تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):هر کس عبادت خالصش را برای خدا بالا بفرستد، خدا بهتریم مصلحت را برای او نازل می ک...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803033076




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شهر من گم‌شده است الهام چرخنده، بازيگر سينما و تلويزيون دوست دارد به دهي برود كه در ميان كوه‌ها محصور است


واضح آرشیو وب فارسی:موج: شهر من گم‌شده است الهام چرخنده، بازيگر سينما و تلويزيون دوست دارد به دهي برود كه در ميان كوه‌ها محصور است
همه وجودم شده رفتن. از هياهو در رفتن، با دود زندگي نكردن. بوي خوش انسان، هوا، كلاغ، تنور داغ نان و كلي تعارف بي‌پروا. بي‌چشمداشت برداشت.


دلم هواي باران ناب خدا را داشت. نون عباسعلي كه با كلي شير محلي و آردِ به دستِ خاله كبري آسياب شده... واي اصلا حواسم نبود. هوا الان در مشهد اردهال سردتر از سرد است. جانم كرسي... جانم حال و هواي شب نشيني. جانم بوي زغال و تنباكوي قليان عزيز.

فكر مي كردم از كدام راه بايد فرار كنم تا برسم به دشت هميشه بهشت اردهال. ماشينم از جاده قم، به سمت كاشان مي دويد. تابلويي هدايتم كرد به آن سوي كوه ها. جايي كه بي شك خدا نزديك تره! چون در شب ها ستاره هاش نزديك ترند. اطراف اتومبيلم تا چشم كار مي كرد تپه بود و كوه. احساسم اين بود خدا بخشي از تابلوهاي دل انگيز كوه و جاده و تپه و... جا گذاشته اينجا.

مسير خلوت و كم تردد. گاهي ماشيني از رو به رو مي آمد و چراغي مي زد كه يعني سلام خوش آمدي به ده دل.

از دور گلدسته هاي امامزاده سلطان علي معلوم شد. سلام دادم. صداي پاي آب. نزديك و نزديك تر مي شد! آري؛ «اهل كاشانم، اما شهر من گم شده است». پاي امامزاده، توي حياط كنار حوض، سهراب خوابيده! (سهراب سپهري)

گاهي حس مي كنم اگر مي شد فارغ از ديده و آمال و هزار تا زنجير به پا، پا مي داد و وا مي دادم به اين ثبات. يقينا كنار رود جاري كه در گوشه و كنار اين ده ديده مي شه، مي نوشتم چند خط، خط دلي... سهراب نمي شدم، الهام كه بودم. لااقل خسته نبودم! بگذريم... .

از يك سراشيبي تند كه انگار هواپيمايي بر زمين مي نشيند، قلبم هرّي ريخت روي آسفالت نو و ماشين نديده. روي نم باران، تصوير گنگ و بارونيِ گلدسته ها نمايان بود.

السلام عليك يا حضرت سلطان علي بن محمدباقر (عليه السلام)

سلام سهراب جان.

از همه جاي ايران و كشورهاي ديگر آمده اند اينجا. عجيب است. اصلا فكر نمي كردم روستاي مادري ام لو رفته باشد. وااااااي همه پيدايش كرده اند اين بهشت گمشده را. يعني به واسطه قاليشويان، يا گلابگيران يا نان داغ و زيارت و سهراب يا پاكي دل و جان مردمش همه اينجا هستند؟ يا كه اينها هم فرار كرده اند. نمي دانم!

پارك مي كنم در پاركينگي خلوت. مردي با لهجه زيباي اردهالي به استقبالم مي آيد. زنان مهربان و سختكوش، در گوشه اي در دالان هاي معمارگونه به سبك طاق ضربي زير طاق نشسته اند تا نان ها و شيرمال ها و برگه هاي زرد آلويشان خيس نشود از بركت خدا. نزديك مي شوم. پيش دستي مي كنم براي سلام. آنها نه به واسطه اندك شناختي كه مردم بر من داشته اند بل براي دل آهنگ گونه يشان، زلال استقبالم كردند.

وارد حياط مي شوي. نخل چوبي قديمي كه قدمتش بيش از 1200 سال و يك سنگ بزرگ گود تراشيده كه درست در جلوي در است، تو را مجنون اين ابهتِ قدمت و اصالت مي كند. به ناخودآگاهت سفر مي كني. وقتي به خود مي آيي كه با ظرفي روي مزار شهيدان آب ريخته اي كه از اقوامند. همه يا كوچه بالايي يا پاييني يا رو به رو يا در همان خانه مادربزرگي ات پرواز كرده اند. (شهيدان اردهال)

چادرم خيس شده از نم باران. با گوشه اي از آن نام سهراب را كه خواسته: نرم و آهسته بروم تا ترك برندارد چيني نازك تنهايي اش را كه حال زير گِل و باران قايم است پاك مي كنم و به آهستگي زير لب مي گويم: آب را گل نكنيد، سهراب تشنه است هنوز... ./ ضميمه چمدان

چهارشنبه 20 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: موج]
[مشاهده در: www.mojnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن