واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: رضا خان که در سال ۱۳۰۴ شمسی، با خلع احمدشاه از سلطنت و انقراض قاجاریه به سلطنت رسید در ده سال نخست سلطنت خود تغییر عمده ای در زندگی زن ایرانی... رضا خان که در سال ۱۳۰۴ شمسی، با خلع احمدشاه از سلطنت و انقراض قاجاریه به سلطنت رسید در ده سال نخست سلطنت خود تغییر عمده ای در زندگی زن ایرانی به وجود نیاورد.زن ایرانی در همان شرایط اواخر دوران قاجاریه زندگی می کرد و رضاشاه نیز با این که چنین وانمود می کرد به جنس زن علاقه چندانی ندارد، علاوه بر تاج الملوک که مادر ولیعهد و ملکه ایران به شمار می آمد دو زن دیگر گرفت، که اولی را پس از مدت کوتاهی طلاق داد ولی زن دوم را تا آخر عمر نگاه داشت. رضاشاه در سال دهم سلطنتش (۱۳۱۴) بعد از مسافرت به ترکیه و تحت تأثیر تلقینات آتاتورک، تصمیم گرفت بعضی از کارهای او را تقلید کند و اولین کاری که در این زمینه به نظرش رسید برداشتن حجاب از سر زنان یا به اصطلاح معروف آن زمان «کشف حجاب» بود. اکثریت مردم ایران که پایبند معتقدات مذهبی خود بودند در برابر این تصمیم مقاومت کردند و بسیاری از زنان برای این که مجبور نشوند بدون حجاب در کوچه و خیابان رفت و آمد کنند خود را در خانهها محبوس نمودند. زنانی هم که از این تصمیم حکومت پیروی کردند و حجاب از سر برداشتند، نقشی بیشتر از گذشته در جامعه ایفا ننمودند و حتی میتوان گفت که نقش زنان در دوران سلطنت شانزده ساله رضا شاه، کمرنگتر از دوران قاجاریه بود. از زنانی که در دوران حکومت و سلطنت رضا شاه نقشی هر چند ناچیز در سیاست و زندگی اجتماعی ایران ایفا نمودهاند در درجه نخست باید از سه زن رضاشاه نام برد. لازم به تذکر است که رضا شاه قبل از ازدواج با این سه زن، در زمانی که قزاق بوده با دختر عمویش «مریم خانم» ازدواج کرده بود. مریم خانم در سال ۱۲۸۲ هنگام زایمان درگذشت ولی نوزاد که دختر بود زنده ماند. این دختر که فاطمه نام داشت در مزان سردار سپهی رضاشاه «همدمالسلطنه» لقب گرفت و با یکی از بستگان مادری رضاشاه که بعداً نام خانوادگی «آتابای» را برای خود انتخاب کردند ازدواج نمود. رضاخان در سن چهل سالگی، هنگامی که در نیروی قزاق درجه یاوری یا سرگردی داشت، با دختر فرمانده خود که یک افسر مهاجر قفقازی به نام تیمورخان بود ازدواج کرد. تیمورخان هنگامی که دختر خود را به رضاخان داد در نیروی قزاق درجه میرپنجی یا سرتیپی داشت. دختر تیمورخان، تاجالملوک در آن تاریخ دختر ۲۴ سالهای بوده و با توجه به این که در آن زمان دختران معمولاً در حدود سنین پانزده شانزده سالگی و حتی پایینتر به خانه شوهر میرفتند، تاجالملوک پیردختری بود که به ریش رضاخان بسته شد. تاجالملوک درباره چگونگی آشنائی و ازدواج خود با رضاخان گفته بود «من در یک خانواده نظامی به دنیا آمدم و بزرگ شدم. پدرم یک سرتیپ بود و هنگام ازدواج من با رضاشاه، برادر بزرگم از دوستان نزدیک او در قزاقخانه بود. در حقیقت او موجب آشنائی و ازدواج ما شد» اشرف پهلوی، داستان ازدواج پدر و مادرش را با صراحت لهجه بیشتری عنوان کرده بود و میگوید: «پدرم و برادر مادرم هر دو از سربازان بریگاد قزاق بودند و ترتیب عروسی مادرم به شیوه سنتی ایران داده شده بود، بدون اینکه عروس و داماد قبل از ازدواج واقعاً یکدیگر را دیده باشند. در آن زمان دختران معمولاً در سنین نوجوانی ازدواج میکردند، اما مادر من در هنگام ازدواج ۲۴ ساله بوده است. از همین رو در سالهای بعد پدرم سر به سر مادرم میگذاشت و میگفت: «خوب شد که شانس آوردی و در چنین سن و سالی شوهر پیدا کردی» و مادر همیشه با اعتراض جواب میداد: «نه نه تو اشتباه میکنی. من هیجده سال بیشتر نداشتم!» اشرف پهلوی درباره کاراکتر و خصوصیات اخلاقی مادرش هم شرح مبسوطی داده و مینویسد: «مادرم تاجالملوک از نظر جسمی درست در نقطه مقابل پدرم بود. زنی کوتاه و ظریف با موی بور و چشمان سبز زیبا. قدش به زحمت به بالاترین ردیف نشانهای نظامی پدرم، که بر روی لباس نظامیاش قرار داشت میرسید. با وجود این مادرم هم، به طریق خاص خودش، مانند پدرم شخصیتی مقتدر داشت. در آن زمان که زنان ایران از هیچ حقی برخوردار نبودند و مجبور بودند در برابر قدرت مردان تسلیم گردند، مادر حتی از بحث و گفتگو با پدرم یا مخالفت با تصمیمهای او نمیهراسید.» اسدالله علم وزیر دربار محمدرضاشاه هم درباره تاجالملوک نظر مشابهی دارد و در مصاحبهای با یک خانم خبرنگار انگلیسی در زمان تصدی وزارت دربار میگوید «ملکه مادر دارای کاراکتر فوقالعادهای است. او همواره شخصیت و مقام خود را در سطح همشأن موقعیت رضاشاه حفظ کرده است. او تنها کسی است که رضاشاه نمیتوانست حرف و خواست خود را بر او تحمیل کند. او از نظریات خود و از دوستان خود و از اصول خود جدانشدنی است. شخصیت بسیار جالب و مستقلی است.» قدر مسلم این است که تاجالملوک به اتکای پدرش که فرمانده مستقیم رضاخان بود، و نه به خاطر این که از نظر موقعیت اجتماعی و خانوادگی خیلی برتر از رضاخان بود، نسبت به او احساس برتری میکرده و همین غرور و خودپسندی او موجب شده است که رضاخان از آغاز زندگی زناشوئی رابطه صمیمانهای با او نداشته باشد. تاجالملوک در سال دوم ازدواج خود با رضاخان (سال ۱۲۹۶ شمسی) دختری به دنیا آورد که نام او را شمس گذاشتند. دو سال بعد، در سال ۱۲۹۸ تاجالملوک یک پسر و یک دختر توأمان به دنیا آورد، که پسر را محمدرضا و دختر را اشرف نام نهادند. فرزند چهارم رضاخان و تاجالملوک که فرزند آخری آنها هم بود، در سال ۱۳۰۱، هنگامی که رضاخان به وزارت جنگ و سردار سپهی رسیده بود متولد شد. فرزند چهارم نیز پسر بود که نامش را علیرضا گذاشتند. در سال ۱۳۰۱، هنگامی که تاجالملوک علیرضا را حامله بود، رضاخان با دختر زیبائی از خاندان قاجار به نام توران (قمرالملوک امیرسلیمانی) که در آن تاریخ هجده ساله بود، ازدواج کرد. ازدواج رضاخان با توران که نوه مجدالدوله داماد ناصرالدین شاه بود، چند دلیل داشت: نخست این که تاجالملوک زنی بسیار خودخواه و تندخو و بداخلاق بود و رضاخان از مصاحبت با او لذتی نمیبرد. دیگر این که تاجالملوک با همه خودپسندی و بداخلاقی از زیبائی هم بهرهای نداشت و رضاخان نیز مانند هر مردی طالب «روی خوش و خوی نکو» بود و بالاخره این که میخواست در مقام سردار سپهی و وزارت جنگ و آرزوهائی که برای آینده داشت با دختری از خاندان قاجار وصلت کند و راه پیشرفتهای آینده خود را هموار سازد. در این تاریخ هنوز این فکر در مخیله رضاخان خطور نکرده بود که روزی بتواند اساس سلطنت سلسله قاجار را از بیخ و بن بر کند و خود تاج پادشاهی ایران را بر سر بگذارد. ازدواج رضاخان با توران، که مدتی آن را از تاجالملوک مخفی نگاه داشته بود، بر اختلافات رضاخان با تاجالملوک افزود و چندین بار کار به مشاجره و کتککاری بین آنها کشید. از این تاریخ به بعد تاجالملوک افزود و چندین بار کار به مشاجره و کتککاری بین آنها کشید. از این تاریخ به بعد تاجالملوک دیگر حاضر به مصاحبت با شوهرش نشد و به همین دلیل دیگر فرزندی از آنان پا به عرصه وجود ننهاد. اشرف پهلوی در خاطرات خود به این موضوع اشاره کرده و مینویسد: «هنگامی که من و برادرم هنوز خیلی بچه بودیم و مادرم، برادرم علیرضا را آبستن بود، پدرم با زن دیگری که بسیار جوان بود ازدواج کرد. در آن زمان هرچند که تعدد زوجات در ایران مرسوم بود و هرچند که زنان مجبور بودند چنین وضعی را گردن بنهند، ولی مادر ماز این کر پدرم خیلی عصبانی شد، چنانکه مدتها حاضر نمیشد او را ببیند. پدرم هم در مقابل این مخالفت غیرقابل تصور با قدرتش، هر وقت مادرم را از دور میدید خود را پنهان میساخت و حالا که من این ماجرا را به خاطر میآورم، فکر میکنم من بایست تحت تأثیر این گونه اظهارات وجودهای مادرم نیز قرار گرفته باشم، چه او در جامعهای که زنان نه حق ظاهر شدن در برابر مردان را داشتند و نه حق اظهارنظر، به چنان کارهائی دست میزد.» توران در سال ۱۳۰۲ پسری برای رضاخان به دنیا آورد که نامش را غلامرضا گذاشتند، ولی زندگی زناشوئی آنها اندکی پس از تولد این پسر به هم خورد و رضاخان در اواخر سال ۱۳۰۲ از توران جدا شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 643]