تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845386009




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جولان لشگر گداها در پایتخت/ماه پایانی سال، وعده گاه همیشگی متکدیان


واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: جولان لشگر گداها در پایتخت/ماه پایانی سال، وعده گاه همیشگی متکدیان
در روزهای شلوغ اسفندماه، شهر تهران، بیش از هر زمان دیگری گونه های مختلف تکدی را شاهد است، آنها همه جا هستند، در خیابانها، کنار دیوار کوچه های بن بست و حتی توی مترو و اتوبوس، چون شب عید است و وقت کاسبی شده
آفتاب: امید سلیمی بنی: جایی نرسیده به میدانی واقع در مرکز پایتخت ایران، زنی، روی زمین دراز کشیده است، حجم اندام زیر چادر مشکی پیداست و بی حرکت، در ساعات ابتدایی شب، درست وسط پیاده رو، افتاده است. عابران، بدون توجه به او که روی زمین، رها شده، می گذرند. هیچ کس توجهی نمی کند، حتی پلیسی که کنار پیاده رو ایستاده و به موتورسیکلتش تکیه داده و همه چیز را می بیند. آیا با یک وضعیت اورژانسی روبرو هستیم؟ پاسخ مشخص است: نه! این زن یک گداست. این را به سادگی می توان از تکه مقوایی که رویش دراز کشیده و کاسه ای که چند اسکناس چروکیده و سکه های نیکلی در آن افتاده، تشخیص داد. مردم به همین خاطر، توجهی به او ندارند، چون این متکدیان این روزها، همه جای شهر دیده می شوند. آنها شکل و صورت متفاوتی دارند، ولی یک چیز در تمام رفتارشان، یکسان است: سعی می کنند با جلب ترحم شما، جیب تان را خالی کنند.

حضور گداها، در ماه پایانی سال، بیش از همه زمانی در تهران به چشم می خورد. آنها از تکنیکهای مختلفی استفاده می کنند تا قطره قطره با جمع کردن صدقه از دست این و آن، به نان و نوایی برسند. برخی از این گداها، از شگردهایی استفاده می کنند که قرن هاست در این کشور، جواب داده: معلول نشان دادن اعضای بدن.

به نوشته روزنامه خبر،یکی از این متکدیان، در کنار محور اصلی شرقی-غربی پایتخت، در ورودی یکی ایستگاه های مترو، اقامت کاری دارد. او، مردی است لاغر اندام و حدود 40 ساله، پاچه های شلوار را تا زانو بالا زده و یکی از پاهایش را از پایین ران، برهنه کرده، پایی که دنباله آن به مچ و پنجه ای سالم نمی رسد، بلکه با قطع ناگهانی از زیر زانو، بیننده را دچار بهت و دل آشوب می کند. این متکدی، سالهاست در اطراف این نقطه، با دستهایی که با قطعه ای پلاستیک، عایق شده، راه می رود و از مردم، کمک می خواهد. ولی برخی از متکدیانی که مانند این شگرد، را استفاده می کنند، به واقع معلول نیستند. برخی از آنان، با کوبیدن گرد زغال و آلوده کردن زانوهای خود، نمایی هولناک به پاهای خود می دهند که بیننده در نگاه اول، تصور می کند با پاهایی معلول روبروست، تعدادی از متکدیان نیز با ریختن اسید رقیق شده روی بخشهایی از بدن خود، به خصوص پاها، باعث تحریک شدید پوست و سرخی بیش از اندازه می شوند، انگار که آن بخش از بدنشان، پوست ندارد. آنها نیز با برهنه کردن اندام خود، سعی در جلب توجه مردم و گدایی دارند.

درراه ماندگان و نسخه به دستها
با نزدیک شدن به فصل بهار، بازار مسافرت هم گرم می شود. ترمینالهای مسافربری، از آدمهای کوله به دوش و ساک به دست، پر و خالی می شود. مسافرانی که مجبورند برای راه افتادن اتوبوس شان، چند دقیقه ای روی صندلی بنشینند و انتظار خوابیدن ترمز دستی خودروشان را بکشند. اینجاست که آنها طعمه گداهای در راه مانده می شوند.
گدای در راه مانده، نقش خود را خوب بلد است، کلماتی را از بر دارد که اتوماتیک با صدایی لرزان و اندوهناک زمزمه می کند. جوانی که سالهاست روزهای نزدیک عید، سر و کله اش در ترمینال جنوب تهران (خزانه)، پیدا می شود، یکی از نمونه های بارز این نوع از متکدیان است.

او، سوار اتوبوسهایی می شود که مسافرانش در انتظار راننده مانده اند، درست یکی دو دقیقه پیش از اینکه راننده سر برسد، این جوان، خود را لنگ لنگان از پله های اتوبوس بالا می کشد. میان دو ردیف اتوبوس می ایستد و با صدایی که انگار از بن چاه در می آید، قصه اش را شروع می کند: خواهرا، برادرا، من گدا نیستم، منم مثل شما خانواده و کار دارم، اومده بودم تهران، کیفمو زدن، میخوام برگردم شهر و خونه م، ولی پول ندارم، هر کسی می تونه، برای رضای خدا، یه پول بلیط کمکم کنه."

بعد، بی توجه به خنده های زیر لب و زمزمه های درگوشی مسافران، این کلمات را چند بار تکرار می کند و همزمان در طول اتوبوس به راه می افتد، بالاخره، تا آخر اتوبوس که می رسد، کسی پیدا می شود از سر نوع دوستی، اسکناسی، کف دست او بگذارد. این گدا هم، راننده نرسیده، جیم می شود.

تقریبا می توان گفت همه این گداها، به مواد مخدر معتادند و درآمد خود را صرف خرید این مواد می کنند. حتی گدایانی هم هستند که به صورت خانوادگی معتادند و البته با کمک همدیگر، یک تیم پر و پیمان گدایی، تشکیل داده اند. کافی است این روزها، گذرتان به خیابانهای اطراف یکی از بیمارستانهای تهران بیفتد، البته بیمارستانهای اصلی که همه نوع بیماری برای مداوا به آنجا مراجعه می کنند. بلافاصله، یکی از این تیمها را می بینید که سر راهتان سبز می شوند. بیشتر اوقات، الگوی کار آنها، ارائه نسخه پزشکی است. مرد خانواده، سخنگوی این تیم است، زن خانواده -که معلوم نیست همسر او باشد- به همراه یکی دو کودکان، دو سه قدم عقب تر می ایستد. بعد، مرد خانواده، با گردنی کج، روایت زندگی خود را برای شما آغاز می کند: خدا هیشکی رو شرمنده زن و بچه ش نکنه، بچه مریضه، مام بیمه نیستیم، دکتر گفته اگه این دوا رو نگیری واسه ش، حالش بدتر و بدتر می شه." بعد بدون اینکه بگذارد مخاطبش نسخه را به دقت ببیند، با نگاه سنگین، روی چهره مخاطب منتظر می ماند تا دستی، به جیب برود. پیش آمده که این تیم، روزانه تا سه بار، جلوی یک نفر را گرفته و طلب پول کرده اند.

آن مرد شاپو به سر داشت
در روزهای شلوغ اسفندماه، متروی تهران، از همیشه شلوغتر است. روزهای شلوغ پایان سال، در میان تن های به هم فشرده مردم در واگنهای متحرک، مردی با چهره ای خاص، به کسب و کار خود مشغول است. عاقله مردی، با موی سپید، سبیل سپید از بناگوش دررفته، کت و شلوار مشکی، شاپوی مخملی به سر، کفش مشکی پاشنه تخم مرغی به پا، دستمال یزدی به دستی و عکسی از جوانی خود در دستی دیگر. بله، او از شخصیتهای منقرض شده است، ولی از مردانگی و غیرت "داش مشدی ها" در اون نشانی باقی نمانده، چون او هم یک گداست.

تضاد پوسته به جا مانده از این شخصیت منحصر به فرد زمانی با کارش آشکار می شود که درست در مقابل او، دخترکی کوچک اندام و شیک پوش، مشغول فروختن عروسکهای دست ساز خود در مترو است. تفاوت بین تلاش برای کسب روزی از طریق فروش دست ساخته های این دخترک، با لحن این شخصیت "جاهل لوطی صفت" که دست نیاز به طرف مسافران مترو دراز کرده، حیرت انگیز است. گدای جاهل، با نشان دادن عکس روزهای جوانی خود، قصه اش را اینطور در هر واگن مترو، تکرار می کند: آقایون، خانوما، نگید این گداس، به مولا من گدا نیستم، منم مث شوما، جوون بودم، یال و کوپالی داشتم، برو و بیایی داشتم، راننده تریلی بودم، بار می زدم از تهرون تا بندر، بی ترمز می رفتم و می اومدم، تصادف کردم، جوونی کردم، خام بودم، بیمه نداشتم، خودم ناقص شدم افتادم مریض خونه، تریلی رو هم فروختم دادن پول خون اون بدبختی که زیر کفی تریلی، چرخ گوشت شده بود. حالا سر پیری، کارم شده از این و اون کمک بخوام. فکر نکنین گدام به مولا، بز آوردم، شدم ناقص و آواره، هر کسی هر چی می تونه، هر چی در توانشه، دست این پیرمرد آبرودارو بگیره. همین."

تماشای دهانها و چشمهای باز مانده مردمی که با این تابلوی متناقض روبرو شده اند، دیدنی است. برخی، مسخ شده، دست به جیب می کنند و با اسکناسی کم ارزش، این "جاهل بز آورده" را بدرقه می کنند و البته، بسیاری هم نیش خنده شان، دقایقی بعد از رفتن او، همچنان باز است.

تهران، این روزها، پاتوق گداهایی شده که هر کدام، با ترفندی، از فال فروشی تا قصه حسین کرد شبستری تعریف کردن، قصد جیب مردم را کرده اند. گدایی در این شهر، سن و سال نمی شناسد. گدایانی هستند که در قنداق، ابزار دلسوزی مردم برای دادن پول به مادر کرایه ای می شوند و گدایانی که با سر و موی سفید، روزی خود را با دست دراز کردن جلوی این و آن می جویند.




تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن