واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بی قانونی های " کتاب قانون"
رحمان توانا برای خوردن شام از محل اقامتش در لبنان خارج می شود، سنگ فرشهای خیابان های بیروت را طی می کند تا در منطقه ای پرت به کافه ای متروک و دنج برسد، جایی که بیننده را به یاد کافه های فرانسوی می اندازد. مکانی آرام و وهم برانگیز که رحمان توانا از حضورش در آنجا خاطر جمع نیست. صدایی سکوت کافه را درهم می شکند. صدای ژولیت دختری مسیحی که شعرهای حافظ را در کمال ناباوری می خواند و درباره معنای آن پرس و جو می کند؛ این نقطه آغاز داستانی است که مازیار میری روایت می کند. سومین ساخته مازیار میری بعد از چند هفته اکران هنوز فیلمی بحث برانگیز است که بسیاری درباره اش سخن گفته اند و مطلب نوشته اند تا جایی که اهالی سیاست هم به جرگه منتقدین سینما پیوستند و چیزهایی مطرح کردند. اما بیشتر نقدهایی که به این فیلم شد به دلیل حساسیت موضوع این فیلم بود و درباره فرم فیلم و نحوه پرداخت مو ضوع کمتر چیزی گفته شد. مضمون حساس و بحث برانگیز کتاب قانون باعث شد تا موافقان و مخالفانش با آن به مثابه یک خطابه برخورد کنند و درنتیجه کتاب قانون به عنوان یک فیلم مورد نقد و ارزیابی قرار نگرفت، در حالی که نقد هر اثر هنری باید در قالب خودش صورت بگیرد بنابراین اجازه بدهید "کتاب قانون" مازیار میری را در ساحت سینما تعریف و نقد کنیم. بیننده خودش باید عاقل باشدفرمولی در سینمای ایران هست که دیگر به آن عادت کرده ایم.کارگردان ها و نویسندگان، بخش اعظم فیلم نامه را نه می نویسند و نه اجرا می کنند. فهمیدن نقطه چین ها و جا خالی های فیلم، بر عهده خود بیننده است و هم اوست که باید نقاط ضعف در شخصیت پردازی کاراکترها را حدس بزند و با خلاقیتش روحیات و نوع رفتار شخصیت های فیلم را برای خود جا بیاندازد.در سینما کدهایی درباره هر کاراکتر داده می شود که مجموع این نشانه ها و کدها به شکل گیری شخصیت های فیلم منجر می شود. داستان یک فیلم وقتی به طور کامل تعریف می شود که این کدها با منطقی همراه باشند و درست سر بزنگاه بیننده را با لذت کشف مواجه کنند.در ابتدای فیلم کتاب قانون می فهمیم که رحمان سابقه رزمندگی دارد اما در ادامه فیلم، رجوعی به زندگی گذشته رحمان نمی شود به طوری که این نشانه و کد در ادامه داستان بلا استفاده و به لحاظ دراماتیک بی مصرف مانده است. نه شجاعت و نه حس خطر پذیری؛ هیچ چیزی در او دیده نمی شود که او را سلبا و یا ایجابا به گذشته اش پیوند بزند. رحمان توانا حتی می توانست سابقه رزمندگی هم نداشته باشد. کافی بود شخصیت او را به عنوان فردی مذهبی که در یک خانواده سنتی تربیت شده است ترسیم کنیم. به نظر شما به کدام قسمت فیلم آسیب می رسید؟ این مساله نشان می دهد که فیلمساز سلیقه خود را به داستان تحمیل کرده است و چیزی به داستان افزوده که به پیشبرد داستان کمکی نمی کند. همچنین یکی از سردرگمی های "کتاب قانون" در نوع روایت آن است. در بعضی بخش ها داستان از دیدگاه رحمان و در بخش های دیگر از دیدگاه ژولیت تعریف می شود. روایتگر کتاب قانون گاهی کاراکتر مرد است و گاهی کاراکتر زن و گاهی هیچ کدام. این نوع روایت بدون آن که دلیل موجهی داشته باشد موجب چند پارگی اثر و بلا تکلیفی بیننده می شود. هر چه پیش آید خوش آید
اگر کاراکتر فیلم در جواب محبت کسی، به گوش او سیلی بزند شما از خود می پرسید چرا؟ مگر او چه بدی در حقش کرده بود؟ یعنی دنبال علت این ناسپاسی کاراکتر فیلم هستید و تا فیلم "علتش" را بازگو نکند شما با فیلم همدلی نخواهید کرد. رعایت قاعده علی و معلولی کمک می کند که فیلم هر چه طبیعی تر و باور پذیرتر بشود.ببینیم "کتاب قانون" با این قانون چه کرده. گذشته از نحوه شکل گیری عشق و علاقه رحمان و ژولیت که در کمترین زمان ممکن اتفاق افتاد، پیش از ازدواجشان هم چندان ردی از تکامل و تعمیق این عشق به چشم نخورد چرا که از نظر فیلمساز عشق چیزی است که یک دفعه و حتی با یک نگاه پیش می آید و( بدون هیچ نقطه اشتراکی) منجر به ازدواج می شود و البته با یک اختلاف نظر و بد اخلاقی کوچک هم از بین می رود. رابطه ای که در لبنان رنگ و بوی عاشقانه دارد، بدون دلیل و به محض ورود به ایران سرد می شود، به نحوی که رحمان توانا از همان بدو ورودش به ایران در کنار سفره عقد چهره اش بی تفاوت و سرد است؛ دلیل این تغییر خلقی نمی تواند تغییرات آب و هوایی و جغرافیایی باشد! همچنین در اولین حضور اجتماعی ژولیت در ایران، که او برای خرید به خیابان می رود، کسبه بد اخلاق و بی انصاف محل را به رحمان تشبیه می کند. این تغییر عاطفی کمی زود هنگام بود و نیاز به مقدمه چینی بیشتری داشت، چیزی بیشتر از یک اختلاف نظر و کج خلقی کاراکتر مرد.موضوع دیگر این است که رحمان توانا کارمند عالیرتبه یک نهاد مهم دولتی است، سن و سالی از او گذشته، سابقه رشادت در جبهه های جنگ را دارد و آن قدر استقلال دارد که همسر اینده اش را انتخاب کرده و به ایران آورده اما چرا کسی با آن ویژگی ها و روحیات نمی تواند روابط درون خانواده را مدیریت کند و کنترل ماجرا را در دست بگیرد؟ چرا جرات نه گفتن به خانواده اش را ندارد به طوری که کاملا در موضع انفعال قرار گرفته است؟ فرض می گیریم که رحمان مانند بسیاری از مردان ایرانی در برابر خانواده اش مطیع است، رحمانی که در لبنان به خاطر شکمش از خواسته مدیر ارشدش سرپیچی کرده چرا دخالت های مدیر را در امور خانوادگیش می پذیرد؟ پرسش هایی از این دست هست که بی پاسخ می مانند و برای بیننده کنجکاو حکم همان سیلی های بی دلیل را دارند. طنز را جدی بگیریم
سینمای جهان شاهد حضور کمدی های ماندگاری بوده که هم داستان را خوب تعریف می کنند وهم قواعد بازی را رعایت می کنند. فیلم "زندگی زیباست" اثر روبرتو بنینی را ببینید که چگونه یک تراژدی و حماسه را در قالب کمدی نمایش می دهد، بدون آن که یک کلمه حرف اضافه بزند.کارگردان این فیلم می داند چطور زمان را در فیلم مدیریت کند چرا که وقت فیلم ساز برای بیان یک داستان خوب محدود است و سینماگر برای بیان حرفش دچار کمبود زمان می شود. ذات هر قصه ای یک ظرفیت روایی مشخصی دارد و بیشتر از ظرفیتش امکان پرداختن به قصه های موازی و داستانک های دیگر را ندارد. اگر فیلمی مدام پراکنده گویی کرد و بسیاری از کدهایی را که به مخاطبش داد بی مصرف رها کرد معلوم می شود قصه ،عمدا یا سهوا درست روایت نمی شود و فیلم ساز قصد تحمیل کردن سلیقه خود بر داستان دارد.به هر حال فیلم کتاب قانون پای خود را از قصه گویی و گزارش وقایع فراتر گذاشته و در جایگاه قضاوت نشسته فارغ از این که داوری درباره یک موضوع، به نگاه همه جانبه نیاز دارد.نگاه همه جانبه به شخصیت ها و کنجکاوی کردن درباره علت وقایع و دلایل کنش هر کاراکتر. این فیلم بدون یک شخصیت پردازی و تیپ سازی درست و اصولی نه در طرح مشکل موفق بوده است و نه در قضاوتش. اما در نهایت باید اقرار کرد؛ کتاب قانون خط کشی را به بیننده اش می دهد تا فاصله خودش را با یک انسان دین مدار بسنجد و درباره خود قضاوت کند. این فیلم نه با تلویح و کنایه بلکه با صراحت مردم و خواص جامعه را به اخلاق دعوت می کند و این همان حلقه مفقوده ایست که سینمای ایران همیشه از آن دوری کرده است . لقمان یداللهی - تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 486]