واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: وقتي عشق مان تمام شد چه كنيم؟
باور كرده ايم اگر واقعا عاشق باشيم عشق ما تا ابد مي ماند و مي پايد حال آن كه شوربختانه ابدي بودن تجربه عاشقي افسانه است نه واقعيت . تا جايي كه برخي از روان شناسان ميانگين عمر افكار عاشقانه را 2 تا 5 سال تخمين مي زنند.
عصر ايران؛ كتايون بناساز- همه مي دانند عاشق شدن ركني مهم در يك ازدواج خوب است. فردعاشق اما به اين توهم دچار مي شود كه محبوب او كامل است.
از سوي ديگر باور كرده ايم اگر واقعا عاشق باشيم عشق ما تا ابد مي ماند و مي پايد حال آن كه شوربختانه ابدي بودن تجربه عاشقي افسانه است نه واقعيت . تا جايي كه برخي از روان شناسان ميانگين عمر افكار عاشقانه را 2 تا 5 سال تخمين مي زنند.
وقتي دوره عاشقي مسير طبيعي خود – همان 2 تا 5 سال – را طي كرد ما به جهان واقعيت باز مي گرديم وابراز وجود مي كنيم و هريك از زوجين خواست هاي شخصي خود را بيان مي كند كه احتمالا با خواست هاي طرف مقابل متفاوت است. مثال بسيار متداول اين است:" مرد مي خواهد فوتبال بازي كند يا بازي فوتبال را از تلويزيون تماشا كند و زن مي گويد تو فوتبال را بيش از من دوست داري. "
كم كم توهم "يكي شدن " فرو مي ريزد و خواست هاي شخصي هر يك نمودار مي شود. در اين زمان دو اتفاق ممكن است روي دهد: يكي اين كه از هم دور و جدا مي شوند و دوم كار دشوار ديگري را آغاز مي كنند: ياد مي گيرند يكديگر را دوست داشته باشند و از اين پس بدون سرمستي عشق.
دكتر "دوروتي تنوف" دوران عاشقي را اساسا عشق نمي داند بلكه واژه خيال بافي را براي اين دوران مناسب مي داند. به عقيده روان شناس مشهورديگري – دكتر پك - هماين عاشقي به سه دليل واقعي نيست:
- از روي اراده يا با انتخاب آگاهانه نبوده است.
- بدون تلاش صورت گرفته است.
- يگانه هدفي كه ما معمولا هنگام عاشق شدن در ذهن داريم پايان دادن به تنهايي مان است.
دوران عاشقي نه روي رشد ما تمركز مي كند و نه رشد و تكامل طرف مقابل مان. به عكس تنها اين حس را به ما مي بخشد كه به هدف رسيده ايم و ديگر نياز به رشد بيشتر نداريم. زيرا مي پنداريم در اوج سعادت زندگي هستيم و تنها آرزوي ما ماندن در همان جاست.
اما اگر اين عشق، واقعي نيست پس چيست؟ دكتر پك مي گويد: عاشق شدن غريزه اي ژنتيكي و بخشي از رفتار انسان است براي جفت يابي.
شوربختانه هنگامي كه امواج عواطف فرومي نشيند و ما ديگربار به دنياي واقعي باز مي گرديم اختلافات مان رخ مي نمايند.در اين هنگام تنها دو راه را متصور مي دانند: اولي محكوم به ادامه زندگي با همسر و دومي: جدايي...
حال آن كه پژوهش ها نشان مي دهد راه حل سوم و بهتري هم وجود دارد:ما مي توانيم تجربه عاشقي را همان گونه كه هست يعني شور و جذبه عاطفي موقت را بپذيريم و از اين پس در پي عشق واقعي با همسرمان باشيم. اما اين عشق سه ويژگي دارد: اول اين كه هم عاطفه در آن دخيل است و هم عقل. دوم اين كه مستلزم اراده و انضباط است و سوم: نياز به رشد شخصي را به رسميت مي شناسد.
بر خلاف تصور همگاني اساسي ترين نياز عاطفي ما عاشق شدن نيست بلكه حقيقتا مورد مهر و محبت يكديگر قرار داشتن است و اين همان عشقي است كه از عقبل و انتخاب برمي خيزد نه از غريزه. به بيان صريح تر عشق حقيقي مادام كه " دوران عاشقي" مسير خود را به پايان نرسانده آغاز نمي شود.
بنا براين زوج هايي كه احساس مي كنند به ظاهر دوران عاشقي شان به اتمام رسيده نه تنها نبايد ناراحت و افسرده باشند بلكه بايد شادمان هم باشند چرا كه موسم عشق واقعي و عقلاني فرا رسيده است. اين همان عشقي است كه فرزانگان(حكما) ما را بدان فراخوانده اند: عشق اختياري.
عشق اختياري اما نياز به آموزش و تمرين دارد زيرا هم چون عشق غريزي بي اختيار و ناآگاهانه و خود به خود سراغ تان نمي آيد و اين رويايي دور از دست رس نيست و يك راه حل دارد: اين كه زبان عشق همسرمان را بياموزيم.
*در اين نوشته از كتاب "5 زبان عشق" – گري چاپمن با برگردان خانم سيمين موحد بهره برده ام.
پنجشنبه 28 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]