تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 11 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):اداى امانت و راستگويى روزى را زياد مى‏كند و خيانت و دروغگويى باعث فقر و نفاق...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1862944544




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«تناسخ» و شبهات ديني آن


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: «تناسخ» و شبهات ديني آن
آنچه از ظواهر بعضي آموزه‌هاي ديني مبني بر امكان و وقوع تناسخ استفاده مي‌شود، نه بر تناسخ محال و فلسفي بلكه بر تناسخ ملكوتي و تكاملي دلالت مي‌كنند كه وقوع آنها داراي محذورات و مشكلات تناسخ فلسفي محال نيست يا موارد ادعا شده داراي شرايط تناسخ باطل نيستند.


بخش اول

چكيده

برخي از اديان مانند هندويسم و بوديسم معتقدند كه روح انسان پس از مرگش نابود نشده به بدن انساني ديگر تعلق مي‌گيرد و با بدن جديد، پاداش يا مكافات اعمال پيشين خود را تحمل مي‌كند كه در اصطلاع كلامي و اديان از آن به «تناسخ» ياد مي‌شود. فلاسفه در كتب فلسفي خود، درباره بطلان تناسخ ادله مختلفي ارائه دادند. برخي روايات نيز به صراحت، آن را انكار مي‌كند. با وجود اين، ظاهر بعضي آموزه‌هاي ديني بر امكان و وقوع تناسخ در دنيا يا قيامت دلالت دارد. در اين مقاله، نخست ادله بطلان تناسخ و سپس شبهات ديني‌اي كه بر امكان و وقوع تناسخ دلالت دارد، تحليل و تبيين مي‌شود.

واژگان كليدي: تناسخ، مسخ، نفس، وجود مجرد و مثالي، رجعت و معاد جسماني.

مقدمه

تناسخ به معناي خروج نفس از بدن و رجوع و تعلق دوباره آن به بدن ديگر، اعم از بدن پيشين يا بدن ديگر ـ كه برخي از اديان مانند هندويسم و بوديسم به آن معتقدند ـ مورد انكار فلاسفه قرار گرفته و با ادله فلسفي ـ كه خواهد آمد ـ بطلان آن را اثبات كرده‌اند. افزون بر فلاسفه، بعضي نصوص ديني نيز بر بطلان آن تأكيد دارند كه روايات آن در صفحات بعد خواهد آمد.

اما برخي خواسته‌اند با استناد به ظاهر چند آموزه ديني، اسلام را موافق تناسخ نشان داده، چه‌بسا از اين مسئله، ناسازگاري فلسفه با دين و عكس آن را اثبات كنند. نگارنده در اين مختصر، بعد از تبيين استحاله تناسخ، نشان خواهد داد كه موارد و مصاديق مطرح شده موهم تناسخ، تناسخ نبوده، اغلب تأثير و قدرت نفس است كه با اصول فلسفي قابل تبيين است.

ادله فلسفي بطلان تناسخ

مهم‌ترين ادله بطلان تناسخ در فلسفه بدين قرار است:

1. استحاله رجوع مجرد به ماده

انسان از دو عنصر (بدن و نفس) تركيب يافته است. تركيب آن دو مانند اضافه‌كردن يك جزء به جزئي ديگر، مثل ضميمه نمودن يك گل به گلخانه (تركيب انضمامي) و يا يك پايه ميز (تركيب صناعي) نيست؛ بلكه تركيب آن دو اتحادي و طبيعي است؛ مانند: تركيب نوع (انسان) از جنس (حيوان) و فصل (ناطق). توضيح اينكه: بنا بر اصل حركت جوهري حكمت متعاليه، جوهر و ذات ماده با حركت عجين شده، دائم در حال حركت؛ يعني تبديل قوه به فعل است؛ مثلاً خاك به گياه (نبات) تبديل مي‌شود و در اثر تغذيه حيوان، گياه به حيوان تبديل مي‌گردد. (صدرالمتألهين، 1368: 9 / 2 به بعد)

اين حركت در خلقت انسان نيز جاري است. انسان در ابتدا يك جماد (مواد غذايي تغذيه شده توسط انسان كه در بدن وي به آب، پوست، استخوان و گوشت تبديل مي‌يابد) است. آنگاه چكيده آن مواد به‌صورت نطفه در رحم مادر شروع به رشد مي‌كند. در پرتو رشد و كسب قابليت لازم، جسم نامي به حيوان تبديل مي‌شود؛ يعني جسم نباتي جنين در اثر حركت جوهري تكاملي، به امر مجرد (از سنخ نفس مجرد حيواني) تبديل مي‌شود (همان: 8 /330) يا بنا بر ديدگاه مشهور حكما، در اين مرحله، خداوند نفس مجرد حيواني را به جنين افاضه مي‌كند.

نكته قابل توجه در اين حركت‌ها اينكه، هر جسم و به تبع آن هر حركتي از دو حيث (قوه و فعل) تشكيل شده است. قوه همان استعداد و قابليتي است كه ماده به سوي آن حركت مي‌كند؛ مثل حركت جماد به سوي نبات و نبات به سوي حيوانيت. انسان نيز از دو جزء ماده (بدن) و صورت (نفس) تركيب يافته است. چنانچه اشاره شد، تركيب آن دو اتحادي است كه نمي‌توان از يكديگر جدا نمود؛ اما چون نفس انسان، نه مجرد تام، بلكه مجرد متعلق به ماده (بدن) است، به تبع حركت ماده، خود صورت (نفس) نيز به سوي قوه و كمال آخر و تام، يعني تجرد تام و منقطع از ماده (فعليت محض بدون قوه) رو به حركت است.

با نيل به اين مرحله و هدف، نفس انسان صورتي مستقل از ماده و بدن پيدا مي‌كند، كه ديگر به بدن نياز ندارد. در واقع، نفس جامه بدن خود را رها كرده و در اثر حركت جوهري استكمالي، به وجود مجرد كامل متحول شده است. در اينجا عالمان كتب آسماني بر اين باورند كه نفس انسان بعد از انقطاع از عالم ماده وارد قيامت مي‌شود و بنا بر ديدگاه حكماي اشراق، نفس در عالم برزخ به يك بدن مثالي، نه مادي متعلق شده، به حيات جاودانه خود ادامه مي‌دهد.

اما اگر به تناسخ معتقد باشيم، معنايش اين است كه ملتزم شويم نفس بعد از مرگ، دوباره به ماده جنين ديگري متعلق مي‌شود و از نو مراحل پيشين سير، حركت و تكامل را طي مي‌كند. اين رجوع و تناسخ محال است؛ چون تبديل و تحول يك شيء به شيء ديگر، به وجود قابليت و قوه وابسته است، و فرض اين است كه نفس با انقطاع از بدن فعليت محض، فاقد هر نوع قوه و قابليت و حركت است. ازاين‌رو رجوع به عالم ماده امكان‌پذير نيست. به ديگر سخن، نفس با ترك بدن، به وجود بسيط تبديل شده و برگشت دوباره آن به بدن ديگر، مستلزم تركيب ماده و صورت است، كه تركيب براي بسيط ممكن نيست.

2. تعطيلي نفس

براساس ديدگاه فلسفه مشاء (افاضه نفس مجرد بر بدن توسط علل مجرد = روحانيةالحدوث‌انگاري نفس) مي‌توان براي تناسخ دو جواب ديگر ذكر كرد. نفس صورت و مدبر بدن است. به تعبيري ماهيت نفس، وجود مجرد از قيد تعلق و وابستگي به بدن است. همان‌طور ‌كه بدون ماده صورتي وجود ندارد، نفسي هم بدون بدن تحقق ندارد. لذا در آنِ واحدي كه نفس از بدن پيشين جدا شده اين زمان، زمان تعلق به بدن ديگر نيست، بلكه يك زمان ولو بسيار كوتاه فاصله مي‌افتد ‌كه نفس به بدن جديد ملحق شود.

در اين فرجة زماني لازم مي‌آيد نفس، بدون ماده (بدن) و مدبر تحقق داشته باشد؛ درحالي‌كه ماهيت نفس دائم با بدن و تدبير آن، متقوم است. به ديگر سخن، در فاصله زماني كه نفس از بدن اول خارج و به بدن جديد ملحق مي‌شود، «تعطيلي نفس» لازم مي‌آيد. (صدرالمتألهين، 1368: 9 / 12)

تقرير ديگر از تعطيلي نفس

در مرگ‌وميرهاي جمعي ـ مانند بمب‌باران اتمي هيروشيماي ژاپن و زمين لرزه ـ كه هزاران نفر در يك لحظه مي‌ميرند، وضعيت و تكليف روح آنان چه مي‌شود؟ روح هزاران و چه‌بسا ميليون‌ها نفر به كدام بدن‌ها تعلق مي‌گيرد؟ آيا به تعداد اين همه نفوس، بدن‌هايي نيز وجود دارد؟ در صورت نبود اين تعداد بدن ـ كه قرائن نيز آن را تأييد مي‌كند ـ لازم مي‌آيد اين همه نفسِ بدون بدن، تعطيل باقي بمانند.

3. لزوم اجتماع دو نفس در يك بدن

فلاسفه معتقدند بدن با استعداد و تكامل خود، قابليت دريافت نفس را پيدا مي‌كند، كه افاضه نفس بعد از تحقق قابليت بالضروره، توسط علل مفارق (مجرد) صورت مي‌گيرد. از سوي ديگر، بر فرض تناسخ، نفس ديگري به همان بدن تعلق مي‌گيرد، كه لازمه آن، تعلق و اجتماع دو نفس بر بدن واحد مي‌باشد؛ يكي به اعتبار كسب قابليت بدن و افاضه از سوي واهب الصور، و دومي به اعتبار تناسخ.

البته اين اعتقاد باطل است؛ چون هركس وجداناً در خود، يك نفس و روح را درك و حس مي‌كند. (همان: 9 / 9 و10؛ ابن‌سينا، 1403: 2 / نمط 8، ص 356؛ همو، 1364: 189؛ سهروردي، 1355: 1 /500؛ 2 / 216؛ طالقاني، 1381: 3 / 55 به بعد) پس انسان داراي يك نفس است و آن، نه نفس تناسخي، بلكه اولين نفس حادث شده توسط مبدأ فياض متعال است. (صدرالمتألهين، 1368: 9 / 10؛ سهروردي، 1355: 3 / 74 و170)

4. عدم يادآوري خاطره‌هاي پيشين

جان هيك ـ از فلاسفه معاصر غرب ـ معتقد است ملاك ثبات و وحدت شخصيت انسان در طول چند دهه زندگي دنيوي، علم حضوري فرد به ابعاد مختلف زندگي خود از دوران بچگي است، كه از اين طريق مي‌تواند خاطره‌هاي خود را مجسم كند. با اين روش مي‌توان وحدت شخصيت انسان را در طول چند دهه عمرش اثبات كرد. اگر زندگي انسان براساس تناسخ صورت گرفته باشد و يك روح قبلاً در اين دنيا زندگي كرده باشد، دست‌كم بايد بعضي از خاطره‌ها را به ياد آورد؛ درحالي‌كه چنين نيست. پس تناسخ باطل است. (هيك، 1362: 276 ـ 269)

بطلان تناسخ در روايات

افزون بر ابطال تناسخ در فلسفه، در روايات نيز بر بطلان آن تأكيد شده است. اينك به سه روايت بسنده مي‌شود: امام رضا(ع) در پاسخ به مأمون درباره تناسخ فرمود: مَنْ قَالَ بالتَّنَاسُخ‌ِ فَهُوَ كَافِرٌ باللَّهِ الْعَظِيم‌ِ يُكَذِّبُ بالْجَنَّةِ وَ النَّار. (مجلسي، 1403: 4 / 320؛ عاملي، 1409: 28 / 341) امام صادق(ع) در روايتي مبسوط ضمن تشريح آراي اهل تناسخ، از جمله خروج نفس از بدن و تعلق آن به بدن ديگر، تورات و قرآن را تكذيب‌كننده چنين ايده‌اي مي‌داند: «فَكَذَّبَ مَقَالَتَهُمُ التَّوْرَاةُ وَ لَعَنَهُمُ الْفُرْقَانُ». (مجلسي، 1403: 4 / 322)

تحليل چند آموزه ديني مُوهم تناسخ

بعد از روشن شدن بطلان تناسخ از موضع دين و فلسفه، اكنون به تحليل بعضي آموزه‌هاي ديني كه ظاهر آنها بر امكان يا وقوع تناسخ دلالت مي‌كنند، مي‌پردازيم:

شبهه اول: وقوع تناسخ در عصر پيامبران (مسخ)

با نگاه به بعضي آيات و نيز تاريخ پيامبران روشن مي‌شود كه بعضي انسان‌هاي پست و نافرمان، مورد لعن الهي قرار گرفته و با امر الهي به هيكل و شكل حيوانات ديگر مثل ميمون و خوك مبدل شده‌اند، كه در اصطلاع از آن به «مسخ» تعبير مي‌شود. قُلْ هَلْ أُنَبئُكُمْ بشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَاز‌ِيرَ. (مائده / 60)بگو: آيا شما را از كساني كه موقعيت و پاداش‌ها نزد خدا برتر از اين است؛ با خبر كنم؟! كساني كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده‏است! آنان را به ميمون‌ها و خوك‌ها مسخ و تبديل كرده است.

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ. (اعراف / 166)[آري] هنگامي كه در برابر آنكه از آن نهي شده بودند سركشي‏ كردند، به آنها گفتيم: «به شكل ميمون طرد شده درآييد». در نتيجه، خروج نفس از كالبد انسان و تعلق آن به كالبد ديگر، امر ممكني است كه قرآن از وقوع آن خبر داده است.

تحليل و بررسي

در بررسي اين شبهه، نكات ذيل درخور تأمل است:

1. عدم خروج نفس از بدن

همان‌طور كه پيش‌تر اشاره شد، تناسخِ محال آن است كه با مرگ و نابودي بدن سابق، نفس بعد از انفصال از آن به بدن ديگري تعلق يابد؛ اما در تناسخِ ادعا شده، اين شرط محقق نشده است؛ چراكه بدن سابق نابود نشده است تا خروج نفس لازم بيايد؛ بلكه نفس در همان هيكل باقي مانده است. پس با ثابت ماندن بدن و عدم خروج نفس از آن؛ مشكل تناسخ ـ يعني تعلق يك نفس به دو بدن ـ وجود نخواهد داشت. به ديگر سخن، مهم‌ترين اشكال تناسخ، رجوع دوباره نفس مجرد به عالم ماده بود كه اين مشكل در مسخ ـ با تعريف مزبور ـ وجود ندارد.

2. تحول ملكات انساني به حيواني

نفس انسان‌هاي مسخ شده، با كسب اعمال و ملكات رذيله به نفس حيواني تبديل مي‌شود و از آنجاكه نفس، صورت ـ به معناي فلسفي ـ واقعي هر شيء است، ذات و حقيقت چنين انسان‌هايي همان حيوانيت است كه با امر الهي، ملكات و حقيقت دروني و نهان آنها آشكار شده است. (طباطبايي، 1417: 1 / 210)به تقرير ديگر، يك صورت حيواني مثل بوزينه بر صورت انساني اضافه شده و از آن «انسان بوزينه» به وجود آمده است، كه هر دو وصف به جهت خاص ناظر است. (همان: 1 / 208)

3. اهلاك يك نوع و ايجاد نوع ديگر

دو نكته پيشين نه بر نيستي مطلق، بلكه بر تغيير و تحول انسانيت به حيوانيت متمركز بود؛ اما مي‌توان مدعي شد كه هيچ تحولي در مسخ وجود ندارد، بلكه آنچه واقع شده عبارت است از عدم، و به تعبيري اعدام يك نوع «انسانيت» و خلق و ايجاد يك نوع ديگر، مثل «بوزينه». با اين فرض، شائبه تناسخ وجود ندارد. (صدرالمتألهين، 1366: 3 / 470)

شبهه دوم: بازگشت ائمه به دنيا (رجعت 1)

براساس روايات مختلف، مذهب تشيع به رجعت اعتقاد دارد. بعد از شهادت امام زمان(عج)، همه امامان يا بعضي از آنان دوباره با بدن مادي خودشان به دنيا بازمي‌گردند.برخي مانند احمد امين به اشتباه، رجعت را با تناسخ يكي انگاشته، از اين‌رو شيعه را قائل به تناسخ مي‌داند. (امين، بي‌تا: 277)

تحليل و بررسي

در تحليل نسبتِ رجعت با تناسخ، نكات ذيل قابل توجه است:

1. تفاوت رجعت با تناسخ

رجعت در چند نكته با تناسخ تفاوت دارد كه مهم‌ترين آنها عبارتند از:يك. عدم قطع علقه نفس از بدن: اين ديدگاه معتقد است با مرگ، علاقه نفس از بدنِ خود به‌طور كامل قطع نمي‌شود. آنان علاقه ديدار ارواح انسان‌هاي مرده از خانواده‌هايشان ـ كه در روايات مختلف (كليني، 1365: 3 / 230، باب ان الميت يزور اهله) وارد شده است ـ را يكي از ادله ادعاي فوق ياد مي‌كنند. (طباطبايي، 1381: 88) بر اين اساس، در واقع انفصال مطلق نفس از بدن و عالم ماده تحقق نمي‌يابد؛ ازاين‌رو تعلق دوباره و كامل نفس به بدن خويش ممكن است و از مقوله تعلق نفس به بدن بيگانه نيست تا محذور تناسخ لازم آيد.

امام خميني(ره) نظريه استاد خود مرحوم شاه‌آبادي را چنين گزارش مي‌كند:يمكن ان يقال ان علاقة الروح بعد الموت باقية بالنسبة الي البدن فانه دار قراره و نشوه و مادة ظهوره. فعليه فلااشكال في احياء الموتي في هذا العالم. و يمكن ان يقال ان الاحياء عبارة عن النمل ببدنه الحسي او المثالي المنتقل معه في هذا العالم كما الامر في الرجعة اي تصحيحه باحدالوجهين. (امام خميني، 1410: 174 و 175)

امام در ادامه، ديدگاه ميرداماد در سر زيارت اموات مبني بر بقاي علاقه روح به بدن پس از مرگ را ذكر مي‌كند.به ديگر سخن، تناسخِ محال، تعلق نفس به بدن سابق خود نيست؛ بلكه به بدن بيگانه است، كه اين قسم از تناسخ در رجعت جاري نمي‌شود؛ چراكه با فرض بقاي علقه نفس به بدن سابق خود، عنوان بيگانه بر بدن سابق صدق نمي‌كند.

صدرالمتألهين در توجيه زنده شدن همراهان حضرت موسي بعد از ابتلا به صاعقه آسماني و عدم لزوم تناسخ از آن مي‌نويسد:اذا كان البدن واحدا و كان التعلق متعددا فلايلزم ذلك و لعل الأبدان ـ فيما نحن فيه ـ لم‌تفسد بالكلية و لم‌تخرج عن صلوح تعلق النفس بها. (صدرالمتألهين، 1366: 2 / 416) دو. حصول كمال براي رجعت‌كنندگان: يكي از محذورات تناسخ، لزوم حركت قهقرايي يا رجوع از كمال و فعليت به نقص و قوه است، كه در تعلق نفس انسان به كالبد انسان ديگر يا حيوان لازم مي‌آيد.

اين مشكل، در رجعت لازم نمي‌آيد؛ چون امكان كسب تكامل براي رجعت‌كنندگان با درجه متوسط، با بازگشت به دنيا و بدن پيشين وجود دارد؛ اما درباره انسان‌هاي كامل نظير پيامبر| و امامان بايد گفت: شأن، منزلت و كمال حقيقي آنان، نقش هدايت‌گري، تربيتي و تعليمي است، كه با شهادت (مرگ اختراعي) به اين غايت و كمال خود نائل نگشتند و در حقيقت به حركت قسري مبتلا شدند. از آنجاكه حركت قسري دائمي نيست (القسري لايدوم)، تحصيل كمال مزبور با رجعت و بازگشت به حيات دنيوي دوباره ممكن و قابل دسترسي مي‌شود.

علامه طباطبايي در پاسخ به استحاله رجعت به دليل رجوع ما بالفعل الي ما بالقوة مي‌نويسد: انما يلزم المحال المذكور في الحياة الموتي بعد الموت الطبيعي و هو ان تقارن النفس و البدن بعد خروجها بالقوة الي الفعل خروجا تاما. اما الموت الاختراعي الذي يكون بقسر قاسر كقتل او مرض فلايستلؤم محذورا فان من الجايز ان يستعد الانسان لكمال موجود في زمان بعد زمان حياته الدنيوية الاولي او يستعد لكمال مشروط بتخلل حياة ما في البرزخ. (طباطبايي، 1417: 2 / 107)

نكته قابل توجه اينكه ظاهر عبارت فوق، اختصاص رجعت به امواتي است كه نه با مرگ طبيعي، كه با مرگ اختراعي از دنيا رفته باشند؛ اما در ديدگاه برخي ديگر، مانند صدرالمتألهين ـ كه رجعت را به انسان‌هاي كامل مختص مي‌دانند ـ رجعت شامل هر دو نوع مرگ مي‌شود. (صدرالمتألهين، 1366: 5 / 75)ازاين‌رو رجعت انسان‌هاي كامل، حركت و رجوع به نقص نيست؛ بلكه حركت رو به تحصيل كمال مضاعف و حركت اشتدادي است. علامه ابوالحسن قزويني رفيعي با سه اصل (يعني «عُلقه نفس به بدن»، «ولايت كليه و نقش تعليمي و تربيتي پيامبر و امامان»، و «عدم دوام حركت قسري») به تبيين رجعت پرداخته است. (ر.ك: رفيعي قزويني، 1368)

2. تمثّل مثالي

ديدگاهي در تفسير رجعت معتقد است حيات و بدن انسان‌هايي كه به دنيا برمي‌گردند مادي و جسماني نيست؛ بلكه از نوع وجود عالم مثالي است؛ يعني آنان با بدن مثالي در دنيا ظاهر مي‌شوند و مردم به اين نكته توجه ندارند. (امام خميني، 1382: 142) مرحوم شاه‌آبادي صورت متمثل را صورت متمثل بدن حسي يا مثلي مي‌داند.

پس روح بعد از مرگ، در قالب و حيات برزخي باقي مي‌ماند و در نهايت، هنگام رجعت، به‌صورت‌هاي بدن دنيوي متمثل مي‌شود؛ چنان‌كه فرشتگان بر پيامبران و حضرت مريم متمثل مي‌شدند. «فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَو‌ِيًّا». (مريم / ١٧) ازاين‌رو اصلاً روح به بدن مادي تعلق نمي‌گيرد تا بحث تناسخ مطرح شود.دراين‌باره بايد گفت ادعاي فوق در حد احتمال است. از سوي ديگر، حشر و نشر رجعت‌كنندگان با ساير مردم و تحمل آزار و رنج‌هاي جسماني مثل زخمي يا كشته‌شدن در جنگ، بدن مادي را بيشتر تأييد مي‌كند.

3. انشا نفس بدن دنيوي

برخي عرفا بر اين باورند كه نفوس مجرده انسان‌هاي كامل در عالم برزخ ـ از جمله روح پيامبر| و امامان(ع) ـ داراي ولايت تكويني است. به اين معنا كه روح آنان همچنان مي‌تواند در امور جهان، مثل عالم ماده دخل و تصرف نمايد. يكي از اين امور، خلق و ايجاد بدن مادي براي خودشان در صورت لزوم است؛ مثلاً در روايات آمده است كه امام علي(ع) در هنگام احتضار، در كنار محتضر حاضر مي‌شود.

حال اگر در يك سانحه‌اي صدها يا هزاران انسان بميرند، حضور حضرت با بدن مثالي اصلي چگونه تحقق خواهد يافت؟ در اينجاست كه عرفا مي‌گويند: روح حضرت به انشا و خلق چندين بدن مثالي مي‌پردازد. در مسئله رجعت نيز روح امام مي‌تواند عين بدن دنيوي يا مثل آن را خلق و ايجاد نمايد. در واقع در رجعت، نفس به بدن ديگر تعلق نمي‌گيرد؛ بلكه بدن جديد ايجاد مي‌شود و اصلاً شبهه تناسخ پيش نمي‌آيد.

منابع و مآخذ

1. قرآن كريم.

2. ابن‌سينا، حسين بن عبدالله، 1364، النجاة، تهران، نشر مرتضوي.

3. 1403 ق، شرح الاشارات، قم، كتابخانه آية‌الله نجفي.

4. امام خميني، سيد روح‌الله، 1410 ق، التعليقات علي شرح فصوص الحكم، قم، مؤسسه پاسدار اسلام.

5. 1381، تقريرات فلسفه، تهران، مؤسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني.

6. 1382، معاد از ديدگاه امام خميني(ره)، تهران، مؤسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني.

7. امين، احمد، بي‌تا، فجر الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربي.

8. بي‌ناس، جان، 1363، تاريخ جامع اديان، علي‌اصغر حكمت، تهران، علمي و فرهنگي.

9. بهايي، محمد بن حسين، 1374، الأربعون حديثا، قم، تصحيح عقيقي بخشايشي، نشر نويد اسلام.

10. رفيعي قزويني، ابوالحسن، 1368، رساله رجعت و معراج، قم، نشر طه.

11. 1367، مجموعه رسائل و مقالات فلسفي، تهران، الزهراء.

12. سهروردي، شهاب‌الدين، 1355، مجموعه مصنفات، تهران، انجمن شاهنشاهي ايران.

13. شهرزوري، شمس‌الدين، 1383، رسائل الشجرةالالهية، تهران، مؤسسه حكمت و فلسفه ايران.

14. صدرالمتألهين، 1366، تفسير القرآن الكريم، قم، انتشارات بيدار.

15. محمد، 1368، اسفار، قم، مصطفوي.

16. طالقاني، ملانعيما، 1381، منهج الرشاد الي معرفة المعاد، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي.

17. طباطبايي، سيد محمدحسين ، 1417 ق، الميزان، قم، انتشارات اسلامي.

18. 1381، انسان از آغاز تا انجام، تهران، انتشارات الزهراء.

19. عاملي، محمد بن حسن، 1409 ق، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل‌البيت، الاحياء‌ الترا‌ث.

20. قطب‌الدين شيرازي، بي‌تا، شرح حكمةالاشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

21. كليني، ثقة‌الاسلام محمد بن يعقوب، 1365، الكافي، تهران، دارالكتب العلميه.

22. مجلسي، محمدباقر، 1403 ق، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفا.

23. هيك، جان، 1362، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدي.

محمدحسن قدردان‌قراملكي/ دانشيار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

منبع: فصلنامه كلام و دين‌پژوهي شماره21

ادامه دارد.........

چهارشنبه 20 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن