تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):وجود یک عالم برای ابلیس سخت تر از هزار عابد است زیرا عابد در فکر خود است و عالم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817307094




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آقایان ؛ مثل ايشان با مرام باشيد


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آقایان ؛ مثل ایشان با مرام باشید
شهید شوشتری
سالها پیش که سردار سرلشگر شهید شوشتری فرمانده ارشد سپاه پاسداران منطقه شرق کشور بود؛  من آپارتمانی از یكی از بچه های سپاه خریداری كردم. این آپارتمانها قبلاً در اختیار بچه های سپاه از جمله شهید كاوه و دیگران بود كه ظاهرا چند دست هم گشته بود.(چون خانه زمینش وقف آستان قدس رضوی بود باید برای انتقال سند به بخش املاک آستان می رفتم) وقتی برای صدور سند به قسمت املاك آستان قدس رضوی مراجعه نمودم با این مشكل مواجه شدم كه هریك از واحد های فوق از سالها قبل، بین 50 تا 60 هزار تومان بابت شارژ ماهیانه بدهكار می باشند.گفت: احتمالا اذیت شده ای و از شما می خواهم كه از دست ما و شهیدانی كه در آنجا ساكن بوده اند ناراحت نباشی و ما را ببخشی.اشك در چشمانم حلقه زد ، او را در بغل گرفتم، پیشانی اش را بوسیدم، گفتم سردار شما باید من را ببخشید. نمی خواستم مزاحمتان شوم.بر اساس مقررات آستانه، برای صدور سند بایستی بدهی آن واحد را تسویه می كردم و آن هم در شرایطی بود كه هرچه در اختیار داشتم برای خرید آپارتمان فوق داده بودم و آن مبلغ هم كه بیش از شش ماه از حقوقم بود، خارج از توان مالی ام بود.از مسئولین املاك آستانه كمك خواستم، آنها رابط قدیمی خود و سپاه را به من معرفی كردند، اتفاقا او در حوزه مدیریت سردار مشغول به كار بود. به او مراجعه كرده و شرح ماوقع را دادم. او كاملا در جریان بود؛ در آنجا متوجه شدم كه آن رشته سر دراز دارد چراكه اختلاف شدید و مشكلی طولانی و پر از كش و قوس های مالی در بین بود. رابط شرح مفصلی از مسائل گذشته و اختلافات طرفین را بازگو كرد و از من خواست تا از آستانه بخواهم كه فعلا از مطالبه صرف نظر كند.از آن طرف (در آستان) نیز نیاز به مكاتبه مسئولین املاك با مدیران آستانه و طرح در جلسات و ارائه طریق می بود كه آنهم فرآیندی طولانی و مبهم داشت.
شهید شوشتری
به ناچار دو روز بعد به محل دفتر سردار مراجعه كرده و از همان آقای رابط خواستم كه با سردار ملاقات كنم. او با جدیت جواب منفی داد و گفت در این خصوص كمكی به من نمی كند.از محل فرماندهی سردار به طبقه هم كف آمده و غمگین و مستاصل روی صندلی جا خوش كرده سر در گریبان از خداوند استغاثه می كردم تا مشكلم حل شود، واقعا درمانده شده بودم، در این حین صدای اذان بلند شد، از سربازی پرسیدم نمازخانه كجاست؟ یكباره به ذهنم رسید كه احتمالا سردار برای نماز می آید از همان فرد پسوال كردم سردار كی برای نماز می آید، او به طرف پله ها برگشت و گفت: سردار آمد، او سردار است. پایین پله ها به او سلام كردم و گفتم سردار درمانده شده ام، از شما كمك می خواهم. با روی باز و بسیار صمیمانه گفت: چه شده عزیزم.كوتاه و مختصر شرح دادم و در پایان گفتم آن عزیزان در آن واحدهای آپارتمانی وضو گرفته اند، نماز خوانده اند و من هم توان مالی ندارم.او با مهربانی گفت:  الان مسئله را حل می كنم و بعد از نماز بیا دفترم.گفتم: راهم نمی دهندگفت: با خودم بیابعد از نماز به نزد او رفتم، جالب اینكه دستم راگرفت و با خود به دفتر كارش برد.پرسید چقدر بدهكار هستیم. گفتم : واحدی که من در آن هستم  یا همه 8 واحد.گفت: كل هشت واحد چقدر بدهكار می باشد.گفتم ...این مقدار و اکنون رقم دقیق یادم رفته ولی حول و حوش 500 هزار تومان بود)به حسابداری تلفن زد و دستور داد از حساب تنخواه خودش چك صادر شود.در پایان جمله ای گفت كه نشان از عمق شخصیت والا و ذات و طینت پاكش داشت.گفت: احتمالا اذیت شده ای و از شما می خواهم كه از دست ما و شهیدانی كه در آنجا ساكن بوده اند ناراحت نباشی و ما را ببخشی.اشك در چشمانم حلقه زد ، او را در بغل گرفتم، پیشانی اش را بوسیدم، گفتم سردار شما باید من را ببخشید. نمی خواستم مزاحمتان شوم.صمیمانه از هم خدا حافظی كردیم؛ تا نزدیكی پله ها مرا همراهی كرد.وقتی چك را به قسمت املاك دادم با تعجب گفتند عجب، مشكل ده ساله حل شد.من از آن زمان هر وقت به یاد آن واقعه می افتادم و یا نام سردار را می شنیدم دعایش می كردم.حالا او به خیل شهیدانمان پیوسته و به درجه والای شهادت رسیده، اما او براستی عزیز و ارزشمند بود، پاك و بی آلایش بود، وارسته و جان بركف.  برگرفته از تابناک تنظیم شده توسط موسوی هنر مردان خدا





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 225]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن