تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن به ميل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق ميل و رغبت خود را به خانواده ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827682925




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چه پشت و پناهی؟!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چه پشت و پناهى؟!
حرم امام رضا علیه السلام
در جلد سوم رایت راهنماء دانشمند جلیل القدر آقاى سید على علم الهدى مى‎نویسد: دوستم شیخ عبدالرحیم، را در ماه ذى حجه 1341 بعد از ظهر در مسجد گوهرشاد، پریشان‎حال دیدم؛ گفتم: چرا غمگینى ؟گفت: همسرم دیر زمانى است كه بیمار است و بیمارى او بسیار طولانى شده است .از شما مى‎خواهم كه دعا كنید تا خدا مرگ او را برساند. گفتم: مگر از معالجه او مایوس شده‎اى؟ گفت: بلى؛ چون او به مرض استسقا(1) گرفتار شده است و تاكنون سه مرتبه او را به بیمارستان آمریكایى برده‎ام و میل زده‎اند. و آب شكمش را بیرون آورده‎اند، باز آب آورده است و به پاى او ریخته و نفسش تنگ شده است؛ به طورى كه او را امروز به زحمت تمام نزد پزشك بردم. پزشك گفت‎؛ مرضش علاج ندارد هر چه زودتر او را از اینجا ببر كه شكمش پاره خواهد شد.چند روز از این ملاقات گذشت؛ باز او را در مسجد دیدم؛ به خیال این كه زوجه‎اش از دنیا رفته است به او تسلیت گفتم؛ ولى او گفت: زوجه‎ام نمرده است بلكه حضرت رضا(علیه‎السلام) او را شفا داد.گفتم چگونه شفا یافت؟جریان را شرح داد و رفت .گفت: آن روز كه من از شما جدا شدم و شب فرا رسید من در خانه از ناله آن زن بى طاقت شدم و از منزل بیرون آمدم و به حرم حضرت رضا(علیه‎السلام) مشرف شدم؛ اتفاقا آن شب، در حرم شریف را نبستند و من تا صبح در مقابل قبر امام هشتم(علیه‎السلام) به سر بردم و به آن حضرت عرض كردم:آقاى من! اگر مصلحت در شفاى مریض من نیست مرحمتى بفرمایید زودتر راحت شود؛ زیرا طاقت من طاق شده است .شب به پایان رسید نماز صبح را خواندم و به خانه رفتم تا ببینم حالش چطور است؛ همین كه به خانه رسیدم، در خانه را باز دیدم؛ یقین كردم كه زنم دیشب مرده است و همسایگان صبح زود او را به غسالخانه برده‎اند.داخل حیاط شدم، دیدم گوسفندى در منزل داشتیم قصاب آن را كشته و به پوست كندنش مشغول است و مادر زنم هم مثل مصیبت‎زده‎ها با صداى بلند مى‎گرید.با دیدن این حال یقین كردم كه زنم از دنیا رفته است. پرسیدم: جنازه را برده‎اند؟مادر زنم گفت: مگر نمى‎بینى كه زنت در كنار حوض نشسته است و دست خود را مى‎شوید.نگاه كردم او را زنى ضعیف و لاغر دیدم؛ خیال كردم كه او مرا مسخره كرده است. با شتاب به درون اتاقى كه مریضم در آنجا بسترى بود، رفتم؛ ولى در آنجا كسى را ندیدم بسرعت بازگشتم. و گفتم: من به غسالخانه مى‎روم. مادر زنم وقتى دید رفتنم به غسالخانه جدى است؛ گفت: مُرد! كجا مى‎روى؟ این زن تو است كه اینجا نشسته است. نزدیك رفتم؛ گفتم: بتول! تویى! گفت: بلى. تا جواب داد از صدایش او را شناختم و گفتم: آن هیكل و هیبتى كه داشتى با آبهاى شكمت چه شد؟گفت: حضرت رضا(علیه‎السلام) مرا شفا داد. برخاستم و به اتاق رفتیم. آنگاه پرسیدم: چطور شفا یافتى؟گفت: دیشب كه شما نیامدید، حال من بسیار سخت بود؛ هنگام سحر ناگاه آقاى بزرگوارى وارد شد و فرمود: برخیز! عرض كردم: قدرت برخاستن ندارم، مگر شما كیستید؟ فرمود: من امام رضایم .دست مبارك خود را بر سرم گذاشت و تا پایم كشید و فرمود: برخیز! كه مرضى ندارى. برخاستم و كسى را ندیدم؛ ولى اتاق معطر بود.تعجب من این است كه بستر خوابم خشك است من نفهمیدم آن همه آب شكم چه شده است؟مادرم را صدا زدم و قضیه خود را گفتم: او بسیار خوشحال شد و گفت: گوسفند را بكشند و گوشتش را در راه خدا به مستحقان بدهند.پی‎نوشت:1- نام مرضى است عبارت از جمع شدن مایعات در شكم، و بیشتر توام با بیمارى قلب و جگر مى‎باشد. مریض شكمش ورم مى‎كند و آب بسیار مى‎خورد و عطش فوق العاده احساس مى‎كند. (ف. عمید)برگرفته از کتاب 53 داستان از كرامات حضرت رضا(علیه‎السلام)، موسى خسروى.گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 179]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن