واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: در واپسين روزهاي سال 89، پايتخت فرهنگ و هنر ايران اسلامي شاهد يكي از مهمترين رويدادهاي هنري خود بود، پس از يك دهه اصفهان دوباره ميزبان شهرام ناظري استاد آواز بود كه براي نخستين بار در داخل كشور با گروه فردوسي شاهنامه خواني را در برنامه اجراي خود قرار داده بود. كنسرت شاهنامه خواني ناظري و گروه فردوسي در سه شب متوالي، آوازي متفاوت را به همراه داشت، آوازي حماسي كه روايتگر داستان هاي شاهنامه مانند ضحاك ماردوش و قيام كاوه آهنگر و رزم رستم و سهراب بود. آواز ناظري دراجراي اين قطعات حماسي، طنيني صداهايي را در ذهن تداعي مي كرد كه قرن ها بر بلنداي زاگرس و بيستون پيچيده بود و يادآور شاهنامه خواناني بود كه هرگز خواننده حرفه اي موسيقايي نبوده اند اما صداي آنان در آشوب مدرنتيه خاموش نشد و اكنون از حنجره او به گوش مي رسد تا اين ميراث قند پارسي همچنون كاخي بلند در بستر فرهنگ ايران سربرآورد. در اقامت چند روزه ناظري در اصفهان، فرصتي كوتاه براي گفت و گو خبرنگار ايرنا با استاد آواز دست داد. **استاد مقوله آموزش موسيقي در كشور ما دو نحله اصلي را تجربه كرده، يكي همان شيوه سنتي استاد و شاگردي و انتقال سينه به سينه و ديگري شيوه مدرسه اي و آكادميك، عمده مشاهير هنري ايران نتيجه آموزش سنتي استاد و شاگردي بوده اند، چرا آموزش هاي آكادميك موسيقي كشور در مقايسه با شيوه سنتي خروجي هاي سرشناس كمتري داشته است؟ تاكنون روش هاي مختلفي براي آموزش موسيقي در كشور به كار رفته است كه بعضا از جنبه هاي اثرگذار و مثبتي نيز برخوردار بوده اند،اما به نظرم در جمع هنوز يك شيوه نامه كلي در آموزش موسيقي كه با ذوق و خلق و خوي ايراني سازگاري كامل داشته باشد و كليتي از درياي موسيقي ايراني و ديدگاهي جهاني را به دانشجو و شاگرد ايراني بياموزد، تدوين نشده است. كساني كه در موسيقي ايراني به جايي رسيده اند به خاطر استعداد و توانايي هاي خودشان و تاثيرهايي كه از استادان گرفته اند، در اين مسير توفيق داشته اند. **چرا ما نتوانتسه ايم روش آكادميك آموزش موسيقي را همچنان در كشور نهادينه كنيم؟ اگر ما بخواهيم صددرصد درمسير آموزش موسيقي كلاسيك كه متاثر از شيوه و متد غربي است حركت كنيم، ممكن است از حال و هواي موسيقي خود فاصله گرفته و از آن بي خبر شويم، اگر تنها به شيوه سنتي بپردازيم از كليت موسيقي جهاني جدا مي شويم. در جامعه ما عده اي كه در غرب تحصيل كرده اند و نسبت به اين رويه تعصب دارند، طرفدار شيوه و متد غربي در موسيقي هستند و موسيقي ما را نوعي موسيقي معمولي و تك صدايي مي دانند و در مقابل آنان طرفداران شيوه سنتي اين شيوه را بهترين شيوه براي آموزش موسيقي مي دانند و موسيقي آن طرف را فاقد ارزش مي دانند. اما حرف هيچكدام صحيح نيست بلكه بايد كليتي كه تركيبي باشد از اين دو به وجود بيايدكه در آن ذوق، ژن و سليقه ايراني لحاظ شود. **استاد ناظري برخي معتقدند كه موسيقي دستگاهي ايران مدتهاست كه به ورطه تكرار افتاده، آيا چنين عقيده اي را قبول داريد و آيا قدم هايي از سوي هنرمندان براي گشودن فضاهاي جديد در موسيقي دستگاهي برداشته شده است؟ به عنوان مثال شاهنامه خواني و نظامي خواني از ديرباز در بين اقوام كرد و لر بدون وجه موسيقايي رواج داشته، اما شما رويكردي دوباره به اين حوزه داشته ايد، نقص كار در كجاست كه كمتر شاهد نوآوري در توليد آثار موسيقايي هستيم؟ اشكال كار در جمع به خود هنرمندان بازمي گردد به موسيقي اشكال وارد نيست، اين هنرمندان هستند كه شايد ذهنشان محدود به كارهاي تكراري شده و به چيزهايي كه عادت كرده اند، توجه دارند، اين در حالي است در آوازها و آثاري كه از قدماي موسيقي ايران برجا مانده، مشاهده مي كنيد كه ما دهها خواننده بزرگ داريم مانند اقبال آذر، نكيسا، تاج اصفهاني، سيد احمد خان ساوه اي، علي خان نايب السلطنه، وقتي آوازهاي آن ها را گوش مي دهيم، مي بينيم چقدر متنوع بوده و با هم تفاوت دارند. اما امروز صداها را كه گوش مي دهيد، متوجه نمي شويد كه كسي كه مي خواند، كيست، همه شبيه هم مي خوانند، در يك سيكل و دور يكنواخت بدون رعايت اصول زيبايي شناختي، در دو دهه اخير اين مشكل بيشتر كار را خراب كرده كه برخي از هنرمندان رو به كپي كاري آورده اند، اما زيبايي فرهنگ و موسيقي ايران به همين تنوع و تفاوت هاست. شما در ميان قوميت هاي ايران در هر منطقه اي رنگي، لباسي ، گويشي ، فرهنگي و موسيقي متفاوت از اقوام ديگر مشاهده مي كنيد، حتي در فرهنگ كردي تفاوت هايي را در مناطق مختلف كردنشين مي توان ديد، اين تنوع باعث جذابيت فرهنگ مي شود. اما امروز مشكل اين است كه ذهن ها محدود شده به تكرار، تقليد و شبيه خواني كه اين مساله از مشكلاتي كه ما در زمينه آموزش داريم از يك سو ناشي شده و از طرفي رشد فناوري باعث ابداع دستگاه هايي شده كه اشكالات صدا را اصلاح و حتي خارج خواندن خواننده را نيز برطرف مي سازد. **عده اي از هنرآموزان موسيقي اين بحث را مطرح مي كنند كه سبك و سياق رايج در آموزش موسيقي نياز امروز جامعه را برآورده نمي سازد و نيازمند تجديد نظر است، نظر شما در اين خصوص چيست؟ در اين جا دو مساله مطرح است، نخست در خصوص اين سبك و سياق ها عده اي چون تسلط كلي ندارند، تنها روي يكي از اين سبك ها كار كرده اند كه اين محدوديت به وجود مي آورد، اما هنرمندي كه با تمامي اين سبك و سياق ها آشناست و كار كرده، برخوردي متفاوت دارد مانند عقاب كه از بالا همه چيز را مي بيند، اين نخستين تفاوت است. در وهله دوم، اشكال كار در اين كه در آموزش فلان استاد، از فلان رديف استفاده مي شود، نيست بلكه در طرز فكر هنرمند است، هنرمند بايد از يك پشتوانه دانش برخوردار باشد كه اعتبار هنري اش از آن دانش حاصل مي شود. وقتي كه ذهن هنرمند محدود و دانش او اندك است، چنين مشكلاتي بروز پيدا مي كند، به عنوان مثال برخي فكر مي كنند كه اگر كسي يك صداي خوب داشته باشد و رديف را هم بداند، مي تواند خواننده خوبي شود در حالي كه به قول حافظ هزار نكته باريكتر از مو اينجاست. اين هنرمند يك پشتوانه مي خواهد تا وقتي مي خواند از تاريخ ، اجتماع ،آنچه كه از اسطوره ها و فرهنگ به او رسيده مطلع باشد و به ادبيات تسلط داشته باشد. در ابتدا گفتم كه بايد يك شيوه نامه كلي متناسب با مشخصه هاي موسيقي ايراني تدوين شود،اما درجمع چيزي كه موجب عمده مشكلات شده بيسوادي برخي از هنرمندان است كه اين اشكالات را به وجود مي آورد. اگر هنرمند از يك پشتوانه دانشي قوي برخوردار باشد، همه چيز درست مي شود. **استاد ناظري در سال هاي اخير كمتر شاهد اجراي هاي بزرگ و اركسترال در حوزه موسيقي ايراني بوده ايم، اين در حالي است كه ماندگارترين آثار موسيقي ايران در ذهن عموم مردم قطعاتي بوده كه در قالب اركسترهاي بزرگ اجرا شده، در كارهاي شما نيز در سال هاي اخير شاهد اجرا باگروه هاي كوچك بوده ايم، چرا در اين سالها كمتر شاهد طرح هاي بزرگ موسيقي هستيم؟ واقعيت اين است كه هنر در يك مملكت و جامعه بايد مورد حمايت قرار گيرد، اول بايد مقوله آموزش به سامان برسد، اين يك موضوع مهم است كه بايد از سطوح پايين تا بالا مورد بازنگري قرار گيرد. موسيقي ايراني ظرفيت هاي بسيار بالايي دارد به گونه اي كه از هر قطعه محلي موسيقي نواحي مختلف ايران مي توان يك سمفوني ساخت با يك اركستر بزرگ، مشكل اينكه ما اكنون نمي توانيم يك اركستر بزرگ را جمع كنيم، در اين است كه حمايت نمي شويم. اجراي اركستر بزرگ بودجه زياد و تشكيلات مي خواهد، نهادي را مي خواهد كه مخارج حدود 100 تا 150 نفر را مدت ها تامين كند، به عنوان مثال اكنون كه روي فردوسي كار مي كنيم، ارايه چنين كاري يك اركستر حداقل صد نفري طلب مي كند، با چند خواننده مقتدر اما امكان آن را نداريم. اجراي اركستر بزرگ و كارهاي مشابه برعهده نهادهاي فرهنگي و هنري است، در اين شرايط ما مجبور به كاركردن با گروههاي كوچك هستيم. **آثاري مانند چاووش و كارهايي كه توسط گروه هاي موسيقي عارف و شيدا توليد شد، كارهايي خودجوش بود و حمايت ويژه اي از آنها صورت نگرفت، چرا شاهد توليد اين دست كارها نيستيم؟ آن موقع عشق بود كه همه را حركت مي داد، شايد همه هنرمندان غم نان داشتند، اما عشق كار خودش را مي كرد؛ در زير زمين هاي تنگ و فضاهاي كوچك ، هنرمندان دور هم جمع مي شدند و كارهايي را انجام مي دادند، اما الان خيلي چيزها عوض شده، باورها ضعيف شده، عشق كم شده و بي هويتي رو به تزايد گذاشته، خوب يك هنرمند تا كي مي تواند دوام بياورد. يك هنرمند كه در كل زندگي اش نه وام گرفته، نه زمين نه امكانات و نه حتي حقوق، چگونه بايد كار كند، چقدر بايد به جشنواره هاي خارجي برود. هنرمند از سنگ نيست او هم انسان است او هم بايد زندگي كند به خصوص هنرمنداني كه در سطوح بالا كار مي كنند، بايد امكاناتي در اختيار آنان قرار گيرد، اين گونه نمي شود كار خوب توليد كرد. اگر هنرمند براي استفاده از امكانات تلاش كند، اين نيز مشكلات خاص خودرا دارد و مجبور به انجام كارهايي سفارشي مي شود، در چنين شرايطي خلاقيت و نوآوري در كارهاي هنري از بين مي رود و ممكن است به وجهه هنري او لطمه بزند. فراهنگ** 558/1011
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 589]