تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هنگامى كه مؤمن بر صراط مى‏گذرد، و مى‏گويد: بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. ناگاه زبان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842095522




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آزار شبانه دختر 18 ساله با هدف سرگرمی


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



آزار شبانه دختر 18 ساله با هدف سرگرمی
پسری که چند سال هرشب کابوس واقعی آزار خواهرش را توسط پدرش می‌دید پس از سال‌ها درد و رنج توانست به راز پایان دادن به کابوس‌هایش پی ببرد.




  به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از ثامن، پسری که چند سال هرشب کابوس واقعی آزار خواهرش را توسط پدرش می‌دید پس از سال‌ها درد و رنج توانست به راز پایان دادن به کابوس‌هایش پی ببرد.   دقیقا 44 سال پیش همین موقع و همین ساعت زمان به دنیا آمدن من در یک خانه‌ی قدیمی بود، خانواده‌ای که فقط اسم خانواده را یدک می‌کشید البته یک خواهر و یک برادر من زودتر از من به دنیا آمده بودند...
 
همین که فهمیدم دست چپ و راست کدام است، پدرم ما را رها کرد و رفت نمی‌دانم کجا ولی رفت و دیگر بازنگشت...  
 
خرج و مخارج زندگی بسیار سخت، خودمانی بگویم کمر مادرم را شکست، مادرم هم مجبور شد با مردی ازدواج کند که یک کودک داشت و همسرش در یک حادثه رانندگی جان باخته بود...
 
مرد ایده‌آلی بود. شغل و درآمد خوبی داشت ولی تنها ایرادش این بود که دائم مشروب می‌خورد و تنها زمانی که سرکارش بود هوش و حواسش جمع بود. البته همین بعدا شد کابوس بی‌پایان زندگیمان...  
 
خواهرم بزرگتر شده بود حدودا 18 سال را تمام کرده بود و من سیزدهمین زمستان زندگیم را تجربه می‌کردم...
 
ناپدری‌ام "اسمیت" نام داشت به خاطر مصرف بیش از حد جنون گرفته بود به خاطر همین از سرکار اخراج شد ولی به دلیل ثروتش زمین نخورد و به همین روال به زندگی ادامه داد...
 
ناپدری‌ام دیگر کسی را نمی‌شناخت، شب‌ها که می‌خوابیدیم صدای جیغ و شیون از اتاق‌های زیرزمین خانمان به گوش می رسید.. آنقدر این دعواها هولناک بود که اصلا جرأت نداشتم از زیر پتو بیرون بیایم، حتی زیر پتو هم آنقدر می لرزیدم و بی‌صدا اشک می‌ریختم که شب‌های بعد فکر می‌کردم این صداها یک نوع کابوسی است که من فکر می‌کنم در بیداری می‌بینم...
 
روزها به خاطر ترس از شب احوال ناخوشایندی داشتم به خاطر رفتارهای عجیب و غریب در مدرسه هیچ دوستی نداشتم و همه از من فراری بودند... نمی‌دانم واقعا چرا این کابوس ادامه داشت اگر یک شب این صداها به گوشم نمی‌رسید فکر می‌کردم آن شب فرشتگان به زمین آمده‌اند...
 
حدود دو سال از این کابوس می‌گذشت و من همچنان زیر پتو می‌لرزیدم. واقعا وحشتناک وقتی انسان تجسم می‌کند که شیطان در کنارش رخت پهن کرده است..   
 
روزها دیوار خانه پر از سکوتی شده بود که تحملش دردناک بود. یک شب تمام جرأتم را جمع کردم و از تخت بیرون آمدم تا به منبع کابوس برسم که از یکی از اتاق‌های زیرزمین به گوش می‌رسید...، نزدیک و نزدیکتر شدم زانوهایم سست شده بود، آب دهانم را به زور فرو می‌دادم، چشمانم هر لحظه منتظر شیطان بود، شیطانی بزرگ با چشمانی آتشین و دستانی پر از زخم‌‌های بزرگ و پاهایی که از آن حیوان‌های موذی می‌ریزند و به این طرف و آن طرف می‌‌روند...  
 
هر قدم که نزدیکتر می‌شدم چشمانم بیشتر باز می‌شد و از لای در نگاه کردم، چشمانم بسته شد از درد به خود پیچیدم و از آن شب به بعد دیگر نخوابیدم...
 
باورکردنی نبود پدرم خواهر را مورد آزار و اذیت قرار می‌داد، بعضی اوقات تنها گاهی اوقات با دوستانش پدرم شب‌ها مست می‌کرد و تعادل رفتار نداشت، واقعا بزرگترین شیطان زندگی من ناپدریم بود...
 
سال‌ها گذشت و در دانشگاه این کابوس مرا رها نکرد هنوز چهره‌ی خواهر بیست ساله‌ام که با حالتی عاجزانه از پدرم درخواست می‌کرد تا کمی آرام آن را شکنجه کند جلوی چشمانم بود، خواهرم چندین بار خواست خودکشی کند ولی پدرم او را نجات داد تا شب‌ها وسیله‌ی سرگرمی و لذت خود را داشته باشد، مادر هم برای اینکه از پدرم پول بگیرد و پدرم او را از خانه بیرون نکند حرفی نمی‌زد...
 
در میان این ظلمات نوری در اعماق وجودم بیدار شد این نور اسمش الیزابت بود، همکلاسی و بهترین دوست لحظات تنهایی‌ام...  
 
چند وقت بیشتر نبود که با آن آشنا شده بودم که از او درخواست ازدواج کردم... آن هم در حالیکه تمام غم و اندوه مرا می‌دانست با پیشنهاد من موافقت و این سرآغاز بهار زندگیم بود پس از 25 سال زندگی همراه با کابوس...
 
ظهر در کلیسا ازدواج کردیم و همان روز به سینمایی برای تماشای یک فیلم زیبا و جذاب رفتیم شاید برای اولین بار بود که احساس خوشبختی می‌کردم و از اعماق وجودم می‌خندیدم...
 
در سینما وقتی کنار همسرم نشسته بودم زندگی را انگار رنگ‌آمیزی کرده بودند و آنقدر شاد بودم که متوجه شلیک گلوله نشدم... مردمک چشمم ناخودآگاه به سمت الیزابت بازگشت و تنها چیزی که جلوی چشمم را گرفت خون بود که از بدن فرشته‌ام بیرون می‌زد...
 
آری الیزابت و چند تن دیگر، قربانی حمله مسلحانه افراد شرور به سینما شده بودند، امروز چند هفته از آن حادثه دلخراش گذشت و من تنها کسی بودم که در دادگاه چند روز پیش قاتل همسرم را بخشیدم...
 
همه از این کار من شگفت‌زده شده بودند ولی من تنها حواسم در جمله‌ای بود که فرشته‌ام برای من روی کاغذ نوشت و من را زا تاریکی نجات داد.

ببخش تا رها شوی...
 
آری منم بخشیدم خودم، پدرم، خواهرم و مادرم را و در نهایت قاتل فرشته‌ام و فهمیدم برای زندگی بخشش لازم است تا رها شوی از کابوس‌های شیطانی...   2013




۱۳۹۲/۱۰/۱۳ - ۱۱:۲۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن