واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
یادداشت های جشنواره فیلم فجر: درباره ضرباهنگ فیلم ها وبلاگ > دانش، مهرزاد - درباره ریتم فیلم های جشنواره
یکی از مهم ترین جلوه های یک فیلم، ضرباهنگ آن است که برآیندی از عناصر مختلف نظیر فیلمنامه، تدوین، کارگردانی، چیدمان میزانسن، و حتی حرکات و سکنات بازیگران است. ریتم یک فیلم، مهم ترین عامل در میزان کشش داستان در جذب مخاطب است، به نحوی که اگر سرعت پیشبرد روایت متناسب با درونمایه متن نباشد، موجبات کسالت مخاطب را فراهم خواهد آورد. مسلما منظور از این امر، این نیست که هر فیلمی با ضرباهنگ های آهسته تر در قیاس با روال متداول سینمایی، فیلم بدی است؛ چرا که برخی از فیلم ها، اقتضا می کنند با ریتمی کند داستان شان تعریف شود تا فضای دراماتیک و شخصیتی و موقعیتی اثر، در بستر زمان حل شود و بیننده به درک موقعیت های درونی تر نائل آید. فیلم هایی مثل عشق میشل هانکه از این قبیل است. منظور از ریتم مناسب، لزوما کندی و تندی آن نیست؛ بلکه منظور همراهی آن با حجم و گستره رویدادها به تناسب اهمیت و توالی شان و نیز جایگاه های شخصیت ها و موقعیت شان در ارتباط با رویدادها است. شاید در اشاره به ریتم برخی فیلم های جشنواره امسال، این منظور بهتر رسانده شود. از ملبورن مثال می زنیم؛ فیلمی که بسیاری معتقد بودند بسیار ملهم از فضای تعلیقی و معمایی و روایی فیلم درباره الی...است. نگارنده مشکل زیادی با نفس این الگوبرداری ندارد و به نظر می رسد مشکل اساسی تر مربوط به کیفیت این الگوبرداری باشد. همان طور که در فیلم فرهادی ماجرای مفقود شدن دختر غریبه در بین جمع شخصیت های اصلی ماجرا، گمان هایی متوالی و متعارض درباره حل موضوع پیش آورده بود، این جا هم مشکل مربوط به نوزاد غریبه، برای زوج اصلی داستان، مجموعه ای برخوردها و حدس ها و کنش های مردد متوالی ایجاد می کند. اما فیلمساز و فیلمنامه نویس متوجه یک نکته اساسی در درباره الی...که منجر به درخشش فوق العاده اش شد نشده اند و آن دریافتن همان اهمیت بنیادین ریتم است. در درباره الی...ریتم پویای داستان که هر دیالوگ یا مواجهه و یا کنش به ظاهر بی اهمیتش، سببی بوده است برای به وجود آمدن اتفاقات بعدی و همین توالی سببیتی، ریتم سریع و متناسبی را شکل بخشیده بود؛ ولی در ملبورن ورود و خروج و حضور آدم های فرعی داستان، عمدتا برانگیزاننده موقعیت های مهمی نیست و حتی بعضی از آن ها (مثل زنی که با بچه خردسالش به دیدن این زوج می آید و به زبان آوردن عبارت «نی نی» برای زوج مزبور مشکل درست می کند) حتی اگر هم حذف شوند، اتفاق مهمی در فرایند متن نمی افتد. ملبورن که البته فارغ از این ایراد، اثر متین و نسبتا خوبی است؛ اما با فیلم بسیار بدی همچون مردن به وقت شهریور چه باید کرد که رسما و عملا، اهمیت ریتم را مثل هر عنصر سینمایی دیگری کنار نهاده است. در این فیلم به قدر معتنابه، شاهد نماها و سکانس های زائد هستیم، به نحوی که اگر اقدام به کوتاه کردن فیلم بر مبنای حذف این زواید شود، شاید بیش از نیم ساعت از فیلم بیش تر باقی نماند. صحنه های بی کارکردی همچون ولگردی در خیابان با اتومبیل، موتورسواری، شاه دزد وزیر بازی های طولانی، رقصیدن، و...و نیز فضاهای تکراری بی حاصل مانند رفت و آمدهای مشابه دختر جوان خانواده و سیگار کشیدن های سینا و مزه پرانی های تومخی ام جی و...فیلم را فاقد ریتم می سازند و به یک نمایش رقت بار تصنعی از ایده ای مستعمل و شعارزده تبدیلش می کنند. آفت کم اهمیتی به ریتم فقط مربوط به فیلمسازان جوان تر نیست. در کار فیلمساز کارکشته ای همچون ابراهیم حاتمی کیا هم این معضل بی داد می کند. در این فیلم گره اصلی، تهدید کردهای تجزیه طلب نسبت به تصرف شهر پاوه و قتل عام مردم این شهر است. چمران ماموریت دارد در سفر به این منطقه اوضاع را ارزیابی کند تا مانع از خشونت های قومیتی و منطقه ای شود. این عبارت دو خطی را می توانید به کل پیکره این فیلم دو ساعتی بیفزایید بی آن که خبری از جزئیات پیش برنده داستان باشد. فیلم البته جزئیاتی دارد؛ از زن کرد بچه به بغل گرفته تا فرمانده نیروهای زمینی ارتش، اما این جزئیات در مسیر درام فیلم قرار نگرفته اند و برای خود ساز جداگانه ای می نوازند و از همین رو هم هست که شخصیت اصلی فیلم تا آخر هم معلوم نمی شود که چه کارکرد و فایده ای برای مردم این شهر داشته است. مشکل ریتم فقط منحصر به این سه مثال نیست، شاید در روزهای بعد نمونه هایی دیگر هم مورد اشاره قرار گیرند.
دوشنبه 14 بهمن 1392 - 22:37:57
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 69]