واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: معلم مریوانی: یاد خودم افتادم،...
فارسی را شمردهشمرده حرف میزند و هنگام گفتوگویمان دایم تاکید دارد که معلمان فداکار بیشماری در کشور هستند که کارهای شایسته آنها را کسی ندیده و این حرکت او تنها جزیی از ایثارگری هزاران معلم در سراسر ایران است.
وقتی از در وارد میشوند، دست «ماهان» در دستانش است، هر دو با سرهای بیمو و نگاهی خندان؛ سلام میکنند، لباس سورمهای کردی بهتن دارد و با لهجه شیرین اهالی «مریوان» سلام و احوالپرسی میکند، دانشآموزش را روی صندلی کنار خودش مینشاند و هر ازگاهی دستهای او را به مهربانی میفشارد.فارسی را شمردهشمرده حرف میزند و هنگام گفتوگویمان دایم تاکید دارد که معلمان فداکار بیشماری در کشور هستند که کارهای شایسته آنها را کسی ندیده و این حرکت او تنها جزیی از ایثارگری هزاران معلم در سراسر ایران است. «محمدعلی محمدیان»، معلم 45ساله مریوانی که اینروزها عکس او با دانشآموز بیمارش«ماهان رحیمی» که کلاس دوم ابتدایی است. در صفحات مجازی میچرخد، به تهران آمده تا در جریان روند درمانی او قرار گیرد.این معلم مریوانی که اهل «سنت» نیز هست، میگوید که فکر نمیکرده انتشار یک عکس در صفحه شخصی فیسبوکش، این همه سروصدا به راه بیندازد و پای او را تا وزارت آموزشوپرورش در تهران باز کند. او که در 23سال سابقه تدریس، همیشه معلم مقطع ابتدایی بوده، خود را تنها یک آموزگار معمولی نمیداند و میگوید: «حال و روز تکتک دانشآموزانم برایم مهم است؛ گاهی اوقات در زندگیشان سرک میکشم تا بدانم علت ناراحتیشان چیست. مثلا چند سال پیش، یک دانشآموز دختر کلاس اول ابتدایی سرش را آورد کنار گوشم و گفت آقا معلم! مادرم من را دوست ندارد، گفتم مگر میشود که مادرت دوستت نداشته باشد؟ یکبار مادرش را خواستم و گفتم دخترت اینطور میگوید. مادرش گفت که ما داریم خانه میسازیم و من کمتر میتوانم به دخترم توجه کنم. به او گفتم که بیشتر حواست به این دختر باشد.»«در مورد ماهان هم، اول سال میدیدم او رنجور است، اعتمادبهنفس زیادی ندارد و فعالیتهای کلاسیاش، چندان خوب نیست، اصلا تلاش نمیکرد بین بچههای دیگر خودش را نشان دهد. همکلاسیهایش هم گاهی او را اذیت میکردند، وقتی ماهان از کلاس بیرون میرفت، برای بچهها توضیح میدادم که او بیمار شده و ممکن است یکروزی هر یک از ما هم مثل او به بیماری دچار شویم، اما خب باز برخی از دانشآموزان او را اذیت میکردند، خب بچهاند، درک درست و دقیقی از بیماری ندارند.»این وضعیت ماهان برای آقای محمدیان عادی نبوده و حسابی او را به فکر فرو میبرد که باید برای دانشآموزش چه کند تا بتواند او را به شکل عادی برگرداند. «چهره ماهان بعد از مدرسه، ساعتها در ذهنم تداعی میشد، من خودم دوران کودکیام از ناحیه پای چپ معلول بودم، بچههای همسنوسالم مسخرهام میکردند، معلمم برایش مهم نبود، اصلا توجهی به این مساله نداشت، همیشه از این ماجرا سرخورده و ناراحت بودم، ماهان را که دیدم، یاد خودم میافتادم، مانده بودم برای او چه بکنم؟ تا اینکه یکشب ماشین را برداشتم و همه موهای سرم را زدم، زن و سه فرزندم مانده بودند که چهکار میکنم، خیلی تعجب کردند، اما وقتی ماجرا را برایشان گفتم، خوشحال شدند.»آقای محمدیان، فردای آن روز وقتی با سرتراشیده به کلاس میرود همه دانشآموزان با هم به او خندیدهاند، حتی زیرزیرکی او را مسخره کردهاند، اما ماهان چشمانش برق میزده و امید در چهرهاش زنده شده و این را فقط معلم مریوانی درک کرد و بس! «وقتی با کله کچل وارد دفتر مدرسه شدم، همکارانم خیلی متعجب نگاهم کردند ولی چیزی نپرسیدند، اما سر کلاس که رفتم بچهها زدند زیرخنده و شروع کردند به مسخرهبازی، ولی من خیلی عادی برخورد کردم و واکنشی نشان ندادم. ماهان خیلی خوشحال بود، وقتی من را میدید که مثل خودش مو ندارم و مثل او مورد خنده بچهها قرار گرفتم و دیگر تنها نیست، از وضعیت خودش خجالت نمیکشید.»همکلاسیهای ماهان دیگر او را با تعجب نگاه نمیکردند، حتی کار به جایی میکشد که آنها هم میخواستند موی سرشان را بهخاطر ماهان از ته بتراشند. «یک روز همه دانشآموزان کلاس اصرار و التماس که آقا ما هم مثل شما میخواهیم موهایمان را برای خوشحالی ماهان، بتراشیم، گفتم بچهها! الان هوا سرد است، وقتی بهار شد، همه باهم موهایمان را از ته میزنیم.»وضعیت درسی ماهان الان بهتر است، سرکلاس با دوستانش همگروه میشود و اعتمادبهنفس بهتری دارد، آقای محمدیان اینها را میگوید و اضافه میکند که از او راضی است.آقای محمدیان در طول این 23سال تدریس، نه تا حالا معلم نمونه شناخته شده و نه حتی برایش این موضوع مهم است. او که بیش از هفتسال در اردوگاه آوارگان عراقی به دانشآموزان آواره درس میداده تلاشی برای برگزیدهشدن از طرف اداره آموزشوپرورش استان و کشور نکرده است. «هر سال همزمان با روز معلم که فرمهای مربوط به معلمان نمونه را برایمان میآورند، من پر نمیکنم، چون هیچ کجای آن اشارهای به ایثار و فداکاری معلمان نشده، هیچ بند آن مربوط به آموزههای تربیتی و انسانی نیست و من به خاطر این مساله و برای اینکه حقی از معلمان توانمند دیگر ضایع نشود، فرمها را پر نمیکنم و به همین دلیل تا الان هم معلم نمونه نشدهام.» ولی حالا محمدیان در قلب تمام مردم ایران است، همه با بازگوکردن اقدام شایستهاش در اینجا و آنجا، از او بارها تقدیر میکنند و کارش را ارج میگذارند.ماهان رحیمی هم این روزها با مادرش در تهران است، آقای روحانی، رییسجمهور بعد از بازتاب اقدام این معلم مهربان، به استاندار کردستان دستور داده که از او تقدیر و همچنین وضعیت درمانی ماهان هم پیگیری شود. وزیر آموزشوپرورش هم جداگانه از آقای محمدیان تقدیر و گفته برای درمان ماهان کوتاهی نخواهند کرد. پزشکان ماهان در حال بررسی بیماری نامشخص او هستند و البته گفتهاند احتمالا بیماری ماهان سخت نیست و قابل درمان است. محمدیان هم به مریوان برگشت تا دانشآموزان دیگرش، بدون معلم نمانند و از درسهایشان عقب نیفتند. او موقع رفتن سرش را میاندازد پایین و میگوید: «من کاری نکردم! تنها خواستم ماهان تنها نباشد!»
1392/10/30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]