واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: خانم ها حتما بخوانند؛
وقتی که اندازه ی چادر شدم
در مقطع دبیرستان با انجمن اتحادیه اسلامی دانش آموزی و هیئت انصار المهدی و رزمندگان اسلام و نوجوانان عاشورایی آشنا شدم و کار شهدا پژوهشی انجام می دادیم که شامل مصاحبه با خانواده های شهدا و دیدن وصیتنامه های شهدای کشور از جمله استان هرمزگان این بود.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانمها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر میشود آشنا هستید.
اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل [email protected] ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.
----------------------------------------------------------------
تا حالا فکر می کردم فقط منم که جریان چادری شدنش یه جوری تقریبا خاص بوده ، در صورتی که اینجا دیدم چقدر خاطرات متنوعی از این جریان برای افراد مختلف وجود داشته
یادم میاد که مامان خودم چادری بود اما هر وقت بهش میگفتم مامان من چادر می خوام می گفت زوده برات! هنوز سنت کمه، بزرگتر که شدی، باشه.
اما خاطره ی من:
تو مدرسه در فعالیتهای پرورشی خیلی فعال بودم و هر روز هم نماز در مدرسه برگزار میشد یه خانومی که از حوزه علمیه می اومد و قبل از نماز جماعت هر روز حدود یه ربع ساعت برای ما صحبت می کرد از احکام، یه روز که راجع به حجاب و چادر حرف می زد از اینکه حجاب داشته باشیم کلی صحبت کرد و فواید مادی و معنوی حجاب برتر (چادر) رو هم گفت از حضرت زینب (س) و ائمه اطهار برامون تعریف کرد و یادمه که تاکید کرد بچه ها حتی اگر چادر پوشیدین مراقب پوشش زیر چادرتون هم باشید که حجابتون واقعا کامل باشه. این حرفها باعث شده بود که من بیشتر جذب چادر بشم حتی هر وقت مامانم مخالفت می کرد می گفتم پس چرا خانم برهانی که میاد برای نماز گفته ما حجاب داشته باشیم و چادر هم حجاب برتره
خلاصه همینطور می گذشت تا سال تحصیلی دوم راهنمایی ام شروع شد. مامانم چون خیاطی می کرد همیشه خودش چادرشو برش می داد و می دوخت یه روزی که داشت چادرشو برش میزد من باز هم گفتم مامانی چرا برای من چادر نمیگیری؟
مادرم گفت هر وقت بزرگ شدی باشه می گیرم و برای اینکه بفهمم چقدر بزرگ شدن منظورشه گفت هروقت که چادر اندازه ات شد .
صدای زنگ تلفن باعث شد مامانم رفت تلفنو جواب بده که من تصمیم گرفتم یه کاری کنم چادر اندازه ام بشه قیچی رو برداشتم از پایین چادر برش دادم
مامانم که اومد دید خیلی تعجب کرد با چهره ای ناراحت و عصبانی گفت : چی کار می کنی ؟خرابش کردی!
چند لحظه مکث کردم چادر رو از زمین برداشتم گفتم مامان الان دیگه چادر اندازه ام شده ببین .
مامانم قیافه شو از من پنهون می کرد که من نبینم داره میخنده اما این اتفاق باعث شد که متوجه بشه من چقدر دوس دارم چادر داشته باشم. بالاخره نظرش عوض شد و همون چادر رو برای من دوخت دوخت الان 9 ساله که من چادری شدم و چادر می پوشم .
فرداش که به مدرسه رفتم خیلی از دوستام از اینکه من چادری شده بودم تعجب کردند اما وقتی مدیر مدرسه و مربی پرورشی همون روز منو با چادر دیدن خیلی خوشحال شدن به طوری که منو در صف صبحگاه مدرسه تشویق کردند . تو خانواده هم چون بین دخترهای هم سن و سال فامیل سنم از همه کم تر بود با چادرم خیلی مورد تمجید و تعریف دایی و عمو و بقیه قرار گرفتم.
در مقطع دبیرستان با انجمن اتحادیه اسلامی دانش آموزی و هیئت انصار المهدی و رزمندگان اسلام و نوجوانان عاشورایی آشنا شدم و کار شهدا پژوهشی انجام می دادیم که شامل مصاحبه با خانواده های شهدا و دیدن وصیتنامه های شهدای کشور از جمله استان هرمزگان این بود که چقدر زیاد در آنها این پیام به چشم می خورد که به دختران مسلمان ایرانی بگویید ما برای حفظ حیای زنان و دختران ایران جانمان را دادیم و چقدر سفارش به حفظ حجاب و چقدر توصیه به چادر
هرچه دانسته هایم بیشتر میشد ، احترام و افتخارم نسبت به چادر افزایش پیدا می کرد. حالا احساس من به چادر فقط یک دلبستگی ساده نیست؛ چادر پرچم اعتقادات منه و خوش به حال هرکس که زودتر بهش می رسه و به قول مادرم زودتر بزرگ میشه اونقدر که اندازه ی چادر بشه.
تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۱:۵۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]