واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: مرمت زندان قصر و تبديل آن به باغ موزه در ذهن با خودمان كلنجار ميرفتيم كه چگونه ميتوانيم زنداني به اين مخوفي را بازسازي كنيم اما با شرايط كنار آمديم. به اين اميد كه هرچه زودتر اين مكان تبديل به باغ موزه شود. تهران امروز: در آهني زندان قصر كه روي پاشنه ميچرخد ديگر نه از زندانبان خبري است و نه از زنداني. اينجا كلاغها و سارها تنها بازماندگان دوران خاكستري زندانيان سياسي دوران ستمشاهي هستند كه روي درختان كاج بيروح زندان قصر مينشينند. «بعد از غروب سر و كله كلاغها پيدا ميشه... تعداد زيادي كلاغ روي درختهاي كاج پشت زندان پهلوي مينشينند و سروصدا راه مياندازند. سارها هم روي درخت روبهروي زندان ماركوف هميشه هستند.» از هيبت زندان قصر تنها خاطراتي در ذهن زندانيان سياسي رژيم پهلوي باقيمانده و خرابهاي كه قرار است بازسازي و بعد كل محوطه كه قرار است تبديل به باغموزه شود.در آهني زندان كه باز ميشود از ماموران خبري نيست و تنها نگهباني است كه در را به رويمان باز ميكند. اسمش فرقي نميكند كه چيست اما جاي تبخال روي صورتش نشان از كابوس شبانه دارد: «نيمههاي شب صداهاي عجيبي ميشنوم، وقتي به داخل ساختمان زندان ميروم،نه از زنداني خبري است و نه از صداهاي ترسناك.» تاييد صحبتهاي اين نگهبان افغاني را ميتوان از لابهلاي خاطرات مدير سايت بازسازي زندان قصر بيرون كشيد. ماجراي همان شبي كه تا دير وقت در زندان مانده بود و صداي نالههايي را به گوش خود شنيده بود.تمام ميلههاي آهني و سرد زندان قصر هر شب دلتنگيها و گريههاي زندانيان سياسي در دوران پهلوي را هوار ميكشند. صداي شليك جوخه اعدام و آخرين نالههاي زنداني اعدامي زير گلولههاي آتش و دست و پا زدن زنداني ديگري كه به دور از چشم خانواده به حكمي نامعلوم توسط ساواكيان به دار آويخته ميشد.اينجا بعد از سالها تمام ديوارنوشتههاي زندانيان سياسي ستمشاهي روي ديوار نمور زندان پوستهپوسته و به زمين ريخته شده. ديگر از تكتك جملاتي كه زندانيان بهعنوان آخرين يادگاري روي ديوار مينوشتند و به مسلخ ميرفتند ،خبري نيست. زير پايت را نگاه كن دستنوشته مرتضي تقيزاده معروف به «زلزله» را ميبيني. «درد سوتهدل را سوتهدل داند.» هنوز اين دستنوشته زندان شماره هشت روي سياهي سلول بهخوبي خوانده ميشود و هنوز كارگران تيشهاي به اين ديوار و نوشتههايش نزدهاند. اينجا زندان قصر است! زنداني كه وقتي پاي زندانيان سياسي قبل از انقلاب بعد از سالها به خرابههاي آن باز شد، ميتوانستي اضطراب و دلهره را در چهره آنها ببيني. تنها كلاغها و سارها مهمان زندانند و كارگراني كه مشغول بازسازي زندان قصر بهعنوان باغ موزه هستند.گذر تاريخ بر چهره زندان قصرمجموعه قصر كه پيش از اين 24 هكتار بود، مجموعه زيبايي كه در راس آن كاخ فتحعلي شاه قاجار خودنمايي ميكرد اما زماني كه ناصرالدينشاه روي كار آمد از اين مجموعه خوشش نيامد و بيشتر ترجيح ميداد در كاخ گلستان روزگار بگذراند.اين رضاخان بود كه تصميم گرفت در تهران زنداني رسمي داشته باشد بهخاطر همين ماركوف معمار مشهور روسي را به ايران آورد تا طراحي زندان قصر را انجام دهد. زندان ماركوف داراي 192 اتاق و گنجايش 700 زنداني بود كه 96 اتاق آن پنج نفري و بقيه انفرادي بودند. مريضخانهاي هم مشتمل بر شش اتاق شش تخته و 16 اتاق يك تخته بههمراه باغ و حمام ساخته شده بود. يازدهم آذرماه سال ۱۳۰۸ زندان قصر شكل گرفت. اولين قرباني نيز خود سازنده بود(!) تيمسار درگاهي، رئيس وقت شهرباني كه به جرم دعوت رضاخان به يكي از ۱۹۲ سلول عمومي و انفرادي در جريان افتتاح زندان به حبس محكوم شد. قصر پس از آن نيز پذيراي نامداراني شد كه عبدالحسين تيمورتاش، نصرتالدوله و سردار اسعد بختياري از آن جمله بودند. بزرگعلوي سرگذشت سالهاي حبس خود و ديگر زندانيان مشهور را در كتاب «۵۳ نفر» در زندان قصر نوشت. پس از شهريور 20 و استعفاي رضاخان و تبعيد به جزيره موريس كاركردهاي قصر نيز نمايانتر شد.سال 1388 - زندان قصراز زندان قصر با آن همه ترس و واهمه تنها يك در بزرگ آهني باقيمانده و ساختمان قديمي زندان ماركوف و زندان پهلوي(سياسي). بازسازي رونماي زندان ماركوف تمام شده و هماكنون داخل زندان در حال بازسازي است.مهندس پيام قانعي ميگويد: «بوي فاضلاب زندان امان مردم منطقه را بريده بود. وقتي مشغول بازسازي زندان شديم، مردم منطقه خوشحال بودند كه بعد از سالها بوي تعفن منطقه از بين ميرود. صداي زندانيان سالهاست كه در اين منطقه شنيده نميشود. در طول بازسازي با 300 چاه جذبي روبهرو شديم چون منطقه نظامي بود فاضلابها راهي به بيرون نداشتند.»زندان پهلوي بسيار ويرانتر از زندان ماركوف است. پلههاي فروريخته و زمين سست است. «معلوم نيست چگونه زندانيان را در اين زندان نگه ميداشتند. چرا كه با زمينلرزهاي احتمال ريزش آن زياد بود.»اينها را مهندس بيگدلي ميگويد و تمام زندان را به ما نشان ميدهد. اگر حواست نباشد زمين تو را مانند خيلي از زندانيان سياسي قبل از انقلاب كه در زيرزمينهاي زندان شكنجه ميشدند به درون خود ميبلعد.مهندس قانعي ميگويد: «نمونه زندان ماركوف در اتريش وجود دارد. زنداني كه بيشتر به هتل شبيه است تا زندان. اما زندان پهلوي بسيار مخوفتر است. سلولها نوردهي ندارند. بار اولي كه براي بازديد از زندان آمديم وحشت كرده بوديم. در ذهن با خودمان كلنجار ميرفتيم كه چگونه ميتوانيم زنداني به اين مخوفي را بازسازي كنيم اما با شرايط كنار آمديم. به اين اميد كه هرچه زودتر اين مكان تبديل به باغ موزه شود.»هربار كه زنداني سياسياي به زندان دعوت ميشد تا قسمتهاي مجهول زندان شناسايي و مرمت شود، قسمتيهايي از زندان كشف ميشد مثل اتاق تاريك و كوچك حياط پشتي زندان سياسي كه زندانيان اعدامي شب قبل از اعدام در اين اتاق تنگ و تاريك و نمور در انفرادي ساعتهاي آخر زندگيشان را ثانيهشماري ميكردند و فردا قبل از طلوع آفتاب، فرياد آماده باش و صداي كلاغهاي حياط خبرهاي بدي را براي زندانيان ديگر داشت. «لانه عقابها» اسم ديگري است كه روي زندان پهلوي قصر گذاشته بودند.مهندس ميداني لحظه به لحظه مرمت زندان را از ابتدا خوب به ياد دارد: «مشكل اصلي در كشور ما نگهداري از بناهاي تاريخي است. زماني كه سازمان زندانها، زندان قصر را به شهرداري تهران واگذار ميكند، تخريبهاي زيادي در اين زندان ايجاد شده بود. حتي بسياري از راههاي مخفي و زيرزميني زندان كه در زمان شاه ساخته شده بود با خاك مسدود شده بود. اگر بودجه بهموقع تزريق شود، روند مرمت سرعت بيشتري ميگيرد.»عكسهاي تاريخي زيادي از سال1339 تا 1385 روي ديوارهاي سايت و اتاق سرپرست سايت وجود دارد كه نشان ميدهد طي اين سالها چه تغييرات زيادي در زندان قصر بهوجود آمده است. مهندس ميداني اعتقاد دارد كه زندان ماركوف حالت زندان را ندارد و بيشتر به يك بناي تاريخي شبيه است اما زندان پهلوي آنقدر مخوف است كه همه چيز را در فضاي زندان قصر جبران ميكند. در كنار زندان پهلوي مسجد بزرگي قرار دارد. مسجدي كه بعد از انقلاب محاكمه برخي از شكنجهگرهاي زمان شاه در آن برگزار شد. محاكمهاي كه بسياري از زندانيان سياسي حضور داشتند تا فجايع آن دوران زندان قصر مشخص شود. ستاري هيچوقت فكر نميكرد زماني نيز او توسط زندانيانش محاكمه شود.كار روزانه كارگران تمام شده. عدهاي مشغول شستن خستگيهاي روزانه خود از صورت خود هستند و عدهاي هم در تدارك شام شب. هوا كه تاريك ميشود در ميان سياهيهاي زندان قصر تنها دو ساختمان خاموش ديده ميشود و صداي بيامان كلاغها كه تازه سروصدايشان شروع شده و شايد صداهايي كه از داخل زندان سياسي در خلوت كارگران شنيده ميشود. در آهني بزرگ دوباره روي پاشنه ميچرخد، ديگر هيچكس به سمت در نگاه نميكند. اينجا از زندان و زنداني تنها خاطرات گردوخاك گرفته پيرمردان مانده است هنوز هم بعد از سالها صداي پاي نوابصفوي در حياط زندان شنيده ميشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 307]