تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خنديدنِ بى تعجّب [و بى جا] يا راه رفتن و سخن گفتنِ بى ادبانه بپرهيز.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834632398




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

امام زمان(ع) مرا صدا زد و چادری شدم


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: خانم ها حتما بخوانند؛
امام زمان(ع) مرا صدا زد و چادری شدم
نمی دونم چی شد که تو هفده سالگی یه روز که با یکی از دوستای بد حجاب خودم رفته بودم بیرون متوجه نگاه های بد و هوس آلود مردم به او شدم و اون لحظه از خودم بدم اومد .
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید.
اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل [email protected] ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.

----------------------------------------------------------------
سلاممن یه خانواده ای مذهبی دارم اما خودم از اون دخترهای بد حجاب بودم ، از پوششم راضی نبودند خیلی بهم تذکر می دادند (البته اصلا منظورشان چادر نبود) اما من وقتی با اون حالت بد حجاب میرفتم بیرون و همه نگام میکردن اصلا احساس بدی بهم دست نمی داد... نمی دونم چی شد که تو هفده سالگی یه روز که با یکی از دوستای بد حجاب خودم رفته بودم بیرون متوجه نگاه های بد و هوس آلود مردم به او شدم و اون لحظه از خودم بدم اومد .نمی دونم چرا این اتفاق افتاد شاید به خاطر نماز خواندن های مرتبم بود، قبلا هم نماز می خواندم اما گاهی کاهلی می کردم ولی مدتی بود مرتب نمازم رو می خوندم همین با چند مسئله ی دیگه شاید ایمانم رو بالا برد که متوجه بد بودن آن نگاه ها شدم در هر حال دیگه تصمیم گرفتم با حجاب بشم اولش چادر سرم نمی کردم اما حجابم رو کامل رعایت میکردم یواش یواش با خدا صمیمی تر شدم این صمیمیت اون قد ادامه یافت تا اینکه عاشقش شدم یواش یواش پیش خودم فکر می کردم که چه زشته کسی که عاشق خداست بدون چادره! راستش حتی بدون چادر و با حجاب کامل باز نگاه مردم دنبالم بود خیلی عذاب میکشیدم تو 2 راهی مونده بودم . در اون زمان خواهرم که 4 سال از من کوچکتر بود نیز تمایل نشون می داد که چادر سرش کنه و من نیز با دیدن او اشتیاقم بیشتر می شد. یک سری چیزها رو بهانه می کردم مثل مشکلات چادر سر کردن مثل پوشیدن لباس زمستانی چون ما هم در منطقه سردسیر زندگی می کنیم و بعضی مشکلات مشابه از آن طرف احساس می کردم با چادر آدم یه منزلت دیگه ای داره پاک تره واسه همین به خاطر عشقی که به خدا داشتم احساس کردم باید کامل ترین حجاب رو انتخاب کنم.در نهایت تصمیمم رو گرفتم با تمام این مشکلات مقابله کرده و چادر سرم کنم .یه روز که به مراسم نیمه شعبان رفته بودیم تو دلم به اقا گفتم اقا اگه من لایق همراهی شما هستم کاری کن که اسمم تو قرعه کشی در بیاد،-اسم منی که تا حالا از هیچ جا برام جایزه در نیومده-  البته فکر نکنین جایزه خاصی بود و به خاطر جایزه گفتما نه جایزش یه دست لیوان بود!!! فقط به این خاطر گفتم که یه جوری آقا حالیم کنه که تو هم بیا میتونی. باور کردنی نبود درست تو همون نفرات اول من هم بودم.دیوونه شدم، گریه کردم، فهمیدم که آقا منو صدام زد... فرداش با مادرم وخواهرم رفتیم بازار و چادر خریدیم هم من و هم خواهرم.  از اون وقت 1 سال و نیم میگذره و من هر روز بیشتر از دیروز عاشق چادرم و حیا و وقارم می شدم اصلا با چادر انگار از چشمهای هوس آلود دوری ، انگار اصلا نمیبیننت وای که چه حس خوبی داره که نبیننت که خدا و آقا صاحب الزمان با لبخند رضایت نگاهت کنن من اینو با هیچ چی تو دنیا عوض نمیکنم با هیچی....اولین روز چادری شدنم با اینکه تحول بزرگی بود و احساس می کردم همه من رو نگاه میکنن اما خیلی شیرین بود احساس خیلی زیبایی داشتم احساس می کردم عشقم و ایمانم به خدای مهربونم بیشتر شدتا حالا اینا رو به هیچکی نگفته بودم اما اینجا گفتم تا شاید یکی با خوندنش چادر رو انتخاب کنه ان شاء الله...





تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۲:۴۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن