واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری رسا:
کتاب روایت زخم؛ خاطرات رزمندگان عملیات والفجر 10 منتشر شد خبرگزاری رسا ـ کتاب «روایت زخم» مجموعه خاطرات رزمندگان مازندرانی از عملیات والفجر 10، در سومین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس است که از سوی نشر شاهد چاپ و روانه بازار شده است.
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد، این کتاب مجموعه ای از خاطرات رزمندگان مازندرانی از عملیات والفجر 10 و زندگینامه شهدای محور، سردار موسی عمویی وسردار منصور کلبادی نژاد است که توسط کسانی نگاشته شده که یا خود این دوره را از نزدیک تجربه کرده اند یا روایت آن روزها را شنیده و با قلم خود به نگارش درآورده اند. از ویژگی های مثبت این مجموعه می توان به تنوع در بیان خاطرات اشاره کرد که هر خاطره با نگاه و لحنی متفاوت به موضوع عملیات والفجر10 نگاه کرده است. مطالب کتاب شامل 32 خاطره است که برخی از عناوین آن ها بدین قرار است:گردان دواب»،«زن عمو آهو»،«ماست چکیده»،«اگر من را نبرید نفرینتان می کنم»،«جنایت هولناک حلبچه»،«مهمتر از جنایت صدام»،«دکتر رفتن و بهداری،همه دروغ بود!»،«الدخیل الخمینی»،،«از رمزهای عددی تا رمزهای رسته ای»،«روزنگاشت های من»،«قله پر از برف»،«8کیلومتری سید صادق»،«شهادت آقا موسی»،«باید از حضور بسیجی ها بترسند»،«هنوز لایق شهادت نشدم»،«غنیمتی های فراوان»،«شیر بز»،«ماجرای رفع حاجت»،«تفضل!تفضل»،«تسلیم شدن عراقی های داخل مسجد»،«روز پرحادثه»،«یاس و امید در دیده بانی»،«شهلا»،«تریلی صفر کیلومتر»،«ابراهیم نام های شهید»،«فرشته ای در آسمان»،«کار،نیمه تمام؛هرگز»،«کبوتر سفید»،«پایانی محزون»،«دل نوازترین صدا» و چشمان اشک آلود. کتاب «روایت زخم» گزیده ای از خاطرات عملیات والفجر 10 است که علیرغم حجم کم آن توانسته اطلاعات جالب و مفیدی در اختیار خواننده قرار دهد. کتاب «روایت زخم» در 189 صفحه و با شمارگان 3000 نسخه با مشارکت نشرشاهد و توسط کنگره بزرگداشت ده هزار شهید استان مازندران به تازگی چاپ و منتشر شده است. در ابتدای کتاب و پس از پیشگفتار، پیام مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنهای به مناسبت عملیات والفجر 10 نوشته شده است. همچنین در ادامه بخش اول کتاب، اهمیت و اهداف عملیات ذکر شده است. قسمت دوم کتاب به مجموعه خاطرات رزمندگان اشاره دارد. در یکی از این خاطرات که راوی آن سید احمد جعفری است، در صفحه 77، می خوانیم: «حدود ساعت 3 بعدازظهر، آسمان شهر حلبچه به سیاهی کشیده شد. مانند رعدو برق، غرش عجیبی در آسمان پدیدار شد. انگار خورشید در زیر ابر، پنهان و تاریک شد و ابر سفیدی بر حلبچه، شروع به باریدن کرد. آژیر خطر بمباران شیمیایی به صدا در آمد. رزمندگان با امکاناتی که همراه داشتند و با اقدامات اولیه به سمت ارتفاعات رفتند، ولی مردم بی دفاع در شهر و روستاهای اطراف، حیرت زده به هر طرفی می دویدند. خیلی از مردم غافلگیر شدند، حتی فرصت نکردند از خانه خود خارج شوند و به طور دسته جمعی به شهادت رسیدند. شدت بمباران شیمیایی در روستاهای "انبه" به قدری زیاد بود که اکثر مردم منطقه، در اثر گازهای شیمیایی، دسته جمعی به شهادت رسیدند. صحنه دلخراش و سوزناکی بود که دل هر بیننده ای را به درد می آورد. طبق دستور صبح زود برای یاری رساندن به مصدومان روستایی انبه روانه شدیم که در فاصلهی یک کیلومتری محل استقرار ما بود. به سمت روستای انبه رفتیم. منطقه کاملاً آلوده بود. باد، مواد شیمیایی را جا به جا کرده بود. وقتی که به نزدیکی روستا رسیدیم، فاجعه دردناک کشتار دسته جمعی مردم را در گودال روستا مشاهده کردیم. موقعیت روستای انبه طوری بود که اطراف روستا، ارتفاعات کوچک و بزرگ قرار داشت و همین امر باعث می شد که مواد شیمیایی درشیارها و ارتفاع پست، ماندگار شود. مردم بی دفاع هم در اثر خفگی گاز نتوانستند از آن جا خارج شوند. گلولههای عمل نکردهی شیمیایی در اطراف روستا به وفور نمایان بود. خلبانان هر چه گلوله داشتند در روستاها و اطراف آن ریختند. وقتی به سمت مدرسه روستا روانه شدیم، کودکانی را دیدیم که به طور دسته جمعی، حلقه به هم زده به شهادت رسیدند. فرزندی با دست کوچک خود سینه مادر را گرفته بود و داشت شیر می خورد، ولی مادرش به شهادت رسیده بود. این کودک با صورت آبله زده و با دست کوچک خود به مادر چسبیده بود.»/992/د102/ق
۱۳۹۲/۱۱/۱۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری رسا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 152]