تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1819863394
ماجرای زندگی دختر جوان در کوچههای تاریک پایتخت/دختر جوان: هر شب گرفتار گرگهای انساننما میشوم
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
ماجرای زندگی دختر جوان در کوچههای تاریک پایتخت/دختر جوان: هر شب گرفتار گرگهای انساننما میشوم
دختری که پس از اعتیاد به حشیش، کوچههای خلوت و تاریک پایتخت سرپناهش شدند، ماجرای تلخ زندگیاش را شرح داد.
به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، در نگاه اول خجالت کشید فکر کرد مامورم آمد فرار کند که به اصرارم ایستاد. حلقه چشمش میلرزید انگار تا حالا چند سالی میشد با کسی حرف نزده بود، خلاصه کمی جلوتر رفتم، خودش را کمی جمع و جور کرد، البته لباس و روسری کاملا پوشیدهای بر تن داشت.
گفتم خبرنگار آمدهام برای مصاحبه، بیشتر ترسید، حل کرد و چشمانش را به این طرف و آن طرف انداخت تا دوربینم را ببینند. شروع کرد به التماس کردن شما را به خدا از این بیشتر عابرویم را نبرید، چرا میان این همه معتاد من. . . . . از من بدبخت پیدا نکردید، من دیگر در زندگی چیزی برای از دست دادن ندارم...
با کلی قسم و آیه خوردن توجیهش کردم که دوربین ندارم و قرار نیست تصویرش در تلویزیون پخش شود و تنها قرار است صحبتهایش را جوانان و خانوادهها بخوانند تا از چاه زندگی آگاه شوند و با شناخت آن از افتادن داخلش دوری کنند.
همین که خیالش راحت شد فروکش کرد و با صدایی که دیگر مردانه شده بود، به هق هق افتاد...
اسمش را پرسیدم ولی نمیدانم چرا از گفتنش اجتناب کرد، از زمانی شروع کرد که جوان بود و پس از کلی درس خواندن دانشگاه قبول شده بود..
اولین روزهای دانشگاه بهترین روزهای زندگیاش بود، شاید دلیلش این بود که با کسی آشنا نبود. ترمها پشت سر هم میگذشت و این دختر جوان هر روز دوستان جدیدی پیدا میکرد که هر کدام یک رنگی داشتند...
ترم چهارم بود که با دختری آشنا شد به نام مژگان به قول خودش با راننده شخصی به دانشگاه میآمد و با سلام و صلوات به خانه برمیگشت.
وضع مالی پدرش خیلی خوب بود و از جمله افراد ثروتمند بازار محسوب میشد اولین بار هم که دختر جوان به خانهشان رفته بود از برق و زیورآلات خانه تا یک هفته عقلش پریده بود و در خانه مثل افراد گیج به در و دیوار نگاه میکرد.
به خاطر پول دختر جوان نزدیکترین دوست مژگان شد و شب و روز را با هم سپری میکردند البته خانواده مژگان هم خانوادهای اصیل و مذهبی بودند و پدر مژگان هم اصلا با رفت و آمد دختر جوان مشکلی نداشت... ماههای اول دوستی همه چیز لذت بخش مژگان در یک روز شاید برای خوشگذرانی 500 هزار تومان پول خرج میکرد.
بعد از مدتی دختر جوان که از پول خرج کردن و خوشگذرانی خسته شد، کم کم چشمش باز شد و دید که در این شب پیماییها با دوست پسرهای مژگان دوست شده انگار در میان یک دایره شیشهای قرار گرفته بود به طوری که میتوانست بیرون را ببیند ولی نمیشد که از شیشه رد شود و قدم به بیرون این دایره گذارد.
به معنای دیگر دختر جوان معتاد شده بود، معتاد دور دور کردن و با این پسر و آن پسر در فرحزاد پول خرج کردن و به قول مژگان هر پسری یک عطر و بویی دارد، باید بین آنها بگردی و بهترینشون را برای زندگی انتخاب کنی، البته دختر جوان هم بدش نمیآمد...
خوب معلوم بود که دختر جوان با نزدیک شدن به این کارها از درس و زندگی دور شد..
خلاصه زندگیاش در همین دایره کوچک که بیشتر به یک باتلاق زیبا شبیه بود ختم میشد...
این زندگی تا جایی ادامه داشت که این دو دختر جوان برای اینکه بیشتر از زندگی لذت ببرند، فعالیتشان بیشتر کرده و با پسران بیشتری رابطه انداختند و در مجالس بیشتری شرکت کردند...
دختر جوان خودش میگفت: نمیدانم که کی و چه موقع مژگان معتاد شد در یک مهمانی بودیم همه الکل خورده بودند که من مژگان را دیدم که با یک پسر در حال کشیدن حشیش بودند...
همان شب با هم کلی دعوا کردیم و چند روز با هم صحبت نمیکردیم. پس از کلی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که نمیشود دوستم را در این موقعیت تنها گذاشت، زنگ زدم و رفتم پیشش، خیلی از آمدنم خوشحال شد و کلی شروع به حرف زدن کرد که در جو بوده و یک غلطی کرده و قول میدهد که دیگر تکرار نکند ولی این قول 7 ساعت بیشتر دوام نداشت چونکه همان شب باز هم مژگان در جمع دوستان وارد جو شد و شروع کرد به حشیش کشیدن...
دیگر نمیدانستم چکار کنم شب موقع برگشتن کلی با هم دعوا کردیم من سرش جیغ زدم، گریه میکرد و میگفت: من حالش را نمیفهمم، میگفتم خواهر من آخر سخت نیست چند روزی نکشی از یادت میرود و دوباره همان مژگان دوست داشتنی میشوی...
پس از کلی صحبت مژگان گفت که اگر اینطور است که من میگویم بهتر با او حشیش بکشم و بعد باهم ترک کنیم، اولش کمی ترسیدم ولی بعد گفتم یک بار میکشم و میگویم معتاد شدم سپس مجبورش میکنم ترک کند. خلاصه قبول کردم که با مژگان مواد بکشم.
فردای آن روز در خودرویش بودیم که در گوشهای پارک و از کیفش موادی سیاه رنگی را در آورد، داخل سیگار ربخت و بعد روشنش کرد، چند پک زد و دادش به من و با لبخندی گفت: بکش. . . حشیش است.
اولین بار که کشیدم حالم بد شد، گلویم میسوخت و سر درد عجیبی پیدا کردم و پیش خودم گفتم که چطور انسان به اینگونه چیزها اعتیاد پیدا میکند.
چند روز طول کشید سردردم خوب شود ولی به محض خوب شدن دوباره پیش مژگان رفتم و گفتم معتاد شدم، بیا با هم ترک کنیم، مژگان خندید گفت: با یک بار کشیدن که آدم معتاد نمیشود، بعد اینطوری که فایده ندارد باید در مهمانی زمانی در بیتعادلی هستی بکشی تا معتاد شوی.
همان شب وارد یک مهمانی شدیم و جمع دوستان جمع بود؛ با خنده و خاطره مهمانی آغاز شد و تا جایی پیش رفت که دیگر کسی، کسی رو نمیشناخت، همان موقع بود که مژگان به سراغم آمد و گفت برویم و حشیش بکشیم.
من هم که مطمئن بودم به هیچ عنوان به مواد اعتیاد ندارم، قبول کردم ، کشیدم ولی نمیدانم چرا این بار هم سردرد کمتری پیدا کردم و هم بیشتر لذت بردم. . . ای کاش هیچ وقت آن لذت را تجربه نمیکردم.
باورم نمیشد ، بعد از آن کم کم خودم پایه حشیش کشیدن شدم، مژگان هم به خاطر همین بسیار خوشحال بود چون من هم شده بودم عین خودش. . .
پس از اینکه معتاد شدیم دوستانمان هم عوض شد و پسرانی سراغمان آمد که تنها از ما سوء استفاده میکردند و دیگر ما آن روباهی نبودیم که به تله گرفتار نشویم. . .
این ماجرا ادامه داشت ما در این راه پر پیچ و خم زندگیمان را به تباهی کشیدم و هرچه داشتیم و نداشتیم از دست دادیم. . . خانوادهها فهمدیدند، پدر مرژگان مردی را گذاشت تا من دیگر سمت دخترش نروم و رفت تا دخترش را به روشهای مختلف درمان کند.
ولی پدر من که مردی کارگر بود با ضرب و شتم مرا از خانه بیرون کرد گفت: تا پاک نشدی به خانه برنمیگردی، این همه کار کردم تا برای خودت انسان مفیدی شوی ولی تو معتاد شدی. . .
این شد که در به در کوچههای تاریک شدم و برای تهیه موادم اسیر و طعمه گرگهای انسان نما . . . راه برگشتی وجود نداشت و هر شب سعی میکنم زندگیم را به پایان برسانم ولی نمیشود. . .
در آخر دختر جوان در حالی که با گوشه لباسش، اشکش را پاک میکرد، زیر لب گفت: ای کاش میشد دوباره زندگی کنم. . .
انتهای پیام/
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]
صفحات پیشنهادی
ماجرای زندگی دختر جوان در کوچههای تاریک پایتخت/دختر جوان: گرفتار گرگهای انسان نما شدم
ماجرای زندگی دختر جوان در کوچههای تاریک پایتخت دختر جوان گرفتار گرگهای انسان نما شدم دختری که پس از اعتیاد به حشیش کوچههای خلوت و تاریک پایتخت سرپناهش شدند ماجرای تلخ زندگیاش را شرح داد به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران در نگاه اول خجالت کشید فکر کرد مامورم آمد فردستگیری 9 سرکرده شرور و یک دختر جوان در پایتخت
دستگیری 9 سرکرده شرور و یک دختر جوان در پایتخت دو شب گذشته یک درگیری خونین میان سرکردگان اراذل تهران در میدان ونک به راه افتاد که تمامی طرفین درگیری کمتر از 7 ساعت دستگیر شدند به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از ثامن دو شب گذشته یک درگیری خونین میان سرکردگان اراذل تهماجرای التماس های عاجزانه دختر جوان در خودروی مرد شیطان صفت
ماجرای التماس های عاجزانه دختر جوان در خودروی مرد شیطان صفت مرد جوان با یک پرشیای نقرهای که روی آن آرم و علائم آژانس چسبانده بود در خیابانهای تهران پرسه میزد تا طعمه هایش را شکار کند به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از همشهری مرد جوان با یک پرشیای نقرهای کهدختری كه همه زندگی ستاره جوان پرسپولیس است ؛ عكس
دختری كه همه زندگی ستاره جوان پرسپولیس است عكس محسن مسلمان ستاره جوان پرسپولیس تصوير زير را در صفحه اينستاگرامش به اشتراك گذاشت و نوشت همه زندگیم محسن مسلمان و همه زندگی اش 109 ۱۳۹۲ ۱۰ ۲۰ - ۰۸ ۰۱ماجرای التماسهای دختر جوان در خودرو مرد شیطان صفت/شکارچی زنان شکار شد+عکس متهم
ماجرای التماسهای دختر جوان در خودرو مرد شیطان صفت شکارچی زنان شکار شد عکس متهم مرد شیطان صفت که در پوشش مسافربر زنان را ربوده و مورد آزار و اذیت قرار می داد با تیزهوشی یکی از طعمه هایش شناسایی و دستگیر شد به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران 14 دیماه امسال زن جوانی با مراجدختری كه همه زندگی ستاره جوان پرسپولیس است +عكس
دختری كه همه زندگی ستاره جوان پرسپولیس است عكس ستاره پرسپوليس محسن مسلمانمحسن مسلمان ستاره جوان پرسپولیس تصوير زير را در صفحه اينستاگرامش به اشتراك گذاشت و نوشت "همه زندگیم "جام نيوز ستاره پرسپوليس محسن مسلمانمحسن مسلمان ستاره جوان پرسپولیس تصوير زير را در صفحه امحکومیت پنج مرد انگلیسی به جرم آزار وحشیانه دختر نوجوان
محکومیت پنج مرد انگلیسی به جرم آزار وحشیانه دختر نوجوان رسیدگی به پرونده آزار جنسی دختری که در پانزده سالگی قربانی این جرم شده بود سرانجام پایان یافت به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از جام جم رسیدگی به پرونده آزار جنسی دختری که در پانزده سالگی قربانی این جرم شده بوعاقبت مرگبار مهماني شبانه دختر جوان+ عكس
عاقبت مرگبار مهماني شبانه دختر جوان عكس به گزارش پليس پس از رضايت پدر مبني بر برگزاري يك ميهماني به منظور جشن پايان تحصيلات در منزل با مرگ دختر نوجوان 13 ساله پايان يافت به گزارش خبرنگار اجتماعي باشگاه خبرنگاران به نقل از اسوشيتد پرس پائول سيبيگا 28 ساله پس از دعوت كردن چند تپایان شوم قرار فیس بوکی دختر جوان
پایان شوم قرار فیس بوکی دختر جوان دختر دانشجو وقتی در فیسبوک با پسر جوان آشنا شد نمیدانست گرفتار سرنوشت شومی خواهد شد به گزارش نامه نیوز به نقل از روزنامه ایران این دختر دانشجو در دادسرای یافتآباد پیشروی بازپرس ایستاد و گفت مدتی پیش در فیسبوک خیلی اتفاقی با پسری که مدعیترفند مرد شیطان صفت برای برقراری رابطه نامشروع با دختران جوان چه بود؟!
ترفند مرد شیطان صفت برای برقراری رابطه نامشروع با دختران جوان چه بود مردی که با ترفندی خاص دختران را فریب داده و پس از ایجاد رابطه نامشروع آنان را رها کرده و متواری میشد توسط پلیس آگاهی دستگیر شد مردی که به جرم رمالی به زندان افتاده بود پس از تحمل حبس از زندان آزاد شد و در بافشای راز گم شدن دختر جوان
افشای راز گم شدن دختر جوان سرنخ مادر كارآگاهان را به كشف جسد دختر 22 ساله و دستگيري قاتلش رساند به گزارش جام نیوز همهچيز از نيمه آبان ماه امسال شروع شد دختر جواني پس از دعوا و درگيري با پدر و عمويش از خانه بيرون رفت و ديگر بازنگشت ماجرا از آن قرار بود كهپایان شوم قرار فیس بوکی دختر جوان چه بود؟
پایان شوم قرار فیس بوکی دختر جوان چه بود دختر دانشجو وقتی در فیسبوک با پسر جوان آشنا شد نمیدانست گرفتار سرنوشت شومی خواهد شد این دختر دانشجو در دادسرای یافتآباد پیشروی بازپرس ایستاد و گفت مدتی پیش در فیسبوک خیلی اتفاقی با پسری که مدعی بود رامین نام دارد و دانشجوی رشته پحمله به دختر جوان در ‘پارک قیطریه’ تهران
حمله به دختر جوان در پارک قیطریه تهران دختر جوانی در حین قدم زدن در پارک قیطریه تهران ناگهان مورد حمله پسر شروری قرار گرفت دختر ۲۲ ساله صبح ساعت ۹ برای قدم زدن به پارک قیطریه رفت دختر جوان از کنار شمشادها میگذشت و از طبیعت و هوای پاک لذت میبرد به فکر فرو رفته بود به گزار-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها