واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ین داستان هم داستانی قدیمی و جزو متون کهن و کلاسیک به حساب میآید. راستش را بگویید؟ شما وسوسه نمیشوید چنین کتابی را بخوانید. «حکایتهای کانتربری» با همه... هزار و یک شب در انگلیس ترجمه کتاب معروف «حکایتهای کانتربری» این فرصت را داد تا هم با یک اثر کلاسیک آشنا بشویم و هم زبان انگلیسی قدیم کلیسای جامع کانتربری یکی از مراکز مهم مسیحیت در دنیاست. برای این که اهمیت این کلیسا را بفهمید، دانستن همین یک نکته کافی است که دانشگاههای آکسفورد و کمبریج زمانی زیر مجموعه همین کلیسا بوده اند و هنوز هم چهار کالج در آکسفورد و دو کالج در کمبریج هست که اسقف اعظم کانتربری شخصا ریاستش را به عهده دارد. اسقف اعظم در میان مسیحیان انگلیکان، درجه ای مانند پاپ دارد و مسیحیهای انگلیکان بعد از کاتولیکها بیشترین تعداد را در دنیای مسیحیت دارند. حالا حسابش را بکنید که کلیسایی به این درجه از اهمیت، داستانی دارد. این داستان هم داستانی قدیمی و جزو متون کهن و کلاسیک به حساب میآید. راستش را بگویید؟ شما وسوسه نمیشوید چنین کتابی را بخوانید. «حکایتهای کانتربری» با همه اهمیت و جذابیتی که دارد، تا به حال به فارسی ترجمه نشده بود اما امسال بالاخره نشر چشمه این کار را کرد. علی رضا مهدی پور، شاعر تبریزی اگر چه فقط مقدمه و چهار قصه از کل 24 داستان حکایتهای کانتربری را ترجمه کرده، اما همین هم غنیمت است. به ویژه که او خوش ذوقی کرده و داستانهای منظوم چاسر را در قالب شعر به فارسی برگردانده و انصافا هم این کار را خوب انجام داده است. «حکایتهای کانتربری» معروفترین اثر ادبی انگلیسی در قرن 14 میلادی است که جفری چاسر آن را نوشته و در قصههای آن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا میشود. ماجراجویی عاشقانه، داستان زندگی قدیسان، قصههای مذهبی، داستانهای تمثیلی از حیوانات و حتی موعظه. چاسر 15 سال آخر عمرش را صرف نوشتن حکایتهای کانتربری کرد که خودش هم به عنوان زائر در آن حضور دارد. در دیباچه کتاب، او در یک مهمان خانه با 29 شخصیت دیگر رو به رو میشود که آنها هم زائر مقبره تامس بکت قدیس در کلیسای جامع کانتربری هستند. تامس بکت قدیس مردی بود که شوالیههای تحت فرمان پادشاه به اشتباه او را کشته بودند و مزار او در کلیسای جامع کانتربری به زیارتگاه مردم تبدیل شده بود. چاسر از سفر یک گروه از زائران به این محل استفاده میکند تا داستان بگوید و مردم زمانه خودش را هم معرفی کند. صاحب مهمانخانهای که زائران در آن جمع شدهاند پیشنهاد میدهد همه زوار برای گذران وقت در طول راه قصه بگویند و از همین جاست که چاسر توصیف شخصیتها را شروع میکند؛ از شوالیه گرفته تا شخم زن و آسیابان و کارپرداز، از داروغه گرفته تا راهب و بازرگان و قاضی و البته کشیشها و راهبهای مختلف که یکیشان حتی توبه فروش (کفاره گیر) است. در واقع در حکایتهای کانتربری مردمی از طبقههای مختلف نقش قصهگویی را به عهده میگیرند و رفتارها و اظهار نظرهای آنها سرنخهای زیادی درباره روش زندگی و خلق و خوی مردم آن زمانه به خواننده میدهد. مثلا حکایت اول را شوالیه (از طبقه اشراف) نقل میکند و قرار بر این میشود که بعد از او هم راهب قصه بگوید اما آسیابان (از طبقه پایین جامعه) خودش را وسط میاندازد تا قصه اش را تعریف کند. اول بودن قصه شوالیه، خواننده را به این صرافت میاندازد که لابد قصهها بر اساس طبقه اجتماعی شخصیتها گفته خواهند شد اما وقتی آسیابان خودش را قاتی ماجرا میکند، معلوم میشود که قرار نیست این طور باشد. چاسر بعد از بازنشستگی از کار- یعنی در اوایل دهه 1390 میلادی- شروع کرد به کار جدی روی حکایتهای کانتربری. او برنامه بزرگی برای نوشتن این حکایتها در ذهن داشت و اگر آن را پیاده میکرد الان حجم حکایتهای موجود خیلی بیشتر بود. برنامه اصلی چاسر این بود که هر کدام از شخصیتهای حاضر در حکایتهای کانتربری چهار داستان بگویند؛ دو تا در راه رفتن به زیارت و دو تا در راه برگشت. با این حساب باید 120 داستان دراین اثر نوشته میشد اما متن موجود به زبان انگلیسی 24 حکایت بیشتر نیست و این یعنی روز 25 اکتبر سال 14010 میلادی که چاسر از دنیا رفت، احتمالا برنامه خیلی بزرگتری برای ادامه این حکایتها در ذهن داشت اما نتوانست پیاده اش کند. ظاهرا جفری چاسر میخواسته حکایتهای کانتربری را واقعا برای مردم و برای «خوانده شدن» بنویسد. او در جریان کارش با مردمی از طبقات مختلف اجتماع سر و کار داشت و شاید همین مساله بود که او را به فکر نوشتن شعر و قصه گویی برای مخاطب عام انداخت. چاسر میخواست چیزی بنوسید که از لحاظ زبانی برای همه قابل فهم باشد اما یک مشکل بزرگ در این راه وجود داشت. تا پیش از چاسر، ادبیات در انگلیس صرفا دو شکل داشت؛ یک شکل از آن به زبان فرانسه نوشته میشد و مختص دربار و درباریان بود و شکل دیگرش هم به لاتین نوشته میشد و مختص کلیسا بود و خلاصه مردم معمولی برای لذت بردن از آثار ادبی هیچ موقعیتی نداشتند. چاسر این وضعیت را عوض کرد و به همان زبان انگلیسی ای نوشت که مردم لندن در کوچه و خیابان استفاده میکردند. این جور استفاده از زبان محلی توسط چاسر شاید تحت تاثیر نوشتههای بو کاچیو، پترارک و دانته در ادبیات ایتالیایی بود اما انگار همه منتظر بودند که یک نفر در انگلیس چنین کاری انجام بدهد و راه را برای بقیه باز کند و همین طور هم شد، چون شاعران انگلیسی بعد از چاسر به نوشتن به زبان ساده و محلی تمایل پیدا کردند. اصل حکایتهای کانتربری به زبان انگلیسی میانه نوشته شده و شباهتهایی با زبان نوشتاری و گفتاری امروز انگلیسی دارد. خواننده ای که با زبان انگلیسی آشناست متن اولیه حکایتهای کانتربری را تا حدی میتواند بخواند، در حالی که بعضی از متون معاصر با این اثر اصلا برای انگلیسی زبانها هم قابل خواندن نیست و باید ترجمه آنها به زبان انگلیسی مدرن را خواند. حالا چند تا از بهترین حکایتهای کانتربری در ایران ترجمه شده و کار با ارزشی هم هست چون علی رضا مهدی پور- مترجم این حکایتها – در واقع شعر قدیمی انگلیسی را به نظم فارسی و قالب مثنوی درآورده. در دو جلد حکایتهای کانتربری که نشر چشمه آنها را چاپ کرده، هم دیباچه کلی کتاب هست و هم چند تا از خواندنی ترین حکایتها. در این کتاب میتوانید در دو صفحه رو به رو، ترجمه فارسی و اصل متن انگلیسی قدیم به همراه معادل آن در انگلیسی امروز را ببینید و این کار را برای خواننده خیلی راحت میکند. اصولا میگویند اگر خواستید از اصل انگلیسی حکایتهای کانتربری سر در بیاورید، باید آن را با صدای بلند بخوانید چون معنی شعر این طوری راحتتر فهمیده میشود. نکته جالب درباره ترجمه کتاب این است که مترجم خودش را در قید و بند ادبیات فاخر و واژههای ادبیات کهن نگه نداشته و در واقع مثل چاسر نگاهی اجتماعی به زبان داشته. چاسر حکایتهای کانتربری را به زبانی نوشت که مردم بخوانند و لذت ببرند و ترجمه فارسی برای حکایتها هم کارکردشان همین است.اما گذشته از زبان، چاسر در حکایتهای کانتربری به یک بعد اجتماعی دیگر هم توجه داشته و آن هم توصیف ظاهری مردم در آن دوره و زمانه یعنی قرن 14میلادی است. چاسر مدتی مسوول صنف وارد کنندگان پارچه به انگلیس بود و همین تجربه باعث شد در شعرهای او جزئیات دقیقی از لباس و سر و وضع مردم در آن دوره را بخوانیم و خلاصه این شعرها به یک جور سند اجتماعی از آن دوران تبدیل شدهاند. یکی از مناطقی که چاسر در دوران کارش مدتی در آن جا زندگی میکرد همان منطقه ای است که کلیسای جامع کانتربری در آن واقع شده و خلاصه این که همه چیز در دوران کاری چاسر دست به دست هم داده بودند تا او تجربههای اجتماعی زندگی خودش را در شعر و ادبیات به کار بگیرد. از طرف دیگر چاسر در دورانی زندگی میکرد که تنشهای زیادی در جامعه انگلیس وجود داشت. در دوران کودکی او طاعون در انگلیس شیوع پیدا کرده و بین 30 تا 50 درصد از جمعیت انگلیس را کشته بود. حتی بعد از رفع بلا هم جامعه انگلیس هنوز متشنج بود و طبقه کارگر دیگر به شرایط قبلی زندگی راضی نمیشدند و به همین خاطر به شدت از طبقه مرفه و اشراف زادهها نفرت پیدا کرده بودند. کار به جایی رسید که در سال 1381 میلادی، رعیتها علیه طبقه اشراف قیام کردند و شکاف طبقاتی بیشتر از گذشته شد. این شکافها در تقابل شخصیتها در حکایتهای کانتربری هم دیده میشود. نویسندهها و هنرمندهای معاصر با چاسر، خیلی زود اهمیت و ارزش این کتاب را درک کردند. با وجود این که چاسر در نوشتن این حکایتها تا حدی تحت تاثیر نویسندههای ایتالیایی و فرانسوی بود اما موجود بودن اثر او به زبان انگلیسی باعث شد که خوانندگان حکایتهای کانتربری بیشتر از نمونههای مشابهی مثل «دکامرون» نوشته بو کاچیو باشد. نکته مهم دیگر در موفقیت این اثر این بود که چاسر از توصیفی رئالیستی برای معرفی شخصیتها استفاده کرده بود و این مساله خیلی برای خوانندگان انگلیسی قرن 14 و15 میلادی تازگی داشت. از طرف دیگر یکی از مهمترین کارهای چاسر در حکایتهای کانتربری این بود که او قافیه را در این شعرها به کار گرفت و در واقع سنتی از ادبیات فرانسه را وارد ادبیات انگلیسی کرد.چاسر در دوره خودش آدم فرهیخته ای بود و قبل از شعر نوشتنهایش ترجمه هم میکرد. مثلا این که کتاب «تسلی بخش فلسفه» نوشته بوئه تیوس- فیلسوف رومی- را ترجمه کرد و شعرهای فرانسوی و ایتالیایی زیادی را هم به انگلیسی برگرداند. ظاهرا چاسر در اوایل دوران فعالیت ادبی خود مجبور بود طبق ادبیات کلیشه ای اشرافی بنویسد اما در آخرین کارش که همین حکایتهای کانتربری باشد، دیگر لحن خاص خودش را دارد.چاسر هم عصر حافظ شیرازی بوده و معمولا استادان قدیمی ادبیات کار او را با رودکی مقایسه میکنند. چاسر درک عمیقی از ذات انسان داشته و در حکایتهای کانتربری، جهان را از دیدگاه انسانهای مختلف دیده است؛ او جهان را همان طور که میدید نشان داده و به همین خاطر است که بعد از گذشت این همه قرن، هنوز هم خواندن حکایتهای کانتربری لذت بخش است. جفری چاسر کی بود؟نسخه انگلیسی حافظ و دانته جفری چاسر معاصر حافظ شیرازی و دانته ایتالیایی است و برای انگلیسیها همان اهمیتی را دارد که حافظ برای ما و دانته برای ایتالیاییها دارد. چاسر نمونه ازلی و ابدی شعر در انگلیس است و بدون شک بعد از شکسپیر بزرگترین شاعر تمام تاریخ انگلیس به حساب میآید.اطلاعات زیادی راجع به زندگی این ادیب انگلسی در دست نیست اما ظاهرا در اوایل دهه 1340 میلادی در لندن به دنیا آمده بود و فرزند یکی یکدانه بوده. پدرش تاجر بوده و شیوع طاعون در انگلیس در سال 1349 هم به نفعش تمام شده چون یکی از خویشاوندان نزدیک آنها طاعون میگیرد و میمیرد و همه اموالش به پدر چاسر میرسد. جفری واقعا از این بابت شانس میآورد چون اگر این پول به دست خانواده اش نمیرسید آنها نمیتوانستند او را برای کار به خانه یکی از اشراف انگلیسی بفرستند. آن وقت جفری چاسر به جای آشنایی با خانوادههای اشراف و شعر نوشتن مجبور میشد مثل پدر و پدر بزرگش مغازه دار شود. اما چاسر در زمانی که به عنوان پادو در خانه اشراف خدمت میکرد فرصتش را پیدا کرد تا با آداب و سلایق طبقه اشراف آشنا بشود و در آینده موقعیت خودش را بهتر کند؛ به طوری که او حتی بعدها همسرش را هم از طبقه اجتماعی بالاتر از خودش انتخاب کرد.جفری درهمان دوره کودکی و نوجوانی اش فرانسه و ایتالیایی و لاتین خوانده بود و تقریبا میتوانست به این زبانها حرف بزند و بنویسد و همین توانایی او خیلی به کار خانوادههای اشرافی میٱمد. به همین خاطر بود که او را به عنوان نماینده دیپلماتیک این طرف و آن طرف میفرستادند و جفری چاسر فرصت آن را داشت که مردم مناطق مختلف را ببیند و با فرهنگ آنها آشنا بشود. البته در همین حیص و بیص گاهی بد شانسیهای بزرگی هم میآورد مثلا در جریان جنگ فرانسه و انگلیس یک بار اسیر شد و اشراف انگلیس برای آزاد کردنش دست به جیب هم شدند.به هر حال، چاسر در جریان همین سفرهای کاری اش دو بار به ایتالیا هم سفر کرد که تاثیر زیادی در آینده ادبی او گذاشت. چاسر در ایتالیا با بو کاچیو و پترارک – یعنی بزرگترین شاعران ایتالیایی هم عصرش- ملاقات کرد و کارهای آنها را خواند و بدون شک این تجربه در نوشتههای خود او در آینده تاثیر زیادی داشت. آن طور که نوشته اند چاسر کمی شکم داشت، قدش متوسط بود، کچل بود و چشمهایش جاهایی را میدید که مردم عادی نمیبینند.او هیچ وقت خودش به زیارت کلیسای جامع کانتربری و قبر توماس بکت قدیس نرفت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 850]