تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند ، درباره مردم بگویید.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826636360




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وقف نامه ميرزا محمد يوسف اشرفي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
وقف نامه ميرزا محمد يوسف اشرفي
وقف نامه ميرزا محمد يوسف اشرفي نويسنده: منوچهر ستوده مقدمهميان اسناد و مدارک خاندان اشرفي که چاپ آنها به اتمام رسيده است، وقفنامه‏اي طولاني است که درازاي آن به 5/ 2 متر مي‏رسد و پهناي نوشته آن که به خط خوش نستعليق و قلم عبداللّه‏ کبوري است، 21 سانتي‏متر است. اين وقفنامه مجدول است و دست راست آن حاشيه‏اي به عرض 4 سانتي‏متر دارد. کمتر وقفنامه‏اي به اين اندازه يافت مي‏شود. ميان وقفنامه‏هايي که در شمال ايران تنظيم شده شايد بتوان وقفنامه مظفر بتکچي را که مربوط به زمان شاه‏عباس است با آن قياس کرد که ان‏شاءاللّه‏ در يکي از شماره‏هاي آينده، متن آن را به چاپ خواهيم رساند.خطبه اين وقفنامه به قلم حجت‏الاسلام محمدکاظم است و خطبه‏اي بسيار فاضلانه و اديبانه است. از القابي که براي ميرزا محمديوسف، مستوفي ديوان فتحعلي‏شاه، در اين وقفنامه آمده مقام و مرتبه دنيايي او را مي‏توان سنجيد.رقبات موقوفات در دارالسلطنه تهران و بلده طيبه بارفروش (بابل امروز) و خطه مبارکه ساري است.يکي دو فقره از رقبات مربوط به بخشي از تهران موسوم به «ابهنه» است که ظاهراً در انتهاي خيابان اميريه و شرق دروازه قزوين قرار دارد. محمدآباد و رضاآباد دو آبادي از بلوک غار است که در جنوب و جنوب غربي تهران قرار گرفته و شامل دهکده‏هايي آباد است.محله شهدا از محلات بارفروش (بابل) است و کاروانسراي مهدي‏خان که 9 رَسْدْ آن متعلق به صغار مرحوم ميرزا ابراهيم است در اين محله قرار دارد.بلوک شهريار درست در غرب بلوک غار است و به دهکده‏هاي جنوبي کرج ختم مي‏گردد. باقي مطالب از متن وقفنامه مستفاد مي‏شود. اميد است مطالب اين وقفنامه مورد توجه اهل تحقيق قرار گيرد، بمنّه وجوده و کرمه.متن وقفنامه ميرزا محمد يوسف اشرفيهو الواقف علي الضمائربسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيمحمد بي‏حد خداوند احد را سزد که به نيّات و اعمال عباد واقف و عليم است «ذلک عالم الغيب والشهادة العزيز الرحيم» و جزا دهنده / عمل از راه فضل عميم «و إنّ الفضل بيداللّه‏ يؤتيه من يشاء واللّه‏ ذوالفضل العظيم»نخست بازار آفرينش را به جواهر عقول عقيله و / نفوس نفيسه بياراست تا نيک را از بد... (1) «و ليتذکر اولوا الالباب» و پس از آن به گرمابه شريعت و سرداب سعادت راه نمود / که «هذا مغتسل بارد و شراب»مستوفي کرمش راتبه روزي‏خواران را بدانسان که هر يک حظّي مستوفي يابند مرتّب ساخت «و اعتدنا لها رزقاً کريماً» / و محاسب رحمتش چون به جمع و خرج تکاليف و طاعات پرداخته اعمال را باقي يافت به جاي تنخواه طلب محرّر داشت که «لاتقنطوا من رحمة‏اللّه‏ إنّ / اللّه‏ يغفر الذّنوب جميعاً» از مواهب تأئيداتش، واقفان مواقف‏بينش مصدر حسنات جاريه «واللّه‏ يدعوا إلي دار السلام و يهدي من يشآء / الي صراط مستقيم» و از مآثر توفيقات فاضله‏اش، عارفان معارف‏بينش منشأ خيرات باقيه «و لو لا فضل‏اللّه‏ عليکم ما زکي من احد ابداً واللّه‏ يزکّي / من يشآء واللّه‏ سميع عليم» دُرر درود نامعدود وقف آستان عرش‏نمودِ رسولي است امين که گوهر پاکش خاتم رسالت را نگين آمد «ولکن (2) رسول‏اللّه‏ / و خاتم النبيين»و ملک شديدالقوايش چاکري کمين «ذي قوة عند ذي العرش مکين» مؤمنين و کفار را به ثواب و عقاب خداوند غفار قهار بشارت / بخشا و بيم فرما و شاهد اَعمالِ امت در روز جزا «انّا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذيراً» و شمع تابان ذات اقدسش گمگشتگان تيه جهالت را در ظلمات حيرت / به صراط‏المستقيم حق، راهنما «و داعياً باذن اللّه‏ و سراجاً منيراً (3) اعني چابکسوارِ مضمارِ «سبحان الذي اسري»راست ديدارِ «ما کذب الفؤاد ما رأي»صاحب رازِ / «و ماينطق عن الهوي» سخن‏پردازِ «إن هو الاّ وحي يوحي»قرب‏جوي راهِ «ثمّ دني فتدلي» مربع‏نشينِ گاهِ «قاب قوسين او ادني» حقيقت‏بينِ «و لقد رآه نزلةً اُخري» / محفل‏گزينِ «عند سدرة المنتهي عندها جنّة المأوي»محمّد کازل تا ابد هر چه هستبه آرايش نام او نقش بست و تحيّات متواتره و تسليمات متکاثره بر سيد / اوصيا و سرور اصفيا، صفدري که چون به عزم جهاد جهود تيغش... (4) مضموم گشته تحريک اعلام نصرتْ‏نمود نمود، از نيروي بازوي اعجازنما لواي / ظفرالتوايش بر صخره صمّا منصوب آمد و باب حصن حصين خيبر، مفتوح؛ از اظهار اين زور دست قلب کفر مکسور و مغلوب و خيرالبشر را ممدوح، منشور خلافتش / مزيّن به طغرايِ «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام ديناً»شادُروان قصر قدرش «لو کشف الغطا ما ازددت يقيناً»ختم رسل را / وصيّ مکرّم بر جمله انبياء اعلمِ خسروِ تختِ «سلوني» وارث مرتبه هاروني مدينه علمِ نبي را در و او را در روز وغا مفتاح ظفر، هزبر سالب، علي ابن‏ابي‏طالب / و بر آل اطهار و اولاد اخيار او باد که به خلافت تامّه و رياست عامّه موصوف، و عفو و عصيان امت به شفاعت ايشان موقوف.اما بعد / چون در دوران دولت ابدنشان و سلطنتِ جاويداقترانِ اعلي حضرت قدَرقدرت فلک‏تمکين جم‏نگين خورشيد افسر سکندر در فيروزبخت فيروزه / تخت، خسروي که از قهر و مهرش بهرام و برجيس تيغ ستم انداخته و نقد سعادت اندوخته و زال چرخ از شکوه قصر جلالش براي دفع عين‏الکمال از مجرّه و انجم / مجمره ساخته و سپند سوخته، کف دُرافشانش را با کان بدخشان چه مشابهت که لعل مذاب را آن به دامن همي‏پوشد و اين به سائل همي‏پاشد. طبع مهرسانش را / به عمان چه نسبت که گوهر ناب را آن دربراندازد و اين بر در اندازد. تيغ زمرّد فام الماس دمش را از قائد ظفر خطاب «دمک‏دمي» آمد و قوت ياقوت [لحمک] لحمي [کذا] / وجود فايزالجودش کالبد ملک و ملکت را روان و حکم قضا مضايش چون آب عطايش بهر تن روان، چوگان امرش را مهر و ماه هر دو گويند و شکوه / از رمحش چون افراخته آمد هر دو گويند. ذات اشرف بي‏همالش به دين‏پروري سَمَر و نخل شوکت لايزالش را عدل‏گستري ثمر. جنود نصرت‏پرورش را قضا / و قدر جوشن و مغفرند... (5) که همواره همّت معدلت‏دستورش به احياي معالم / شريعت و اعلاء اعلام سنّت، موقوف و مقصور است. به مفاد «الناس علي دين ملوکهم» عموم ناس، بتخصيص چاکران و مقربان درگاه گردون اساس، / به اعمال و افعال حسنه مائل و راغب و مثوبات آخرت و حصول رضاي جناب احديّت را خواهان و طالب مي‏باشند، لهذا در اين زمان سعادت تضمينو / اوان ميمنت‏قرين به مفاد «و نصيب برحمتنا من نشاء و لانضيع اجر المحسنين» توفيقات رباني و تأييدات يزداني شامل حال نيکومآل عالي‏جاه نبيل‏الشأن / بلندپايگاه رفيع‏المکان باسط بساط مجدت و مناعت، باني مباني بسالت و نبالت، شهريار جهان را چاکر صداقت‏آئين و از آن درگاه فلک‏تمکين / مخاطب به خطاب «انک اليوم لدينا مکين امين» واقف مواقف خيرات و عارف معارف قُرُبات، عزيز مصر عزّت و احسان مقرب‏الخاقان ميرزا محمديوسف اشرفي / مستوفي ديوان قدرنشان گرديده محضاً للّه‏ تعالي و طلباً لمرضاته براي اخراجات و صرف تعزيه جناب سرور شهيدان و صفدر جنود / کفر و طغيان، يکّه‏تاز ميدان عدوسوزي با تيغ دو دَم، سيّم خليفه بحق از حق بر جميع امم، مربع‏نشين چاربالش شفاعت، خامس اهل کسا در روز مباهلت، / پيشواي اصحاب يقين، محدِّد حدود ستّه فروع دين، بحر جلالش را هفت گردون حبابي، قصر کمالش را هشت بهشت بابي، باب نُه امام راستين / قتيل يوم عاشورا به تيغ ظلم و کين، داناي اسرار قضا، سرباز مضمار رضا، چاره‏ساز درد دردائيل و از مهد جنبانيش مفتخر جبرئيل، تربت پاکش شفاي هر درد و / در راهش خاري که بر پا خلد خوشتر از ورد، خسروي که گاه جايش دوش رسول آمد و حجره تربيتش حجر بتول، در ماتمش ديده‏اي که بگريست، چهره شاهد رحمت / حق نگريست، و هر آن دل که از برايش شمع عزا نيفروخت از آتش حسرت و ندامت بسوخت، صاحب‏المحنة والکرب والبلا المدفون بارض کربلا سبط رسول / الثقلين سيدالشهدا ابي‏عبداللّه‏ الحسين، عليه و علي آبائه و اولاده الطاهرين صلوات‏اللّه‏ و سلامه الي يوم الدين،از قرار تفصيل بازارچه و حمامات / و يخچالها و دکاکين و کاروانسرا و قري و مزارع و غير ذلک را که واقعه‏اند در دارالسلطنه طهران و بلده طيبه بارفروش و خطه مبارکه ساري و غيرها / وقف مؤبد ملي و حبس مخلّد شرعي نمود که به طريقي که مبيّن و مشروح مي‏گردد معمول شود.اوّل، اينکه متولي مداخل و منافع املاک و مستقلات (6) و رقبات را / از روي دقت و اهتمام جمع‏آوري و تعمير موقوفات را بر ساير مخارج مقرّره مقدّم داند و از منافع دو عُشر را به حق‏التوليه و يک عُشر را به حق‏النظاره محسوب و بقيّه را / صرف تعزيه‏داري کند بدين طريق که در ايّام عاشورا روضه‏خوان و ذاکرين و مرثيه‏خوانان به قدر ضرورت آورده که شب و روز مرثيه‏خواني شده / تعزيه‏داران و حضّارِ محفل عزا را قهوه و غليان و شربت داده اطعام نمايد و مرثيه‏خوانان را به طريق تعارف تنخواه بدهند و چنانچه از برکات تفضّلات / حق جلّ و علا و جناب سيدالشهدا عليه و علي آبائه و اولاده آلاف التحيّه والثناء منافع موقوفات مقرّره زياده بر مصارف ايام عاشورا آيد در ايام جمعه و دوشنبه / واقع در اسابيع اربعين صرف تعزيه و چنانچه زيادتي داشته باشد، تهيه زاد و راحله شايقين به زيارت کربلاي معلّي علي مشرفها آلاف السلام والثناء / نمايد. هر گاه منافع قدر معتدّبه باشد و بتوان در همه ولايتي که اعيان موقوفه واقع است تعزيه داشت فبها و الاّ منافع اعيان موقوفه واقعه در / ولايتي را در ولايت ديگر صرف تعزيه نمايد و هر گاه العياذ باللّه در ايام مسطوره اختلالي در اوضاع زمان به هم رسد به اين نسبت که اختلال مختص به ولايتي / باشد دون ولايتي، منافع را ارسالِ ولايت مأمونه ساخته که تعزيه‏داري شود و در ساير ايام سال به لوازم وقف عمل نمايد و عندالتعذّر به هر وضعي که / متولي و ناظر صلاح دانند حصول مقصود واقف را مأذون و مختارند و متولي مختار است که اسباب و مايحتاج تعزيت ـ از ظروف و اواني و فروش و / مسينه آلات ضروريّه و غير ذلک ـ يک دفعه در هر ولايتي مهيا سازد و يا اينکه به دفعات در عرض سنوات خريداري نموده باشد و توليت تمامي موقوفات / مفصله اولاً به نفس نفيس واقف، مادام‏الحيوة، و بعد به ارشد اولاد ذکور، و نظارت منافع به اصلح و اتقي و اورع اولاد ذکور مفوّض است والعياذ باللّه در صورت انقراض / يا عدم اهليّت و قابليّت، توليت به ارشد اولاد ذکور از بطن اولاد اناث و نظارت به اصلح اولاد ذکور بطن اناث واقف موکول است و بعدالانقراض بايد امام / جمعه و جماعت بلدي که موقوفات در آن واقع است خود را متولي، و اتقي و اورعِ علماي آن بلد خود را ناظر داند و از شرايط وقف اينکه هر گاه منافع بعضي از موقوفات / وفا به تعمير آن نکند، متولي بايد از منافع موقوفات ديگر به تعمير آن پردازد، و صيغه وقف علي نهج الصواب محتويةً علي الشرائط و مختويةً عن النواقص والسواقط، جريان يافت / و تفصيل اعيان موقوفه منظوره بدين دستور است. اللهم تقبل منه و زد توفيقه في ابتغاء مرضاتک و اعنه علي ارتکاب خيراتک و اجعله من موالي الموقوف‏عليه، عليه‏السلام، و عاملهُ بالصواب و تجاوز عنه يوم الحساب.از ابتداء دولت خاقان مغفور آقا محمدخان لغايت حال تحرير که ابتداء سنه ميمونه تخاقوي ئيلفرخنده دليل است، وقف شد؛ مطابق سنه هزار و دويست و بيست و هشت هجري:حمام واقعه در ساري دکاکين واقعه در ساري از جملهحمام بزرگ واقعه در بارفروش بهيک دانگسيزده‏بابانضمام دو باب دکان جنب حماميک عشرسه دانگ حمام واقعه در طهران در جنب خانه نشيمن محلّه ابهنهيخچال واقعه در شهر طهران محله ابهنهسه دانگسه دانگ محمدآباد و رضاآباد من بلوک غار طهرانبازارچه واقعه در محله ابهنه در جنب يخچاليک عشراز جمله هفده باب سه دانگ کاروانسراي واقعه در درشهدا من محلات بارفروش مشهور به کاروانسراي مهدي‏خان که نُه رسد آن ازمال صغار مرحوم ميرزا ابراهيم استيک عشراملاک مرقوم در اين وريقه وقفيت آنها در نزد اين داعي محقق و محکومٌ‏به است. بايد متصرف به شرايط وقف عمل نمايد، از اين قرار معمول دارند. في 27 شهر شوال 1260 (مهري با سجع: عبده ابوالقاسم الحسيني بن محمد محسن)قد وقع الاعتراف عن الواقف الموفق الموقف حسبما زبر و رقم لديّ و انا الداعي لدوام الدولة القاهره (مهري چهارگوشه بزرگ با سجع لا اله الا اللّه‏ الملک للّه‏ باقي لايقرء است)وقف املاک موقوفه مفصل در ورقه متصله به يکديگر نزد داعي واضح و لائح است. في 19 شهر رجب 1259 (مهري بيضي که کلمه «الحسيني» در آن خوانده مي‏شود ما بقي سجع لايقرء است)قد وقع الاعتراف عن الواقف الموفق الموقف حسبما رقم و زبر والقبض والاقباض لديّ. کتب الداعي 1228 (مهري بيضي با سجع عبده الراجي صفرعلي)که در بلاد و ولايات مفصله واقع است وقف اولاد خويش ذکوراً و اناثاً کرد. و توليت را بعد از خود به ارشد ذکور مفوّض داشته به شرايطي که / مسطور مي‏گردد معمول دارد. اول آنکه بعد از جمع‏آوري مداخل و منافع و محصول، تعمير مستقلات و مرز و مزارع و ماليات ديواني را بر ساير / مخارج مقدم داشته از نقد و جنس، يک عُشر را به حق‏التوليه و يک عشر را نيز جدا نموده هر گاه در ميان اولاد ذکور و اناث کسي باشد که حصّه / ايشان کفاف معاش ايشان نکند يا کسي خواسته باشد تأهل اختيار کند و از عهده آن برنيايد به ايشان بدهد که از معطلي برآيند / و مابقي را در ميان خود و ساير و ساير (7) اولاد ذکور از قرار کريمه «و للذکر [مثل] (8) حظ الانثيين»سويّت و قسمت نمايد و چنانچه متولي املاک خود را / متولي کفالت سايراولاد دانسته در صله ارحام شرايط صداقت و مروت را ملحوظ و منظور دارد و اولاد از بطن اولاد اناث که / اباً از اولاد واقف نباشد بر وجوه موقوفه رَسد، ندارد امّا در مادام حيواة مطالبه حصه خود نمايد بر متولي است اداي آن، و در هر حال بايد شرائط / و لوازم وقف را منظور دارد و آنچه از املاک که وقف تعزيه جناب سيدالشهدا، عليه و علي آبائه و اولاده آلاف التحيّة والثناء، و املاکي که / وقف اولاد کرده و شرايطي که از توليت و نظارت و حقوق ايشان و غيره قرار داده بايد معمول شود و اگر کسي اراده نمايد که دخل و تصرف بدون اذن / متولي نمايد و در مقام تغيير و تبديل برآيد به لعن دايمي حضرت رب‏العالمين و به نفرين جناب سيدالمرسلين و ائمه طاهرين، صلوات‏اللّه‏ عليهم اجمعين، گرفتار و مقهور گردد.[بر محل اتصال دو ورقه به يکديگر دو مهر بيضي و يک مهر چهارگوشه است که سجع آنها شبيه مهرهاي بالاست.]و نيز از قرار تفصيل، املاک و حمّامات و دکاکين و قري و مزارع و ساير مستقلات را که در بلاد و ولايات مفصله واقعه است / وقف اولاد خويش ذکوراً و اناثاً کرده توليت آنها را بعد از خود به ارشد اولاد ذکورش مفوض داشته به شرائطي که مسطور مي‏گردد معمول / دارد: اول اينکه بعد از جمع‏آوري مداخل و منافع و محصولات، تعمير مستقلات و بذر مزارع و ماليات ديواني را بر ساير مخارج مقدّم داشته از نقد و جنس / يک عُشر را به حق‏التوليه و يک عُشر را نيز جدا نموده هر گاه در ميان اولاد ذکور کسي باشد که حصّه او کفاف معاش او نکند يا کسي که خواسته باشد تأهل اختيار کند و از / عهده آن برنيايد به ايشان بدهد که از معطّلي برآيند و مابقي را در ميان خود از اولاد ذکور و اناث، کما فرض‏اللّه‏، سويّت و قسمت نمايد و اگر متولي موقوفات است خود را / متولي کفالت ساير اولاد دانسته در صله ارحام و شرائط مروت... (9) و انصاف و دقّت را منظور بدارد. و از شرايط اينکه اولاد از بطن اولاد / اناث که اباً از اولاد واقف نباشد از وجوه موقوفه رَسْدْ نبرد الاّ در حين حيات مادر به شرط اذن و رضائها و در هر حال بايد شرائط و لوازم وقف...(10) و معمول / دارد و آنچه در ضمن وقف مستقلات موقوفه بر تعزيه جناب سيدالشهداء، عليه و علي آبائه و اولاده المعصومين آلاف التّحية والثناء، و اعيان موقوفه بر اولاد واقف شرط و قيد شد / بايد مرعي گردد و صيغه وقف، حاوية علي الشرائط والارکان و خاوية عن النواقص والمفاسد والبطلان، سمت جريان يافت. و هر گاه کسي اراده نمايد که دخل و تصرّف در موقوفات / و منافع آنها بدون اذن شرعي متولي نمايد [و] در مقام تغيير و تبديل برآيد به لعن دائمي حضرت رب‏العالمين و به نفرين جناب سيدالمرسلين و ائمه طاهرين، صلوات‏اللّه‏ عليهم اجمعين، گرفتار / و مورد قهر پروردگار گردد. و تفصيل اعيان موقوفه بر اولاد بدين موجب است.و قد حرّر شهر بيع الثاني من شهور سنة 1228حرّره عبداللّه‏ الکبورياز ابتداي دولت خاقان مبرور آقامحمدخان لغايت حال تحريرکه ابتداء سنه ميمونه تخاقوي‏ئيل خيريّت دليل است وقف شداملاک واقعه در اشرفاملاک واقعه در ساري دوراب من بلوک قراطغان کمشيان من بلوک قراطغان حمام سوي يک دانگدکاکين از جمله سيزدهشش دانگ سوي يک ثلث شرکا وقف سيدالشّهداباب سوي يک عشر دو ثلث يک دانگوقفت سيدالشهدا مابقيآبندان چال من محال لاک‏تراشان سوي رودره محله سوي سه دانگقراطغان که محل آبندان سه ربع شرکا ورثه مرحوم حاجي شيخ‏علياست سوي يکدانگ يک ربع سه‏دانگميرهاشم و شرکاپنج دانگاملاک واقعه در بارفروش و مشهد سرحمام بزرگ واقعه در بارفروشحمام کوچک واقعه در رودگر محله به انضمام دو باب دکان جنب حمامبارفروش سواي سه دانگ وقف صغار سوي سه دانگ وقف سيدالشهداسه دانگ سه دانگدکاکين واقعه در رودگر محلهقصاب ميان ده من بلوک ساسي کلام که نصف آن ازچهار بابمال ملا صادقا است سه دانگ قراخيل من محال علمدار سواي نصف اربابي ورثهبيشه سر با نصر کلا من محال مشهد سر حاجي عبداللّه‏ ولد حاجي زيناشش دانگ سه دانگروشندون با نصر کلا من محال مشهد سرشش دانگاملاک واقعه در طهران و شهريارحمام جنب خانه سواي سه دانگيخچال واقعه در شهر سواي سه دانگ وقف جناب سيدالشهداوقف جناب سيدالشهدا سه دانگسه دانگ بازارچه واقعه در محله ابهنه در جنب يخچال مشتملقيجاق شهريار سوي يک عشر بر هفده باب سوي نصف وقف جناب سيدالشهداوقف زوّار و چهار عشر و نيم ملکي نصفچهار عشر و نيم يخچال بيرون دروازه قزوين به انضمام چهار دانگعليشيرآباد شهريار مشهور به يخچال ابتياعي از ورثه نادعلي‏بيک و دو دانگ باغکاريزک سوي سه دانگ ملکي ابتياعي از ورثه مزبور سوي دو ثلث وقف زوّار عتباتسه دانگ عاليات و مشهد مقدسيک ثلثقد وقع الاعتراف عن الواقف الموفق الموقف حسبما زُبر و رقم فيه لديّ و انا الداعي لدوام الدولة القاهره [مهري چهارگوشه بزرگ با سجع: لا اله الاّ اللّه‏ الملک الحق المبين عبده علي‏اصغر]قد وقع الاعتراف عن الواقف الموفق الموقف حسبما رقم و زبر والقبض والاقباض لديّ 1228 [مهري بيضي بزرگ با سجع: عبده الراجي صفرعلي]املاک موقوفه مشروحه در اين اوراق موصوله به يکديگر وقفيّت آنها [ثابت] و بلاخلاف است. في 19 شهر رجب‏المرجب 1259 [مهري بيضي بزرگ با سجع: عبده محمد مهدي بن مرتضي الحسيني]اين املاک مرقومه وقف است و وقفيت آن محقق و محکومٌ‏به است. حرره في شهر شوال 1260 [مهري بيضي بزرگ که سجع آن لايقرء است] [مهري چهارگوشه زير همين مهر که سجع آن خوانده نمي‏شود].و نيز از قرار تفصيل، دکاکين و املاک را وقف زائرين عتبات عاليات عرش‏درجات و مشهد مقدّس / و روشنايي مسجد و صغار بي‏پدر و تلاوت کلام‏اللّه‏ مجيد جهت والدين نمود که متولي، مداخل ومنافع آنها را / جمع‏آوري و تعمير موقوفات را مقدم داشته از منافع دو عُشر را به حق‏التوليه محسوب و يک عُشر به حق‏النظاره منظور دارد / و مابقي را صرف زايرين و غيره ـ از قراري که مرقوم و مشخص گرديد ـ نمايد مشروط بر اينکه زاير مرد معقولي بود و به هر يک / ده تومان تنخواه به جهت قيمت اسب و خرجي راه داده، قرارداد نمايد که مادام توقف در هر يک از اماکن مشرفه هر روز يک زيارت به نيابت واقف و والدين او به عمل آورد. تحريراً شهر جمادي‏الاول سنه 1228.وقف زوار عتبات عاليات و مشهد مقدسيخچال بيرون دروازه قزوين به انضمام چهار دانگقيجاق شهريار سوي چهار عشر و نيم وقف اولاد ويخچال و دو دانگ باغ ابتياعي از ورثه نادعلي‏بيکچهار عشر و نيم ملکي سوي يک ثلث وقف اولاديک عشر دو ثلثوقف روشنايي مسجد از بابت يک باب دکان جنب حمام بلده سارييک بابوقف صغار بي‏پدر از بابت حمام کوچک واقعه در رودگر محله بارفروش سوي سه دانگ وقف اولادسه دانگوقف تلاوت قرآن مجيد به جهت والدين از بابت دکان جنب حمّام واقعه در سارييک بابقد وقع الاعتراف عن الواقف الموفق الموقف حسبما رقم و زبر والقبض والاقباض لديّ 1228 [مهري بيضي بزرگ با سجع: عبده الراجي علي]انتهاي وقفنامه طرف چپ مهري بيضي بزرگ با سجع: عبده الراجي محمدکاظم موجود است.پي نوشت : 1-دو کلمه ناخوانا 2-در نسخه «وليکن» آمده است 3-اشاره به آيه 46 سوره احزاب: «وَ داعيا الَي اللّه‏ِ بِاذنه و سراجا منيرا» 4-در اينجا يک کلمه ناخوانا شبيه کلمه «بميان» است 5-کاتب وقفنامه اين اوصاف را براي فتحعلي‏شاه قاجار ذکر کرده است! 6-صحيح اين کلمه مستغلات است 7-اين کلمه در وقفنامه به همين صورت تکرار شده است 8-کلمه «مثل» در اصل افتاده است 9-يک کلمه ناخوانا 10-در اينجا دو کلمه هست که خوانده نمي‏شود منبع: ميراث جاويدانمعرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 582]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن