تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به راستى كه دل در درون سينه بى قرار است و به دنبال حق مى‏گردد و چون به آن رسيد، آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827704974




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهیدی که با غل و زنجیر دفن شد


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شهیدی که با غل و زنجیر دفن شد شهید غلامحسین خزاعی
زنجیر
تولد: اردیبهشت 1345 شهادت: بهمن 1364 - عملیات والفجر 8دست بسته، هر چند با زنجیر هم بسته شده باشد، باز، دستی را که مشکل گشا باشد، از مشکل گشایی نمی اندازد. دست های غُل وزنجیر شده ی غلام حسین خزاعی، راهنمای خوبی است که تاریخ را تا ابد از ضلالت، به روشنایی راهنمایی کند. دست های او که وقتی بود، استاد نزدیکانش بود و حالا که شهید شده، استاد بشریت است . انگار همین دیروز بود.عملیات والفجر 8 تمام شده بود و حسین، بچه های گردان 417 را تنها گذاشته و سر قرار قبلی خودش رفته بود.جنگل اهواز و قبر خاکی میان رمل ها هم شب بعد از عملیات تا صبح منتظر حسین بود ،حسین این قبر را بصورت نمادین برای خودش حفر کرده بود و شبها بعد از اعلام خاموشی یک دفعه و آرام به سراغش می رفت و تاسپیده با خدای خودش توی قبر راز و نیاز می کرد. معمولا بعد از عملیات ،بایستی جبهه را به قصد شهرها رها می کردیم و بعد از استراحت چند روزه ای دوباره برمی گشتیم .شهرها بعد از شادمانی فراگیر عملیات و پیروزی شیرمردان جبهه ها برای تشییع جنازه های مطهر شهدا آماده می شدند. کرمان هم با حضور بچه های دلیرش در اروند رود و فاو از این قاعده مستثنی نبود.به شهر که برگشتیم بابچه بسیجی های  مسجد جامع قرار گذاشتیم که بعد از مغرب و عشا به خانه حسین برویم و به خانواده عزیزش تبریک و تسلیت بگیم.نماز مغرب و عشا را خوانده و راهی شدیم . پدر حسین اما با صمیمیت و لبخند به ما خوش امد گفت و وقتی در اتاق کوچکی مستقر شدیم ،صحبت از وصیت عجیب حسین پیش آمد . نیمه شب رفتیم که جنازه اش را بیاوریم. تیر خورده بود وسط پیشانی اش؛روی پیشانی بند، همان جایی که نوشته بود: اعرالله جمجمتک.بابای حسین می گفت یکی دو روز قبل از اعزام به جبهه ،حسین مقداری زنجیر خرید و به خانه آورد . از حسین سوال کردیم که زنجیرها برای چیست و او گفت بعدا" براتون می گم. حالا که وصیت نامه حسین باز شده دیدیم وصیت کرده زنجیرها را به دست و پایش ببندیم و بعد اورا دفن کنیم تا در قیامت حسین گواه محکمی برای ابراز بندگی به خدا داشته باشد.***راننده کنار ماشینش نشسته بود و انتظار می کشید کسی کمکش کند و آن را هل بدهد. غلام حسین رفت وماشین را هل داد تا روشن شد. چند متر جلوتر، دوباره خاموش شد. دوباره برگشت و هلش داد تا روشن شود؛این بار رفت. گفت: می دونی چرا دفعه ی اول ماشین خاموش شد؟ گفتم: نه، چرا؟ گفت: وقتی هلش می دادم و روشن شد، مغرور شدم که تونستم تنهایی این کار رو بکنم، خدا خاموشش کرد تا بهم بفهمونه همه ی قدرت ها مال خودشه و من کاره ای نیستم. ***داشتیم با هم حرف می زدیم که نگاهی به ساعتش کرد و با عجله از خانه زد بیرون. پرسیدم: کجا با این عجله؟ گفت: قرار ملاقات دارم. ورفت. از برادرش پرسیدم: با کی قرار ملاقات داشت؟ گفت: خدا؛رفت مسجد جامع تا نمازش رو اول وقت بخونه. ***
شهید غلامحسین خزاعی
به شرط این که به کسی چیزی نگویم، دنبالش راه افتادم تا بفهمم چهار لیتری نفت را برای چه می خواهد. وارد گاراژ متروکه ای می شد و به طرف اتاق مخروبه ی انتهای آن رفت. چراغ نفتی توی اتاق را پر کرد و ظرف نفت را گوشه ی اتاق گذاشت و آمد بیرون. گفت: یک پیرزن توی این اتاق زندگی می کنه که من هر چند روز یک بار چراغش رو نفت می کنم. حالا که تو فهمیدی، از این به بعد نوبتی بهش کمک می کنیم، به شرط این که به کسی چیزی نگی. ***چون پدر و مادر می خواستند به حج بروند، نامه نوشته بودیم که فوری خودش را از منطقه، به خانه برساند. در جواب نوشت: لباس بسیجی من مثل همان لباس احرامی است که تو بر تن می کنی و به مکه می روی. تیری که از سلاح من به سوی دشمن شلیک می شود، مثل سنگی است که تو در منا به شیطان می زنی. همان طور که تو باعشق و علاقه به طواف کعبه می روی، من هم با همان عشق به جبهه آمدم. کعبه ی تو آن جاست، کعبه ی من این جاست. ***کنارش بودم. نماز که تمام شد، به طرفش دست دراز کردم که بگویم قبول باشد. دستش را دراز کرد و دستم را گرفت. نیازی به گفتن نبود. اشک های روی صورتش که سعی می کرد مخفی کند، می فهماند نمازش قبول بود.***وصیت کرده بود زنجیرها را به دست و پایش ببندیم و بعد اورا دفن کنیم تا در قیامت حسین گواه محکمی برای ابراز بندگی به خدا داشته باشد.از وقتی شنیدم شهید شده، حالم دست خودم نبود. نیمه شب رفتیم که جنازه اش را بیاوریم. تیر خورده بود وسط پیشانی اش؛روی پیشانی بند، همان جایی که نوشته بود: اعرالله جمجمتک.***وصیت نامه هایمان را قبل از والفجر هشت، با هم نوشتیم. بعد از شهادتش، وصیت نامه اش را به دستم دادند و گفتند خط آخرش را بخوانم. " زنجیر هایی را که خریده ام. به دست وپایم ببندید و در قبر قرار دهید "***حاج قاسم رفته بود پیش پدر و مادرش، گفته بود: حسین عاشقی بود که همه عاشقش بودند. حسین عاشق اباعبدالله الحسین علیه السلام بود. برای امام حسین علیه السلام می سوخت و با تمام وجود اشک می ریخت. از روی سوز و، از روی اعتقاد اشک می ریخت و وقتی دعا می خواند، قبل از همه و بیشتر از همه، خودش گریه می کرد .بله ، شهید غلامحسین خزاعی مصداق کاملی از بندگان مخلص خدا بود که در همین نزدیکی ما به دنیا آمد، رشد کرد و در اوج بالندگی عزت شهادت را بر بودن در عزلت دنیا برگزید .روحش شاد و راهش پر رهرو بادمنابع :ماهنامه شمیم عشقوبلاگ جواد کرمانی تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن