واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: چالشهاي تأمين آب در شمال كشور
واژه آبادي در ايران كه به درستي براي مجتمعهاي زيستي انساني به كار آمده است مشتق از آب و آبرساني و روشهاي آن در ايران سابقهاي طولاني دارد. در سيلك كاشان آثار كانالهاي مربوط به 6000 سال پيش ديده ميشود و اين نشان دهنده سابقه تأمين آب در ايران است. در سدسازي و مهار آب در مشكاي و لاكوريان بلوچستان هم سابقهاي 4000 ساله را نشان ميدهد. قديميترين قنات هم از آن ايرانيان بوده كه 3000 سال پيش و در ارمنستان كنوني قرار دارد. و بسياري ديگر از اين نمونهها كه بيشتر در مناطق خشك و كم آب كشور ديده ميشود.
اگر يافتن آب و ذخيره آن در مناطق خشك و كم آب كشور بسيار سخت است، به همان شكل رساندن و انتشار آب در مناطق شمالي كشور امري دشوار و پرهزينه است. آباديهاي مناطق گرم و خشك معمولا در يك نقطه متمركز و متراكم هستند و شبكه آبرساني كوتاهي را طلب ميكنند، اما در مناطق شمالي پراكندگي و تراكم پايينتر سكونت شبكه آبرساني طويلي را ميطلبد كه هم هزينه زيرساخت و هم هزينه نگهداري بالايي دارد.
متأسفانه با گذشت زمان و افزايش جمعيت همچنان روشهاي تأمين آب سالم و بهداشتي در مناطق شمالي با مشكل روبرو است كه همواره مسئولان محلي نسبت به آن اظهار ناراحتي ميكنند. سوالي كه بجا است اين كه واقعا چرا با وجود اين همه آب در منطقه همچنان آب آشاميدني و كشاورزي و صنعتي به ميزان كافي در دسترس نيست؟ در حال حاضر بيش از 95 درصد از آب شرب شهروندان مازندراني از طريق آب زير زميني تأمين ميشود كه براي ارتقاي كيفيت آب شرب شهروندان، تصميم به تغيير رويكرد از آبهاي زيرزميني به سطحي گرفته شده است كه بارزترين آن احداث سد و سازههاي آبي بزرگ است. بنابراين سوال بعدي اينجاست كه چرا راههاي آسانتر و با ضريب كمتر تخريب محيط انتخاب نميشوند و با حذف صورت مسأله، رويكردها تغيير ميكنند؟ نه تنها صورت مسأله يعني آلودگي آبهاي زيرزميني پاك شده است بلكه در آبهاي سطحي چرا آخرين گزينه يعني ساخت سدها انتخاب ميشوند؟
براي مناطق شمالي با طبيعت زيبا و محيط زيستي فوقالعاده و بكر وجود برخي طرحها بسيار ناراحت كننده است. چرا بايد با صرف هزينه بيشتر، خسارت بيشتري هم به طبيعت وارد كنيم. تحقيقات نشان ميدهد بسياري از طرحها منجر به خشك شدن تالابها و درياچهها و رودخانهها انجاميده و طوفانها و آلودگيهاي بسياري را در نقاط جهان باعث شده اما همچنان ما به طرحهاي اشتباه گذشته پافشاري ميكنيم. اثرات منفي سدها بر محيط زيست فيزيكي، بيولوژيكي و اجتماعي آن قدر زياد است كه بسياري از كشورهاي توسعهيافته از دهه 70 به اين سو ديگر نه تنها سدي نميسازند كه به جمع كردن و برچيدن سدهاي خود به قيمتهاي بسيار گزاف پرداختهاند تا اثرات منفي آنها بر محيط را بزدايند و رودخانهها را احيا كنند.
اگر ما پسماندها را به خوبي بازيافت يا دفع كرده و از آلودگي رودخانهها توسط كودهاي شيميايي و صنايع آلودهكننده جلوگيري كنيم و آب شرب و كشاورزي و صنعتي را جدا كرده و از روشهاي منطقهاي به جاي فرامنطقهاي استفاده كرده و سيستمهاي آبياري كشاورزي و شرب خانگي را بهبود بخشيم و شبكههاي قديمي را اصلاح كرده و به دانش بومي اعتماد كنيم و از بخش خصوصي دلسوز استفاده كنيم و مديريت يكپارچه را مدنظر قرار دهيم و... آيا باز هم نيازمند آن هستيم كه بر روي رودخانههاي شمال كشور سدها و آب بندهاي آنچناني ايجاد كنيم!؟ تنها هزينه ساخت سد هراز طبق گفته مسئولين به 200 ميليارد تومان خواهد رسيد (و حتي بيشتر) و اين در حالي است كه باز هم به گفته مسئولين امر در مازندران 32درصد هدر روي آب بر اثر خرابي و قدمت لولههاي انتقال آب و آلودگي بالاي آن را شاهد هستيم و اصلاح آن به 180 ميليارد تومان اعتبار نياز دارد.
با وجود هزينه نجومي ساخت سدها، سهم اين سازهها در تامين آب كشاورزي و تامين برق كشور درصدي تك رقمي است. از طرفي ديگر با تصويب پيمان مبارزه با بيابان زايي در مجلس شوراي اسلامي در سال 1375، ايران به طور رسمي به جمع متعهدهاي اجراي پيمان پيوست. بيابان زايي در ماده يك پيمان به تخريب سرزمين تعبير شده و تخريب سرزمين به كاهش يا از دست رفتن توان توليد زيست شناسي يا اقتصادي و كاربري اراضي اتلاق شده است كه تغيير كاربري اراضي هم پيامدهاي بسيار نامطلوبي چون فرسايش خاك؛ زوال خصوصيات فيزيكي، شيميايي و زيست شناسي يا اقتصادي خاك و نابودي درازمدت پوشش گياهي طبيعي را به دنبال دارد. سد ميجران در جنگلهاي رامسر، سد شفارود گيلان، سد زرين گل، سليمان تنگروي تجن، سد منگل روي هراز، سد سياه بيشه، از جمله سدهايي هستند كه در قلب بهترين و بكرترين جنگلهاي هيركاني ايران يا ساخته شدند يا در حال ساخت هستند.
هر هكتار جنگل در ايران 1380 دلار كاركرد زيست محيطي و اقتصادي در سال توليد ميكند.به طور مثال بيش از 560 هزار درخت براي ساخت سد البرز قطع شده است. سد البرز نزديك به 500 هكتار جنگلهاي هيركاني را تنها در مخزن خود تخريب كرده و مخزن سد هم پيش از به پايان رسيدن بدنه، متاسفانه كف بر شده است و تخريب جنگل هيركاني از بزرگترين مصاديق بيابان زايي در كشور است. همچنين حضور جاده دسترسي سد هرگونه مديريت جنگل را با مشكلات بسيار روبه رو كرده و در كشور ما كه قاچاق چوب و قطع غيرقانوني درختان جنگلي روندي پرشتاب و مهار نشده داشته و دارد، تخريب جنگل تا دهها كيلومتر بالادست بسيار آسانتر از پيش ميشود.
راهكارهاي بدون سدسازي تأمين آب و نيرو گذشته از تطابق كامل با مفاد اصول 48 و50 قانون اساسي و تعهدات بينالمللي كشور با شيوه نامههاي توسعه پايدار و تخصيص مؤثر هم همخواني بيشتري دارند. سدسازي بايد آخرين مرحله و گزينه نهايي براي توسعه مناطق باشد چرا كه كاملاً در دنيا منسوخ شده و اثرات فوقالعاده خطرناك آن بر محيط زيست و عرصههاي طبيعي مشهود است.
سيد ابوذر بنيهاشميان
چهارشنبه 20 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]