تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه يكى از شما به خانه خود وارد مى‏شود، سلام كند، چرا كه سلام بركت مى‏آورد و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834947043




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفتگو با پسر زندانی که تاوان رفاقت بد را می دهد


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
گفتگو با پسر زندانی که تاوان رفاقت بد را می دهد
سعید از مادرش اینگونه می گوید: خیلی خوب بود. او مرا دوست داشت و من هم کار می‌کردم و حقوقم را به مادرم می دادم. اما اینجا بودم که مادرم فوت کرد!
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  با دستان پینه بسته، از 12 سالگی در جوشکاری کار کرده است. سعید می توانست پشت میله‌های زندان نباشد اگر به نصایح دلسوزانه مادرش گوش می کرد.

سعید، چند سال داری؟

19 سال.

چرا به اینجا آمده ای؟

مظنون به سرقت هستم.

تحصیلاتت چقدر است؟

تا کلاس چهارم دبستان درس خواندم و دیگر ادامه ندادم.

چرا؟

3 یا 4 ساله بودم که پدرم فوت کرد. خواهر و برادری ندارم. مادرم پرستار خانگی بود ولی به علت بیماری قلبی مجبور به خانه نشینی شد و از کمیته امداد، حقوق می‌گرفت. او به خاطر من جوانی‌اش را از دست داد و ازدواج نکرد. وقتی این اوضاع را دیدم، تحصیلم را ادامه ندادم و در جوشکاری مشغول به کار شدم.

رابطه ات با مادرت چطور بود؟

خیلی خوب بود. او مرا دوست داشت و من هم کار می‌کردم و حقوقم را به مادرم می دادم. اما اینجا بودم که مادرم فوت کرد!

چرا دستگیر شدی؟

یک روز یکی از دوستانم به نام فرهاد با یک نفر دیگر به در خانه ما آمدند و گفتند می خواهیم به عیادت پدر یکی از دوستان دوران مدرسه مان که من هم اورا می شناختم برویم. اصرار کردند من هم با آنها بروم. گفتم مادرم مریض است، باید پیشش بمانم. گفتند فوری برمی‌گردیم. همان موقع مادرم به من گفت دنبال دوستانم نروم و خانه بمانم اما من گوش نکردم.

 فرهاد برای اینکه زودتر به خانه دوستمان برسیم یک اتومبیل از آژانس کرایه کرد. کمی که رفتیم، فرهاد گفت من می خواهم دستشویی بروم. دوستش که تا آن روز او را ندیده بودم، روی صندلی جلو نشسته بود. فرهاد و او کردی صحبت می کردند. من متوجه نمی‌شدم که چه می گویند. وقتی فرهاد پیاده شد، همان لحظه دوستش با تهدید چاقو راننده را پیاده کرد و با همان چاقو چند ضربه به راننده زد.

تو در آن لحظه چکار کردی؟

خیلی ترسیده بودم و قدرت هیچ کاری را نداشتم. فرهاد بعد از چند لحظه سوار ماشین شد و مرا به خانه رساند. من حتی دستم هم به راننده نخورد. همین جمله را خود راننده هم در دادگاه گفت.

پس عیادت یک بهانه بود؟

بله، فرهاد می دانست که من شماره آن دوستم را ندارم و می خواست به این صورت با سوءاستفاده از احساس من نسبت به پدر یا مادر بیمار، مرا با خود همراه کند تا برای خودشان شریک جرم داشته باشند.

چطور دستگیر شدید؟

گویا دو روز بعد از این ماجرا در جاده شمال، فرهاد و مهرداد تصادف کرده بودند. به محض تصادف مهرداد فرار کرده بود ولی فرهاد که از زانو دچار صدمه شده بود، نتوانسته بود فرارکند و همان جا مانده بود. با آمدن پلیس، ابتدا فرهاد و فردای آن روز من دستگیر شدم، چند روز پیش هم مهرداد، همان دوست فرهاد، دستگیر شد و حالا اینجاست.

 مهرداد دیشب گریه می کرد و می گفت بگویید هر سه نفر راننده را زده ایم تا جرممان کمتر شود. گفتیم ما چرا کار تو را گردن بگیریم؟! البته فرهاد از قصد دوستش خبر داشت و یکی دو روز هم با آن ماشین به شمال رفته بودند. من اصلا هیچ حرکتی نکرده بودم. کاش به نصیحت‌های مادرم گوش می کردم و با آنان بیرون نمی رفتم.

برای بعد از آزادی، چه برنامه ای داری؟

ازدواج می کنم. سرم را پاین می اندازم و کار می کنم.

چرا این قدر زود می خواهی ازدواج کنی؟

نامزد دارم. همان موقع که مادر خدا بیامرزم زنده بود می گفت آرزو دارد عروسی من را ببیند اما فقط توانست نامزدی‌ام را ببیند و مرگ مهلتش نداد. اگر آزاد شوم سرم به زندگی‌ام گرم می شود.

نامزدت می داند که اینجا هستی؟

بله. خودش و خانواده اش دنبال کارم هستند تا آزاد شوم. یکی دو بار هم به دیدنم آمده.
سعید از یاد آوری روزی که خبر مرگ مادرش را در تنهایی شنید، ناراحت است. چشمان قهوه ای روشنش به رنگ پوست صورتش درآمده و منتظر روزی است که بتواند به سر مزار مادرش برود و یک دل سیر اشک بریزد.

راننده گفته بود اگر نفر سوم دستگیر شود برای من و فرهاد رضایت می دهد. ولی حالا می گوید نفری یک میلیون تومان بدهید تا رضایت دهم. از نظر مالی آن قدر توانایی ندارم که بتوانم این مبلغ را فراهم کنم. به آتش فرهاد و مهرداد سوخته ام. خودشان می دانند که مرا به اسم رفتن به عیادت تولد فریب دادند. تا لحظه درگیری از چیزی خبر نداشتم. بعد هم خیلی اعتراض کردم. اگر من می خواستم دنبال این کارها و لقمه حرام بگردم، از 12 سالگی کار نمی کردم.





تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۲:۳۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن