واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
وقفنامهي آب فرات از شاه طهماسب سندي که درين صفحات درج ميشود طوماري است به خط بسيار خوش و مورخ سال 935 هجري دائر بر وقفهاي شاه طهماسب از آب فرات به منظور شرب در حائر مشهد حضرت امير (ع) و حضرت امام حسين (ع).اصل اين سند متعلق بود به آقاي دکتر اسمعيل و دولتشاهي و اينک در مجموعهي کتابخانهي مرکزي دانشگاه تهران است. متأسفانه قسمتي از صدر آن افتاده است.... جولانگاه بارهي عزت و ميدان گاه يکران حشمت صاحب دولتي خواهد بود که تعظيم شعائر سيد نام عليه افضل الصلوة و السلم را از مهتمات شمارد توسن ايام را امر و نهي کسي باشد که اجلال احکام الهي را اجل مطالب و اتم مآرب داند.پس آفتاب و... خنگ ماه در.... عالي مقداري درآيد که در ميدان سعادت گوي متابعت شريعت از همگنان ربايد، کرهي بدلجام سپهر در ربقهي تسخير کسي درآيد که وجههي همت و قبلهي نهمت او صلاح امور عباد و نظم مصالح ايشان در معاش و معاد بوده اشاعت خيرات و افاضت مبرات را از افضل طاعات و اکمل قربات داند و تمهيد قواعد فوايد و تشييد مباني عوايد و موائد در عرصهي جهان و ساحت دوران سبب ارتقا بر اعلي مدارج و موجب اعتلا بر اقصي معارج شمارد. پس هر عالي همتي متعالي منزلتي که امتثال فحواي حقايق موداي «وانفقوا من طيبات ما کسبتم و مما اخرجنا لکم من الارض» منظور نظر افاضت اثر سازد و کمند وصول به کنگرهي قصر اذعان به موادي «ما عندکم ينفد... (پريدگي دارد و چند سطر احتمالا افتاده است)... اين مقال صورت حال همايون فال خدام عرش مقام نواب کامکار سپهر وقار گردون اقتدار اعلي حضرت خلافت مرتبت سليمان منزلت سلطنت پناه خورشيد اشتباه جمشيد سپاه مهر سپهر سلطنت و جهانباني، بدر فلک خلافت و گيتي ستاني، مظهر انوار سيد المرسلين مظهر آثار الائمة المعصومين، شرف عترت بهيهي نبويه، غرهي فرقهي عليهي علويهشاه فلک تابع فيروز جنگگلبن آن روضهي فيروزه رنگسرور مه رايت بهرام جاهصفدر مهر آيت گردون پناهداغ نه ناصيهي سرکشانتيغ زن تارک گردنکشانداور عادل دل عالي نسبوالي کافي کف والا حسبرفيع قدري که ارتفاع سدهي مناقب و اعتلاء عتبهي مفاخر و مراتبش در مرتبهاي است که نه سياح و هم دورانديش پيرامن سرادقات شرح آن تواند گشت و نه سباح عقل روشن راي گرد ساحل درياي بيپايان بيان شمهاي از آن تواند گذشت. پايهي قدر او از آن بيش است که توانم اداي آن کردن، بلکه نتوان به صد هزار زبان عشر اوصاف آن بيان کردن.والي مختار رتبهي خلافت و پادشاهي را مخصوص او ساخته و رايت حشمت و عظمت او در ساحت قدرت «تؤتي الملک من تشاعو تنزع الملک ممن تشاء» برافراخته، ارادت ازلي زمام لطف و قهر «تعز من تشاء و تذل من تشاء» به قبضهي اختيار او باز داده و مشيت لم يزلي تاج سلطنت و کامراني برفرق شوکت و اقتدار او نهاده، هميشه مشعشع هماي عرش نهمتش کنگرهي قصر عدالت و رأفت و شرفات حصن حصين رحمت و مرحمت بوده، شيمهي کريمش رعيت پروري و سجيهي قديمش عدالت گستري. اصناف عباد در ضلال عنايتش در کنف امن و امان و اکناف بلاد به ميامن انوار معدلتش مصون از آسيب حوادث دوران،لطفش به کرم چارهي بيچاره کندعدلش ستم از زمانه آواره کنددر موسم عدل او صبا را نبودآن ياره که پيراهن گل پاره کندهمگي سمير ضميرش ترفيه حال رعايا و کلي مطالب خاطر دريا مقاطرش تفريغ بال برايا، کف کريمش ضامن ارزاق انام، وجود عميمش کفيل مصالح اهل ايمان و اسلام، عنوان صحيفهي مکارمش تقويت شريعت سيد المرسلين، سر دفتر ديوان مناقبش تمشيت احکام ائمهي معصومين، راي منيرش ثالث نيرين، پايهي قدرش فرق فرقدين، سايهي چترش مسکن خورشيد تابان، گرد مرکبش سرمهي چشم اميد مظلومان، سلطان سلاطينالعرب و العجم، مستخدم اعاظم الاکاسرة و الخواقين في العالم، مؤسس اساس السلطنة و الخلافة علي احسن الاساس بعد ما «ظهر الفساد و في البر و البحر بما کسبت ايدي الناس» الغازي في سبيل الله، و المجاهد لاعلاء و کلمة الله السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان السلطان شاه طهماسب الحسيني لازال اعلام سلطنته و رفعته منصوبة علي محيط الخضراء و اعداء دولته و شوکته و معدومة عن بسيط الغبرا ء است که از ميامن مرحمتش انوار لطف و احسان و انهار رحمت و امتنان به محالي ظهور و مجاري عيان آمده و به اهتمام خدام ملائک احترامش جداول زلال جود و کرم از مشرع کريمهي «هذا عذب فرات سائغ شرابه» جاري گشته و از فيض مراحم بيدريغش کشتزار لب تشتگان وادي فقر و احتياج و مزرع اميد تلخ کامان بوادي «هذا ملح اجاج» و از جويبار «اسقيناکم ماء فراتا» سرسبز و سيراب شده درين اوقاف خجسته ساعات وکيل شرعي نواب اعلي حضرت همايون اعلاه الله و خلد نفاذ امره وقف صحيح شرعي لازم جازم مؤکد مؤبد نمود بالعبارة الصحيحة المنطبقة علي قواعد الشرع الشريف و مقتضياته قربة الي الله و طلبا لمرضاته آنچه در وقت انشاء وقف مذکور منسلک بود در سلک ملک نواب کامياب و آن عبارت است از تمامي نهر مجدد واقع در اراضي بلدهي طبيهي حلهي سيفيه من اعمال عراق عرب جاري در مجري قديم بائر که معدود بوده از جملهي موات من نهر معروف به شط نيل که منشعب است از آب فرات و حفر نمودهي وکلاي آن اعلي حضرت است حفري مملک شرعي بر مشهدين مقدسين مطهرين متورين معطرين مرقدين عليين علويين فايقين از روي شرف برنيرين و در علو قدر برفرقدين که يکياز آن دو مشهد مقدس معروف است به مشهد غروي و آن ديگر مشهورست به حايري.آن همچو مروه اهل صفا راست مستقروين همچو کعبه خلق خداراست ملتجاايوان آن چو چرخ برين است مرتفعدرگاه اين چو کعبهي دين است باصفابرفرق چرخ خاک در اين به جاي تاجدر چشم عقل گرد ره آن چو توتيازوار آن به منزل توفيق راهبرخدام اين به وادي تحقيق رهنمادر طوف آن زبهر شرف مروه و منادر باب اين «و من دخله کان آمنا»علي مشرفهما افضل الصلوات و اکمل التسليمات، و وقفيت نهر مذکور مشهدين منورين قدس اساس واقع است بر ملاحظهي اخماس دو خمس از آن بر مرقد معلاي غروي و سه خمس بر مشهد شهادت لواي حايري که محصول و منافع آن صرف شود در مصالح و حوائج مشهدين مقدسين که اهم آن عمارت و مرمت است و بعد از آن تهيهي فرش و روشنائي از قالي و حصير و شمع و چراغ و ساير اسباب اضاءة و تنوير و بعد از آن مؤنة دولتمنداني که سعادت ازلي و توفيق لم يزلي ممد و معاون ايشان گشته شرف خدمت و ملازمت عتبتين علتين به ايشان مفوض و مرجوع باشد، و همچنين مصالح جمعي ديگر از اعزه و اشراف که به شرف مجاورت و اعتکاف و ملازمت و مداومت طواف آن سيدين مستغنيينعن الاوصاف مشرف شده به مطالعهي علوم دينيه و مباحثهي معارف يقينيه اشتغال داشته باشد و اقامت مراسم اطاعات و عبادات بردوام و قراءت کلام ملک علام بر حسب آنچه لايق به حال ايشان باشد از روي عرف و عادت با امتياز و ترجيح اهل تدريس و افاده، و همچنين مؤذن حافظ خزانهي کتب و مصاحف و امام راتب در صلوات و مؤذن و خطيب عالم عارف و من جري مجراهم بامتياز من له نوع من التفوق و التقدم.و آنچه مذکور شد بعد از اخراج حق التوليهي متولي و حق السعي آن کساني است که بودن ايشان جهت ضبط آن سرکار لازم است و واجب، از ضابط و کاتب و مباشر و محاسب بحسب العرف و العادة بلانقضان و زيادة، و الوکيل الذي اشير اليه فيما مضي من الکلام هو حضرة شيخ الاسلام و البحر القمقام، علم الاعلام اجل الافضل الهمام، مقتدي طوائف الانام، الاعلم الاقدم و الطود الاشم، حلال المشکلات، کشاف المعضلات، قطب فلک العلم و الفتوي، مرکز دايرة الحلم و التقوي، سلطان العلماء المحققين، برهان الفقهاء المجتهدين، صاحب التحقيقات الفايقة و التدقيقات الرايقة، کاسراجنحة اهل الزيغ و الضلال، رافع الوية العلم و الفضل الکمال، الباذل جهده في تنقيح الحقايق بقدر الطاقة البشرية، الصارف حده في توضيح الطريقة المرضية الاثني عشرية، افضل المتقدمين و اعلم المتأخرين، خاتم المجتهدين وارث علوم سيد المرسلين، حارس دين اميرالمؤمنين و الائمة المعصومين، صلوات اليه و سلامه عليه و عليهم اجمعين، قدوة العلماء الراسخين، قبلة الاتقياء المخلصين، مطاع الاشراف و مخدوم الاعالي، الشيخ زين الملة و الدين و الحقيقة و الافاده و الافاضة و الاجلال علي بن العالي (1)لازال کاسمه السامي عليا و بدرقدرة علي فلک الافاضة و الافادة جليا.و چون آن وقت همايون در تاريخ سنهي خمس و ثلثين و تسعمائة سمت صدور يافت و تاريخ آن بر وجه مسطور ذيل مرقوم کلک قضا شد.شاه طهماسب شاه عرش پناهکعبهي دين و قبلهي ايمانپادشاهي که چاکرانش راستگوي افلاک در خم چوگانبندهي بندگان او فغفورخادم خادمان او خاقانساخت نهري روان ز آب فراتکه بود رشک چشمهي حيوانناکند وقف کربلا و نجفاز سر صدق و از ره احسانسال تاريخ آن خرد ميخواستکه نمايد عيان به حسن بياننهر آب فرات کلک قضازد رقم بيزيادت و نقصانپي نوشت : 1-مشهور به محقق کرکي.منبع: مجلهي «فرهنگ ايران زمين»معرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 221]