تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):آيا شما را به چيزى با فضيلت‏تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاه نكنم؟ آن چيز اصلا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803202180




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جامانده از بزرگداشت احد ده‌بزرگی امام حسین را علم می کنند تا حکومت را ساقط کنند/ مداح باسواد این‌ شعرها را نمی‌خواند


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: جامانده از بزرگداشت احد ده‌بزرگی
امام حسین را علم می کنند تا حکومت را ساقط کنند/ مداح باسواد این‌ شعرها را نمی‌خواند
می‌گوید دو شاخه را اگر ما بزنیم همه مسلمانان جهان را می‌توانیم زیر پوشش قرار دهیم. راهکار هم داده؛ یکی اختلاف انداختن بین علما و زدن ولایت فقیه، یکی هم شکستن امام حسین(ع) و مراسم حسینی به دست کارداران بی‌سواد مداحی.

خبرگزاری فارس: امام حسین را علم می کنند تا حکومت را ساقط کنند/ مداح باسواد این‌ شعرها را نمی‌خواند


خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ به بهانه بزرگداشت احد ده بزرگی در هفته پیش، بخشی از گفت و گوی مفصل مان با ایشان باقی مانده بود که آن را می خوانید.   - شما یک شعر معروف دارید که مطلعش این است «گهواره خالی، قنداقه خونین»‌. می خواهیم ورود کنیم به یک بحث جدی از کارهای شما؛ «نوحه». اولین کسی که نوحه را وارد ادبیات فارسی کرد‌ «یغما» بود: می‌رسد خشک لب از شط فرات اکبر من؛ نوجوان اکبر من/ سیلانی بکن ای دیده چشم تر من؛ نوجوان اکبر من اوضاع نوحه در حال حاضر چطور است؟ در تاریخ نوحه ما یک شخصیت‌هایی داریم که این‌ها یل بودند. مرحوم یغما جندقی ورود به کار است. سه چهار تا نوحه از او مانده که واقعا قشنگ و ماندگار است. در مشهد «آذر» نامی داشتیم که در این حوزه استاد بود. یک شیرازی هم داستیم به نام «سرّاج». * مداحانی که سواد دارند این‌ شعرها را نمی‌خوانند - چرا با تشدید می‌گویید سرّاج؟ سرّاج با سراج متفاوت است. سراج یعنی چراغ، سرّاج به کسی می‌گویند که چرم‌ساز است. البته این هر دو به این آدم اطلاق می‌شود سالها در کربلا زندگی کرده و به اندازه دو تای شاهنامه فقط نوحه دارد. من یک قسمت‌هایی از این‌ها را دیده‌ام. امسال هم از بنیاد دعبل آمده بودند و هفت هشت تا از نوحه‌های او را خواندم و ضبط کردند. وقتی ما نگاه به نوحه های این بزرگواران می‌کنیم می‌بینیم واقعا غزل گفته‌اند و قالب نوحه است. همان شعری که شما خواندید احساس و عاطفه و شیوایی و خوار نکردن اهل بیت در نوحه‌های گذشته ما وجود دارد. متاسفانه چند سالی است که رسم شده هر کس هر چه دم دهنش می‌آید می‌آورد برای برخی مداحان بی‌سواد و می‌خوانند، وگرنه مداحانی که سواد دارند این‌ها را نمی‌خوانند. در تحقیقی که من داشتم این‌ها دو قسم هستند. یک قسمش دست خارج در آستینشان است، یک عده‌شان هم ناآگاه هستند؛ یعنی طرح براندازی حکومت جمهوری اسلامی را آمریکا از دو طریق می‌بیند؛ یکی برچیده شدن فرهنگ حسینی و یکی برچیده شدن ولایت فقیه! مایکل برانت معاون سیاسی امنیتی آمریکا یک کتاب دارد که این طرح را کاملا شرح داده و می‌گوید دو شاخه را اگر ما بزنیم همه مسلمانان جهان را می‌توانیم زیر پوشش قرار دهیم. راهکار هم داده یکی اختلاف انداختن بین علما و زدن ولایت فقیه، یکی هم شکستن امام حسین(ع) و مراسمات امام حسین(ع) به دست کارداران بی‌سواد مداحی. یک عده هم که دیروز کار مطربی می‌کردند، امروز می‌بینند بازار امام حسین گرم است، آمده‌اند و هیچ پشتوانه و اطلاعی از عاشورا ندارند. گذشته ادبیات شیعی ما و ریشه اصلی ما شخصیتی است که نوحه‌های عاشورایی ما با ایشان شروع می‌شود و بعد گسترش پیدا می‌کند. حالا شما اشاره کردید به یغما که این آغاز کار در زبان ما است و البته قبل از یغما هم همان مثنوی‌ها و قصاید را به صورت نوحه می‌خواندند، اما مشکل کار را یغما عوض کرد. شاخه اصلی ما در تاریخ تشیع وجود مقدس حضرت سکینه است که او هم ناشناس مانده. حضرت سکینه بنیانگذار نوحه‌خوانی است. یک دیوان از ایشان مانده که غزل قصائد و نوحه‌های ایشان است. خانه ایشان مرکز تجمع شعرای عصرش است. ایشان نود و پنج سال عمر می‌کند و کارش این بود که هر کس از هر جایی شعری داشت، می‌آمد نوبت می‌گرفت و شعرش را می‌خواند و ایشان تصحیح می‌کردند. خودش نوحه می‌ساخت و می‌داد به اهل ذوق که این‌ها بخوانند. در تاریخ موسیقی، یزید کاری که کرد جمع‌آوری موسیقی ملت‌های مختلف بود. یکی از حرکت‌های ضد دینی و ضد الهی یزید جمع کردن اهالی موسیقی است. حالا در مقابل او کی باید بایستد و تنها کسی که با این قضیه مقابله می‌کند، وجود مقدس حضرت سکینه‌(س) است که در تاریخ موسیقی نام حضرت سکینه هم ثبت شده. این‌ها نکاتی است که از دید ما شیعیان پنهان مانده، شاید مثلا بگویند حضرت سکینه در کتاب موسیقی چه کار دارد یا ایشان دختر امام حسین است و شأنش این چیزها نیست. - آقای ده بزرگی ما می‌گوئیم نوحه یا روضه؛ خود روضه یعنی باغ، یعنی در نوحه و روضه باید یک طراوتی باشد. آقای دکتر سنگری در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید ما بر این عقیده‌ایم که کربلا چهار رکن دارد 1- سوگ، 2- حب 3- پیام 4- حماسه. ما چه کار کنیم در نوحه‌هایمان به این 4 رکن توجه شود یا اصلا ریشه این حرف دکتر سنگری درست است؟ خود نوحه به معنی آه و ناله و گریه است. وقتی می‌گوییم روضه، این یک نکته دیگری است که طراوت و شادابی در آن است. معمولا ما وقتی می‌رویم روضه و از روضه امام حسین که بیرون می‌آئیم، به خاطر آن اشکی که از چشم ما جاری شده -حالا یا از شوق امام حسین یا از داغ امام حسین- یک طراوتی به ما می‌دهد. * اصل مسئله کربلا بحث عاطفی‌ آن است که باید پشتوانه عقلانی داشته باشد - موسوی گرمارودی هم می‌گوید: اشک ما در چشمخانه ستم نشست و ... حالا ما باید کربلا را ببینیم. در طول تاریخ برداشت‌های متفاوتی از کربلا بوده است. یک وقت برداشت عاطفی داریم، یک وقت برداشت اسطوره‌ای داریم؛ یک وقت برداشت حماسی داریم و یک وقت برداشت براندازی داریم. برای مثال در آغاز شعر عاشورایی مسئله عاطفی است؛ وارد که می‌شویم می‌گوید گریه کنید: «ای قوم بر این عزا بگریید». این آغاز است و اصل مسئله کربلا بحث عاطفی‌اش است که انسان را به حرکت در می‌آورد، اما اگر این عاطفه پشتوانه عقلانی نداشته باشد فایده‌ای ندارد. یک عده‌ای آمده‌اند کربلا و امام حسین و یاران امام حسین را اسطوره دیده‌اند، مثلا حضرت ابوالفضل را یک رستم دیده‌اند؛ این‌ها غلط است. - اسوه هستند نه اسطوره! بله، اسوه‌اند نه اسطوره، اسطوره یعنی تخیل. آن هم نه تخیلی که شیخ اشراق می‌گوید، نه تخیلی که عرفا و علمای بزرگ ما می‌گویند که ذهن نورانی باید با زیربنای عقلانیت حرکت کند، چیزهایی را کشف کند بدهد به عقل و عقل روی او تدبیر کند و بعد تحویل اجتماع بدهد. وفای ما این تخیل را قبول دارند، نه آن تخیلی که ریشه در توهم دارد. یک عده‌ای هم به کربلا حماسی نگاه می‌کنند. این‌ها فقط جنبه‌های حماسی کربلا را می‌بینند. یک عده‌ای هستند مثل عمان سامانی، این‌ها کربلا را عاشقانه و عارفانه می‌بینند. - «پیش از این بابا دلم را خون نکن/ زاده لیلا مرا مجنون نکن» شروع کار عمان با توحید آغاز می‌شود. «چیست این پنهان مرا درمان و تن/ کز زبان من همی گوید سخن این که گوید از لب من راز کیست/ بنگرید این صاحب آواز کیست؟» شروعش معرفت است، وارد داستان که می‌شود دو تا ساغر درست می‌کند یک ساغر شقاوت و یا ساغر سعادت. دو تا لشکر درست می‌کند یکی یزیدی یکی حسینی. بعد وارد بحث می‌شود و وحدت امام حسین و حضرت زینب را چقدر خوب می‌گوید! در لحظه وداع آنچه او با زبان زینبی گفت او با گوش حسینی شنید، یعنی خواهر و برادر را یکی می‌بیند. * دنبال براندازی حکومت هستند؛ امام حسین را علم کرده‌اند که حکومت را ساقط کنند - و جالب‌تر وقتی که می‌خواهد از حضرت زینب حرف بزند می‌گوید: «ماده شیرا کی کم از شیرنری!» یک عده هم هستند که دنبال براندازی حکومت هستند. امام حسین را علم کرده‌اند که حکومت را ساقط کنند. امام حسین شده عَلَمشان نه هدفشان. ما باید به این حماسه، عاطفه و عرفان یک جمع‌بندی کنیم تا بچه‌های ما بدانند کربلا هم عاطفه است و هم عقلانیت و هم عرفان. در کربلا ادب در اوج است. این که ما می‌گوییم حضرت ابوالفضل تا آخرین لحظه امام حسین را برادر صدا نکرد یعنی چه؟ این ادب است. این که حضرت ابوالفضل گفت «والله ان قطعتمو یمینی» این یعنی چی؟ یعنی ولایت‌مداری. یا مثلا شب عاشورا می‌گویند از در خیمه‌ها رد شدیم، مثل لانه زنبور از داخل این خیمه‌ها صداهایی می‌آید؛ این عرفان کربلا است. ما به این‌ها کم نگاه می‌کنیم. فقط عادت کردیم بگوییم حضرت علی‌اکبر رفت میدان و برگشت. من یک مثنوی در کتاب «روضه خورشید» دارم که یک نگاه خاصی به حضرت علی اکبر دارم. به زبان شعر با ساقی‌نامه وارد شدم. موقعی که حضرت علی اکبر می‌خواهد برود میدان واقعا مست می‌رود میدان و برمی‌گردد باز خمار شده، باده می‌گیرد و برمی‌گردد. - یعنی تقریبا همان نگاه عمان سامانی را دارید؟ من این طوری می‌بینم. مسئله باده دادن بین عرفا از دو راه است. یکی از راه چشم، یکی از راه لب. مرا کیفیت چشم تو کافی است/ خمارآلوده با حاجی بسازد موقعی که حضرت علی‌اکبر می‌خواهد به میدان برود چه اتفاقی می‌افتد؟ امام یک نگاه در چشم علی‌اکبر می‌کند، این دو تا نگاه با هم گره می‌خورد. اهل بیت خبر می‌شوند که علی‌اکبر دارد می‌آید. همه می‌ریزند بیرون. امام حسین(ع) یک جمله دارد خیلی قشنگ است! می‌فرماید رهایش کنید اکبرم محو اکبر است، او شهید است. در مقتل آمده که حضرت برمی‌گردد می‌گوید بابا من تشنه‌ام. حضرت می‌گوید ما که آبی نداریم و زبانش را در دهان علی‌اکبر می‌گذارد. این یعنی چه؟ حضرت علی‌اکبر 28 سال دارد. در کربلا چند نفر هستند که مشاور خصوصی امام حسین هستند؛ حضرت ابوالفضل، حضرت علی‌اکبر و حضرت زینب. حضرت علی‌اکبر 28 ساله می‌آید بگوید بابا من تشنه‌ام؟!‌ این قضیه یک چیز دیگری است. لب به لب همدیگر می‌گذارند: لبت می‌بوسم و بو می‌کشم می/ به آب زندگانی برده‌ا‌م پی این دفعه دیگر مستانه‌تر حرکت می‌کند تا به شهادت می‌رسد. این تفاوت نگاه به کربلاست و عقل هیچ وقت به من اجازه نمی‌دهد من بگویم حضرت علی‌اکبر 28 ساله که مشاور خاص امام حسین(ع) است، بیاید بگوید من تشنه‌ام و آب می‌خواهم، او باده می‌خواهد. * دعای حضرت امام پشت سرم است - چرا این جمع در شعرهای بعد از انقلاب اسلامی نسبت به عاشورا نیست؟ خیلی‌‌ها وارد شدند که از قافله جدا نمانند اما دو پشتوانه می‌خواست که این‌ها را نداشتند. 1- مطالعات و شناخت ممدوح 2- خلوص نسبت به ممدوح. وقتی که ممدوحش را نشناسد، چقدر می‌تواند راجع به او حرف بزند. نمی‌داند امام حسین کیست و پیامش چیست، فقط از دور چیزی شنیده. حالا یک خاطره بگویم از آیت‌الله حائری؛ این‌ها وقتی می‌خواستند به کسی هدیه‌ای بدهند ذکر می‌دادند. یک سال آقای فاطمی‌نیا را دعوت کردیم شیراز. جایش در هتل بود. صبح قرار بود من بروم سوارش کنم با آقای فرهنگ بیایم. وقتی برمی‌گشتیم آقای فاطمی‌نیا گفت این آقا را معرفی کنید. من خودم راننده بودم، فکر می‌کرد راننده هستم. گفت این آقای ده بزرگی است. گفت: ای بابا چرا زودتر نگفتی؟! روز آخر رفتیم منزل آقای حائری. از منزل آقای حائری که بیرون می‌آمدیم، آقای فاطمی‌نیا گفت من یک هدیه‌ای برای شما دارم. از در آمدیم بیرون من را کشید کنار و در گوشم گفت. یک ذکر به من داد و گفت اگر این را داشته‌ باشی این موفقیت‌ها را داری. آقای حائری خیلی رند است. مچم را گرفت گفت ولت نمی‌کنم، باید بگویی چه بهت داد. گفتم یک چیزی برای من داده و من باید حفظ سرّ بکنم. گفت باید به من هم بگویی. من هم گفتم. خیلی‌ها این چیزها را ندارند. من دعای حضرت امام پشت سرم است که گفتند من دعایت می‌کنم این کار را ادامه بده. خب من تا زنده هستم این دعا پشت سرم است و دیگر احتیاج به خودم هم نیست. * هر جا می‌رفتیم می‌گفتند سه تفنگدار آمدند! -راجع به شخصیت دیگری هم بحث کردید؛ محمد خلیل جمالی. محمد خلیل جمالی از دوستانی است که در زمان جوانی‌اش -و من در نوجوانی- انجمن ادبی حافظ را که می‌خواستیم راه بیندازیم از ایشان هم دعوت کردند. ایشان شغلش نمدمالی بود و در آن جلسه خانگی شرکت می‌کردیم. من به دو نفر از همان موقع خیلی علاقه داشتم، یکی آقای جمالی و یکی مرحوم شکرالله از خارک. با‌ آقای جمالی آمد و رفت خانوادگی داشتیم. در زمان انقلاب هم سالن جهاد دانشگاهی را که قرار شد بگیرم آقای جمالی را آوردم برای نگهبان آنجا. با خلوص نیست شبانه‌روز آنجا ایستاد و کار کرد. یک برنامه رادیویی راه انداختیم به نام «شاعران زحمت‌کش» که هفته‌ای یک مرتبه تعدادی از شاعران می‌آمدند در رادیو شعر می‌خواندند. اولین کسی را که آوردم همین آقای جمالی بود و بعد هم که انجمن جهاد را راه انداختم. ایشان هم بود. در انجمن تجدید حافظ و انجمن شاعران انقلاب اسلامی هم با من بود. اکثرا ایشان و آقای نصرالله مردانی و من با هم بودیم که هر جا می‌رفتیم می‌گفتند سه تفنگدار آمدند. - ذکر خیر نصرالله مردانی را هم کردید؛ «من واژگون من واژگون من واژگون رقصیده‌ام/ من بی‌سر و بی‌دست و پا در موج خون رقصیده‌ام» یک مقدمه آقای یاری برای کتاب «روضه خورشید» نوشته که در «پنجره همیشه باز» هم هست. در این جا اشاره کرد که ما با هم حرکتی را شروع کردیم به نام نهضت ترکیب‌سازی که اوایل انقلاب خیلی‌ها را بدنبال خودش کشاند. قرار گذاشتیم اگر چه با هم هستیم متفاوت کار کنیم. قرار شد مردانی روی اسطوره‌های ملی کار کند، من چون روحیه‌ام مذهبی بود کارهای مذهبی انجام بدهم. ترکیباتی که در کارهای من می‌بینند همه ترکیبات مذهبی و قرآنی است. - و به نظر من مردمی. بله. آقای جمالی قرار شد در بعد عرفانی کار کند. حرکت کردیم و تا امروز ادامه داده‌ایم. آقای مردانی قرار بود روی اسطوره‌های ملی کار کند. یکی دو سال که مانده بود خداحافظی کند، سبک کار یک مقداری تغییر کرد؛ یعنی آمد ساده‌گویی را پیش گرفت و دیگر روی آن ترکیبات کار نمی‌کرد. یکی از خصوصیات مردانی این بود که روی یک غزل 6، 7 ماه کار می‌کرد. - یک نقد قیصر امین‌پور بر کتاب «قیام نور» ایشان مفصل می‌نویسد. وقتی این نقد نوشته شد نصرالله مردانی یک مقدار ناراحت شد. نصرالله مردانی در مواجه با نقد چگونه بود؟ انعطاف‌پذیر نبود. البته مرحوم قیصر خودش با مردانی صحبت کرده بود که من این کار را می‌خواهم انجام بدهم و با رضایت این نقد را نوشته بود، ولی مردانی بعد از آن ناراحت شد. قیصر چیز بدی هم نگفته بود و خیلی قشنگ تجزیه و تحلیل کرده بود. مردانی یک مقدار خشن بود. - چگونه با این روحیه رفت به سراغ تصحیح دیوان حافظ؟ شما می فرمایید بیشتر در کار اسطوره بوده ولی فضای حافظ عرفانی است؟ با دکتر غلامحسین دینانی مانوس شده بود. آقای دینانی روی او کار کرد. واقعا آقای دکتر دینانی یک نعمت است در این مملکت. * دینانی در فلسفه و عرفان واقعا بی‌نظیر است - به چه قرینه‌ای می فرمایید؟ در فلسفه و عرفان واقعا بی‌نظیر است. یک بار کسی از عرفان حرف می‌زند که فقط تئوری آن را خوانده، اما یک کسی به آن عمل کرده و حرف می‌زند. من کتاب‌های متعدد آقایان در زمینه فلسفه و عرفان را مطالعه کرده‌ام. وقتی می‌خوانم هیچ به دست من نمی‌دهد، ولی دکتر دینانی چون خودش اهل عمل است این طور نیست. دکتر دینانی خودش طراحی را گذرانده و یک واژه حافظ را یک ساعت می‌شکافد و حرف می‌زند. - «عمل و آیت عشق» ایشان را دیدید؟ الان در ذهنم نیست. - شخصیت دیگری که من ارادت شما را در 28 مین شب شعر عاشورا به او دیدم دکتر محمدرضا سنگری است. با سنگری رابطه‌تان چگونه است و چطور همدیگر را یافتید؟ در جبهه یک نشریه‌ای دست آقای سنگری بود و ما همدیگر را از دور می‌شناختیم. شعرهای من را آنجا چاپ می‌کرد. بعد که آمدیم اردوگاه رامسر من با آقای زرهانی (سید احمد) که همشهری ایشان بود دوست بودم. گفت آقای ده بزرگی! اگر صلاح بدانید می‌خواهیم یک کمکی برایتان بیاورم. گفتم کیست؟ گفت آقای محمدرضا سنگری. گفتم خدا خیرت بدهد، بیاور. سال بعد آقای سنگری را آوردند و با همدیگر در ارودگاه در یک اتاق با هم زندگی می‌کردیم. - شخصیت دیگر آقای «مهدی فقیه» ‌است. مهدی فقیه از دوستان خوب اهل دل شیراز ماست. ایشان استاد تئاتر و عروسک‌سازی است. مردم وقتی ایشان را می‌بینند آدم صاف و ساده‌ای است ولی انسان خیلی بزرگی است؛ بزرگی‌اش هم به این است که با همه استادی‌اش صاحب ادعا نیست و متدین است. در شب شعر عاشورا یک سال ما می‌خواستیم یک دکور بزنیم، دنبال کسی بودیم که این کار را بکند. خودش دو سال آمد مجانی برای امام حسین کار کرد. سوای مسائل هنری ما با هم دوست هستیم. انتهای پیام/

92/11/12 - 11:12





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن