واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مجلس شبيه خواني و تعزيهي وقف قالي به صحن و سراي سيدالشهدا نويسنده: جابر عناصري مقدمهدر اين اساس بدانيد جملگي يکسرکه هست قالي من وقف سيدشهدامجلس شبيه خواني و تعزيهي وقف قالي به صحن و سراي سيدالشهدا، عليه السلام (1)مجلس شبيهخواني «وقف قالي» به آستان حضرت امام حسين، عليهالسلام، گوشهاي از اعجاز و کرامت در حريم زندگي اوليا و محبان نکونامان را عيان ميسازد. صاحبدلي به نذر و وقف، قالييي بافته ز دل، تنيده ز جان، فراهم ميبيند و با کاروان مهر و عشق رو به بارگاه قدسي مثال آقا اباعبدالحسين، عليهالسلام، ميگذارد، اما شب پردههاي کوردل، چشم طمع به اين «ارمغان وقفي» ميدوزند و به فکر تصاحب آن ميافتند.مولا حسين، عليهالسلام، تنبيه و تنبه اشقيا را به برادر علمدارش حضرت عباس - ابوالفاضل نامدار - محول ميسازد. پور حيدر و دارندهي غضب به چشمان ملاحتبار اما به شمشير خونبار، به طي الارض از عالم معنوي و از قلمرو کيهان غيبي، - به اذن حضرت باري - قدم در آرامکدهي اوليا ميگذارد و به خشم و صولت به ارث مانده از حيدر کرار، به گوشمالي خائنان و سيهدلان ميپردازد.زوار حرم آقا حسين، عليهالسلام، و عاشقان شير بيمثال عرصهي نامداري - حضرت عباس، عليهالسلام، - شادمان از قبولي «هديهي وقفي» به شهر و ديار خود برميگردند.شرح ماجرامرد بختياري:من ز اهل بختيار و پردلمهست اندر بادکوبه، منزلمنذر کردم بر حسين بن عليبافتم يکي قالي ابريشميتا که بفرستم به سوي کربلاافکنند اندر حريمش از وفامتوليباشي:هستم اينک متولي باشيبر در روضهي شاه ازليبفرستيد محبان صلواتبه حسين - شاه شهيدان - صلواتمرد بختياري:بياوريد شما همرهان، شترها راکنيد بار همين قالي، از طريق وفابه احترام کنون سوي کربلا ببريدميان روضهي سلطان نينوا فکنيدروان شويد شما اي گروه باحسناتکه بر جمال علي اکبر حسين صلواتمتوليباشي:صبح شد اي خادمان محترمليک بگشاييد «قاپي (2)» حرمدوستداران بر حسين - شاه انامجمله بفرستيد صلوات و سلاممرد بختياري:هزار شکر که وارد شدم به کرب و بلاهزار شکر ديدم رواق شاه هداسلام من به تو اي نورديدهي حيدرهزار شکر رسيدم به آستان شماخطاب من به شما خادمان شاه شهيدکنون ميان حرم افکنيد قالي رادر اين اساس بدانيد جملگي يکسرکه هست قالي من، «وقف» سيدشهدامتولي باشي:خادمان آييد يکسر از وفافرش بنماييد قالي را، شماقاصد فضول:عجب قالي خوشنما باشد اينندارد نظير و ندارد قرينبه قسطنطنيه روم بيخطررسانم به سلطان روم اين خبرسلطان روم:لله الحمد، قادر قيومپادشاهم به جمله کشور رومبنوازيد مطربان به حضورساز و مضراب و ارگ با سنتورقاصد فضول:خبر باش سلطان روم از وفاکه آيم در اين لحظه از کربلابديدم من اندر حريم حسينکه افتاده قالي پرزيب و زيننباشد قرينش ز نقش و نگارتمامش ز ابريشم تابدارسلطان روم:به، عجب خوش مژده آوردي برمگشت زين تعريف، شادان خاطرممينويسم بهر والي،نامه راميفرستم اين زمان در کربلا(بلافاصله نويسد:)والي کرب و بلا، اي محترماين شنيدستم حسين، شاه اممقاليي دارد که کس نارد به يادهست آن قالي بر آنجا بس زيادپانصد و پنجاه ليره، اي دليرده به خادم، تو از او قالي بگيرگر که قالي را نداد او از غرورحکم داري آنکه بستاني به زوراز وفا بفرست قالي بيمحنجانب قسطنطنيه بهر من(بلافاصله گويد:)گير قاصد! نامه را تو برملاميرسان بر والي کرب و بلاقاصد فضول:به چشم اي پادشاه نيکسيمارسانم نزد والي، نامهات راروم اين لحظه از قسطنطنيهبه سوي کربلا، در اين قضيهوالي کربلا:منم والي کربلا، سربه سربود در عرب نام من منتشرنوازيد اي مطربان هر طرفز بهر تعيش، ني و چنگ و دفقاصد فضول:نامهي شاه روم را بر ملاميبرم من به سوي کرب و بلاتا به والي کربلا برسمگردد آگاه او ز لا و نعمحکم سلطان به ما بود لازمگشتهام اندر اين زمان عازمميروم از وفا، ايا يارانبنوازيد طبل، طبالان!(بلافاصله گويد:)سلامم به تو، والي کربلاز قسطنطنيه رسم بر ملاز سلطان روم اين زمان قاصدمکز او نامهاي دارم و آمدمبگير از من اين نامه را، اين زمانبيان چيست؟ مضمون آن را بخوانوالي کربلا (پس از خواندن نامه گويد:)پادشاه روم بنوشته چنينقالييي دارد حسين - سلطان دينکه قرينش نيست در ملک عربزود بنما خادمش را تو طلبپانصد و پنجاه ليره ده به اوميستان قالي از او بيگفتگوگر که قالي را نداد او از غرورحکم داري آنکه بستاني به زورختم شد اين نامه اکنون والسلامرو بياور خادمش را اي غلامقاصد فضول:بيا اي خادم شاه شهيدانطلب کرده تو را، والي ز احسانمتولي باشي (خطاب به قاصد:)بيا رويم ببينيم چه در نظر دارد؟چه فتنه بهر من اين لحظه زير سر دارد؟(بلافاصله)چه مطلب است که احضار کردهاي ما را؟براي چيست که آزار کردهاي ما را؟والي کربلا:شنيدم مطلبي اي خادم زارمتولي باشي:چه بشنيدي؟ نما بهرم تو اظهاروالي کربلا:مگر دارد حسين قالي پر نقش؟متولي باشي:بلي باشد ميان بارگه فرشوالي کربلا:شنيدستم که ابريشم بود اومتولي باشي:بلي ز ابريشم است از تار و از پو[مساوي پود]والي کربلا:کو گويا قاليش بسيار خوبهمتولي باشي:بلي آوردهاند از بادکوبهوالي کربلا:طلب کرده است قالي، خسرو روممتولي باشي:ندارم اذن از سلطان مظلوموالي کربلا:رسيده حکم از قسطنطنيهمتولي باشي:بود آن وقف آن فاطميهوالي کربلا:دهم من پانصد و پنجاه ليرهمتولي باشي:نما موقوف، اين حرف رذيلهوالي کربلا:بده قالي که تا گردي تو ايمنمتولي باشي:نخواهم داد قالي را به دشمنوالي کربلا:بدان سلطان رومم کرده مأمورندادي گر، بگيرم از تو با زوربه خوبي رو تو قالي را بياوروگرنه ميرسد اين لحظه عسکرمتولي باشي:اگر چه حکم سلطان، حکم زور استولي مهلت در اين موعد، ضرور استدر اين شب مهلتي من از تو خواهمکه اندر صبح قالي را بيارموالي کربلا:بلي در شرع مهلت هست جايزوليکن نيستم من از تو عاجزنياوردي اگر در صبح قاليشوي افسرده دل از حکم واليمتولي باشي:السلام اي شهيد کرب و بلاالسلام اي شفيع روز جزايا حسين، آگهي تو از حالمنيست پوشيده اين زمان حالمواليام داده امشبي مهلتصبح افتم به بوتهي ذلتيا حسين، دست من به دامانتيا حسين،جان من به قربانتميروم من به خواب با صد آهيا حسين علي، نما آگاهحضرت امام حسين (ع) (غايب):من غريب کربلايم، اي خدامن شهيد اشقيايم، اي خدااز جفاي والي و از جور شاهخادمم افسرده گشته، آه آهخيز از جا خادمم با شور و شينبين جمال شاه مظلومان حسينمتولي باشي:السلام آقاي مظلومان حسينالسلام اي شهسوار عالمينيا حسين، اي شافع روز جزاقالي از من خواهد از راه جفاحضرت امام حسين (ع):مخور تو غصه که لطف حسين بود يارتکسي ز کينه نبتوان نمايد آرامتببر به صبح تو قالي به صد هزار اساسفکن به روضهي پاک برادرم عباسکه اوست شير غضبناک دشت کرب و بلابرو بخواب و مشو دل غمين از اين غوغامتولي باشي:به، که چنين خواب بديدم عيانشکر خداوند، شدم شادمانذاکر بيچاره به صد شور و شيندست به دامان تو زد يا حسينميبرم اين قالي خوش بيمحندر حريم حضرت عباس من(بلافاصله گويد:)اي در درياي علي السلاماي گل گزار علي السلامخاک درت سرمهي چشمان منباد فداي تو سر و جان منهست امانت ز شه انس و جانافکنم اندر حرمت اين زماناي عجم و بومي و ترک و عربجمله به صلوات گشاييد لبوالي کربلا:عزيزان صبح شد، خادم نيامدچرا در نزد من قالي نياوردبرو اکنون غلام شوم پرفن!تو خادم را بياور در بر منقاصد فضول:خادم نيکخواه شاه شهيد!والي کربلا تو را طلبيدمتولي باشي:چيست مطلب، والي کرب و بلا؟باز احضارم نمودي بر ملاوالي کربلا:خادم نيک خوي خوشطلعتديشب از من گرفتهاي مهلتتو به عهدت عجب وفا کردي!قالي از بهر چه نياوردي؟متولي باشي:دل من خالي از اين غصه و وسواس بودقالي اندر حرم حضرت عباس بودگر تو را جرأت آن است کنون، اي والينه قدم در حرم اطهر و برچين قاليوالي کربلا:اي خادم بيچارهي افسردهي محزونترسانيام از حضرت عباس تو اکنوناين دغدغه و غلغله و همهمهام چيست؟از حضرت عباس بدان، واهمهام نيستاي عسکر بيباک و ستمکار، شتابيدقالي ببرم زود، دراين لحظه بياييدقاصد فضول:پيش بگذاريد اي ياران قدمتا که برچينيم قالي از حرمهر طرف کوبيد ياران طبل و کوستا رسد اينک به چرخ آبنوسمتولي باشي:ايها العسکر قدم واپس نهيدخوف از اين صاحب مرقد کنيداين حرم از زادهي شير خداستروضهي پرنور شمشير خداستاين نهنگ قلزم داور بوداين هژبرافکن غضنفر فر بودقاصد فضول:اي تو عباس علي زين همهمهنيست اصلا در دل ما واهمهنخل قلب خلق را ببريدهايخوب چشم مردمان ترساندهايما که برچينيم قالي اين زمانهر چه از دستت برآيد کن عيانحضرت عباس (ع) (غايب):به جوش آمد، مرا درياي غيرتبگيريد از کفم، شمشير سطوتالله اکبرالله اکبرقاصد فضول:آه و فرياد کنون کشته شدمجان ز تن رفت و سيهروي شدممتولي باشي:سپاس و حمدالهي کنم که اين عسکرز معجزات ابوالفضل گشتهاند بيسرشوم فدات که کفار را جزا دادينقاره خانه نوازيد با دو صد شاديوالي کربلا:ديگر چه خبر به کربلا شدمحشر مگر اين زمان به پا شدرو سوي حرم نهم شتابانبينم چه خبر بود عزيزان!متولي باشي:اين نعش سگان شوم ملعوناز صحن حرم کشيد بيرونوالي کربلا:زين واقعه خاک بر سر ماکشته شد چنين عساکر مامتولي باشي:گفتيم به تو اي لعين ناپاکعباس علي بود غضبناکديدي که چگونه کشت اکنوندر صحن حرم نديده کس خونچون نعش سگان برون کشيدندجاري شده خون ز حلق ايشانوالي کربلا:اي علمدار امام ذوالعلاروسياهم روسياهم روسيابگذر از تقصير من در اين زمانلعنت حق باد بر شک آورانپي نوشت : 1-از دوست ارجمند و شبيه خوان گرانقدر آقاي رجبعلي معينيان که نسخهاي از اين مجلس را در اختيار راقم اين سطور گذاشتند، سپاسگزارم. ضمنا نقل و اقتباس مطالب و استفاده از طرح و تصاوير بدون قيد نام نويسندهي مقاله، مجاز نيست.2-قاپي - قاپو:در. ظاهرا شاعر و کاتب خواسته است با عنوان ساختن برخي از واژگان آذري، تعلق اين مجلس به مردم آذربايجان را نشان دهد.منبع:ميراث جاويدانمعرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1335]