. اینک نمونه ای از آن: عید است و بلبل در فغان برخیز عیدیم بده ای باب زار مهربان برخیز عیدیم بده عیدی عطا کن ای پدر، با قند و نقل و نان شکر استاد باشد منتظر برخیز عیدیم بده داده است درسم اوستاد، قرآن به پیش من نهاد درس کتابم خوب داد برخیز عیدیم بده فرمود بر من بسمله،آموخت ما را مسئله جان پدر شو یک دله برخیز عیدیم بده دیگر نرسل(2) خوانده ام مانند بلبل خوانده ام با صد توکّل خوانده ام برخیز عیدیم بده بابا بپز بهرم چلو امشب ندارم من پلو می پوش بر من رخت نو برخیز عیدیم بده استاد درسم داده است حق دو میش(3) ماده است شاعر و شاعرزاده است برخیز عیدیم بده کَه بازی1- که شا KA SHA = بازی شاه (= میر نوروزی).یکی را سوار بر خری نموده، و عده ی دیگری سپاهیان و وزراءِ او بودند.سپاهیان ترکه ای در دست داشتند و احکام میرنوروزی را اجرا می کردند.نوعی انتقامجویی یا انتقاد و شوخی در احکام بود.چون بازی چند ساعت ادامه داشت فرصت خوردن ناهار را نداشتند، در احکام صادره یکی هم مطالبه ی نان بود.کسی که ظلمی مرتکب شده بود در اینجا تنبیه می شد و نان هم به زور از او می گرفتند.از ستمگران که حقی را ضایع کرده، از خسیسان، از کسانی که غیبت و تهمت به دیگران بسته بودند. به شوخی و جدی مورد موأخذه قرار می گرفت. 2- یاغی بگیری
به دو گروه تقسیم می شدند، گروه یاغی فرار می کرد، و گروه دیگر به دنبال آنها ؛ یاغیان پنهان می شدند یا به کوه و صحرا می رفتند. اگر دستگیر می شدند کتک می خوردند. 3 - لنگه کوکوری LEN GEH - KU KURI.یکنفر خم می شد (شبیه رکوع در حال نماز) بقیّه اطراف او می ایستادند و به طرف او هجوم می بردند به طوری که نتواند بفهمد کدام یک جلو می آید، یکنفر به پشت او (کمر او) می زد و فرار می کرد. تا زمان بعد که کسی به پشت او نزده باید او را بگیرد، هر کس به پشت او می زد او را باید دستگیر کند. خلاصه یکی را در حال زدن یا دنبال گذاشتن او می گرفت. و او که دستگیر شده باید خم شود. 4- سال لار SAL LAR دو نوع بود: ایستاده، نشسته.در هر دو نوع بازیکنان دو گروه بودند و هر گروه یک خلیفه داشت.در «سال لار ایستاده» گروه اوّل دایره وار می ایستادند و به مرکز دایره نگاه می کردند. از گروه دوم یکی جلو می آمد و آهسته آهسته به پشت آنها می زد و دور می زد و خلیفه که او هم دور می زد سعی می کرد او را بگیرد. اگر کنار می رفت دیگری پیش می آمد و او هم مانند سابق دور آنها می گشت و آهسته به پشت آنها می زد. و خلیفه که دور می زد سعی می کرد او را بگیرد.هر وقت یکی را می گرفت، جای بازیکنان عوض می شد یعنی دسته ی دیگر همان کار را می کردند.در «سال لار نشسته» نوع بازی یکی بود فرق آن این بود که گروهی که دایره وار می ایستادند در این جا دیراه وار می نشستند.علاقه مندان به رمال سفارش می کردند و او اسم آنها را در کاغذی یادداشت می کرد. موقع تحویل سال رمل می انداخت و از هر شخص، زیر اسم او یادداشت می کرد.در گذشته «تعزیه های شادی» مثل: خروج مختار و غیره نیز به وسیله ی تعزیه خوانان محلّی در تعطیلات نوروز می خواندند که مدتهاست فراموش شده.بوبوبو BUBUBU= دارکوب (که او را در لهجه: ترشکنه TERESKENE) هم خوانند در حوالی نوروز دیده می شوند و آنها را «پیک بهار» شناسند و گویند: بوبوبو پوستین بکن کتون (=کتان) بپوش آجیلتهیّه ی آجیل بعد از نوروز بود، روزها بلند می شود، گوشت و روغن کمتر است، لبنیات هنوز کم است. گوسفندان تازه زاییده اند.بادام تلخه، مغز هلو، زردآلو، گیلاس، آلبالو و... (که همه ی تلخه است و غیرقابل خوردن جمع شده) در کیسه ای می گذارند و در آب جاری می گذارند، (یا در آب دیگر و هر روز آب را عوض می کنند) بعد از چند روز که این کار را کردند هسته ها، تلخی خود را از دست داده، بعد در آفتاب پهن می کنند تا بخشکد. چون خشکید آن را بو می دهند (تفته کردن، روی تابه ریختن و آتش زیر آن نهادن). توت خشک، گندم برشته (گندمی که پوست آن کنده شده و بو داده اند)، مغز گردو شاهدانه ی بوداده ی مخلوط می کنند، آجیل، بدست می آید. سیزدهروز 13 فروردین به باغها، کشتزارها، کنار جوی آب رفتن و دم کردن چای.در باغها که دیوار دارند جنبه ی خانوادگی دارد. در کنار جویها و کشتزارها عده ای از مردان و جوانان.و تا چند سال قبل در کنار جوی آب آبادی در محلی به نام: گراجی GERAJI می رفتند.هتفه ی دوّم فروردین وقت کندن علفهای هرز است از کشتزارهای گندم، که کار زنان بوده و هست و روز 13 فروردین ضمن انجام کار خود ضیافتی خودمانی دارند. نوجوانان چنگولی CENGULI می بندند. (= تاب بازی)و گاهی گره زدن سبزه (ساقه ی گندم) و خواندن:زردی من از تو / سبزی تو از منپی نوشت ها : 1- تاپو TAPU = کندوی گندم و آرد و حبوبا پشت تاپو انداختن = منظور: فراموش کردن، برای روز حاجت ذخیره نگهداشتن، پنهان کردن، از نظر دور کردن.2- نرسل، کتابی بود در آداب نامه نویسی به خط خوش شکسته.3- میش از نوع مادینه است و نرینه ی آن را قوچ گویند، سراینده ی شعر دقّتی نداشته.محمد حسن رجائی زفره ایتهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 550]