تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بخشنده ترین شما پس از من کسی است که دانشی بیاموزد آنگاه دانش خود را بپراکند. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845770825




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کتک خوردن راننده آمبولانس در پارک‌وی


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
کتک خوردن راننده آمبولانس در پارک‌وی
هنوز مطمئن نبودم که می‌توانم وارد دعوا شوم یا نه، اما با دیدن یک صحنه، شوکه شدم. علاوه بر دو جوان و راننده آمبولانس، یک مرد دیگر هم آنجا بود که لباس آبی بیمارستان را به تن داشت و با حالتی پریشان دور آمبولانس می‌دوید و کمک می‌خواست. به گزارش نامه نیوز به نقل از پارسینه: «فرورتیش رضوانیه»، روزنامه‌نگار سوروایولیست، شرح ماجرایی واقعی را در فیس‌بوک خود منتشر کرده که هم برای جامعه و هم مسؤولان قابل تامل است:


در تاکسی نشسته بودم. در اتوبان چمران قبل از ترافیک تقاطع پارک‌وی گرفتار شده بودیم. در همین هنگام دیدم که چند نفر وسط اتوبان با یکدیگر درگیر شده‌اند و کتک‌کاری می‌کنند. سرنشین‌های اتومبیل‌ها هم با تعجب به آنها خیره شده بودند و کسی پیاده نمی‌شد.


با خودم فکر کردم که اگر به تنهایی در دعوای آنها دخالت کنم، بدون شک اتفاق خوبی برایم رخ نمی‌دهد. به اطراف نگاه کردم و یک آمبولانس خصوصی را دیدم که راننده نداشت. متوجه شدم که او یکی از طرفین دعواست. جلوی آمبولانس هم یک پیکان بدون سرنشین وسط ترافیک توقف کرده بود. دو مرد جوان که سرنشین پیکان بودند، با راننده مسن آمبولانس درگیر شده بودند.


هنوز مطمئن نبودم که می‌توانم وارد دعوا شوم یا نه، اما با دیدن یک صحنه، شوکه شدم. علاوه بر دو جوان و راننده آمبولانس، یک مرد دیگر هم آنجا بود که لباس آبی بیمارستان را به تن داشت و با حالتی پریشان دور آمبولانس می‌دوید و کمک می‌خواست. وقتی این صحنه را دیدم، یک اسکناس دو هزار تومانی را به راننده تاکسی دادم و پیاده شدم.


همه این اتفاقات تنها در 15 ثانیه رخ داد و فرصت زیادی برای فکر کردن و تصمیم گرفتن نداشتم.


لحظه‌ای که به وسط دعوا ورود کردم، دیدم راننده آمبولانس یک آچار چرخ آورد و به طرف سرنشین‌های پیکان دوید. تا دستش را بالا برد تا ضربه بزند، آچار را محکم گرفتم، اما او که عصبانی بود آن را به من نمی‌داد. با خشم در چشم‌هایش نگاه کردم و با تمام وجودم فریاد کشیدم: «بده به من!... خودت را بدبخت نکن!»


وقتی آچار را گرفتم، آن را داخل باغچه وسط اتوبان پرتاب کردم و راننده مسن را هم به طرف آمبولانس هل دادم، اما سرنشین‌های پیکان کوتاه نمی‌آمدند و همچنان می‌خواستند دعوا را ادامه دهند. در همین لحظه پلیس به طور اتفاقی از راه رسید. بیمار را به پشت آمبولانس بردم و از او خواستم تا دراز بکشد.


دست‌های راننده آمبولانس می‌لرزید و دهانش خشک شده بود. همراه ماموران پلیس، به کلانتری ولنجک رفتیم. در آنجا سرنشین‌های پیکان من را تهدید کردند که اگر چیزی علیه آنها به پلیس بگویم، برایم گران تمام می‌شود. وقتی در لابی برای رسیدگی به شکایت منتظر نشسته بودیم، از فرصتی که پیش آمد استفاده کردم و با سرنشین‌های پیکان که دو برادر بودند، حرف زدم.


دعوا و کتک‌کاری سر این موضوع بود که چرا راننده آمبولانس در ترافیک پشت سرشان آژیر کشیده تا راه را باز کند.


وقتی برادرها گفتند که خودشان راننده آمبولانس بهشت‌زهرا هستند، شرایط را برایشان توضیح دادم و به این نتیجه رسیدند که عصبی شدند و کنترل خودشان را از دست دادند که راننده مسن را از پشت فرمان آمبولانس بیرون کشیدند و دعوا شروع شد.


پیش از آن که پلیس پرونده تشکیل دهد، در لابی کلانتری قضیه حل شد و طرفین دعوا با یکدیگر آشتی کردند.


بعد از آن با راننده آمبولانس صحبت کردم. او گفت: «من راننده آسایشگاه جانبازان اعصاب و روان هستم و باید خیلی زود بیماری که پشت آمبولانس بود را به مقصد می‌رساندم.»


کنجکاو شدم که از آن آسایشگاه دیدن کنم. از کلانتری با هم به آنجا رفتیم.


صحنه‌ای که دیدم، برایم عجیب بود. در حیاط آنجا، چند مرد بالای 40 سال با لباس آبی و موهای مرتب و تمیز و صورت صاف و اصلاح کرده و فریم عینک ظریف، برای هواخوری روی نیمکت‌ها و لبه باغچه‌ها نشسته بودند و با یکدیگر صحبت می‌کردند. اگر نمی‌دانستم که آنها جانباز هستند، بدون شک تصور می‌کردم پزشک و جراح هستند و لباس بیمارستانی به تن دارند.


با مسوؤلان بیمارستان صحبت کردم. آنها وقتی از ماجرای دعوا مطلع شدند، خدا را شکر کردند که در اتوبان اتفاق بدتری رخ نداد. بعد برایم چند نمونه از اتفاقات ناگواری را که پیشتر به دلیل شوک‌های عصبی برخی بیماران تحت درمان آسایشگاه رخ داده بود، برایم تعریف کردند.


بعضی از حوادث، وحشتناک بود و قصد تشریح آن را ندارم، اما فقط در همین اندازه می‌توانم بگویم که اگر بیمار پشت آن آمبولانس دچار شوک بزرگ‌تری شده بود، به طور قطع یک فاجعه رخ می‌داد.


این ماجرا حدود 10 سال قبل رخ دادف ولی پس از آن درباره این موضوع کمی تحقیق کردم و متوجه شدم بعضی از این جانبازان باید روزانه 25 قرص مختلف را مصرف کنند. همچنین داستان زندگی چند تن از آنها را خواندم.


یکی از جانبازان اعصاب و روان که در جنگ با عراق غواص بود، اکنون در یک آسایشگاه بستری است و با کسی حرف نمی‌زد، اما بسیار مهربان است و به بقیه بیماران پینگ‌پنگ یاد داده، اما در ذهن خودش هنوز همان غواص جنگ است. او وقتی به استخر می‌رود، نفس می‌گیرد و به عمق چهار متری شیرجه می‌زند و در آنجا به دنبال تله‌های انفجاری زیر آبی می‌گردد.


گاهی هم جانبازان اعصاب و روان دست به کارهایی زده‌اند که خشونت بالایی داشته است. داستان‌های دیگری هم خواندم که ترجیح می‌دهم در اینجا آن را بازگو نکنم. اگر این موضوع را گوگل کنید، گزارش‌های متعدد و متفاوتی مقابل‌تان ظاهر می‌شود.




1392/10/13





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن