واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > خاورمیانه - شیعه آنلاین: بسیاری از نزدیکان حضرت آیت الله سید «علی سیستانی» مرجع عالیقدر جهان تشیع مانند خود ایشان اهل علم، تقوا، زهد و ایمان هستند. از جمله این افراد می توان به آیت الله سید «محمود سیستانی» اشاره کرد. آیت الله سید محمود سیستانی کیست؟در سال 1312 در خانوادهای متصف به علم و تقوی در مشهد به دنیا آمد. پدرش عالم زاهد مرحوم حاج سید محمدباقر و نوه مرحوم آیت الله صاحب کرامات و مقامات معنوی آقا سید علی سیستانی بزرگ (متوفی 1340 ق) و نیز برادر کوچکتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله سید «علی سیستانی» است. از صفات وی، علامه، محقق، حکیم، فرزانه، جامع معقول و منقول، استاد برجسته معارف قرآن و اهل بیت (ع) است. وی از نوادر عصر ما بوده و در پاره ای از کمالات همتایی نداشت. استعداد فوق العاده و نبوغ سرشار و جامعیت وی شخصیتی ممتاز از او ساخته بود. این مرد بزرگ نگهبانی قوی برای مکتب ولایت و مدافعی سرسخت از عقائد حقه بود، در بحث های علمی خویش به دقت آراء فیلسوفان و عارفان اصطلاحی را مورد نقد و بررسی قرار می داد و بنیان یک مبنای باطل فلسفی یا عرفانی را درهم می شکست. بزرگان مکتب تفکیک برای او از جهت قوت در بحث و استدلال و سرعت انتقالش احترام خاصی قائل بودند. سید «محمود سیستانی» مقدمات و ادبیات را از محضر ادیب نیشابوری فرا گرفت و سطح را نزد آیات حاج سید «احمد مدرس یزدی"، حاج شیخ «هاشم قزوینی» و حاج شیخ «مجتبی قزوینی» آموخت. درس خارج را در مجلس درس حضرت آیت الله میلانی حاضر شد و از دیگر بزرگان علوم و فنون گوناگون را آموخت و از محضر آنان بهره ها برد و از حاج شیخ مجتبی به عنوان عالمی که در همه علوم و فنون دستی داشت یاد می نمود. مدتی برای فراگیری علم به حوزههای علمیه قم و نجف رفت و آخرین بخش حیات خویش را در مشهد گذراند. استاد «محمدرضا حکیمی» درباره آیت الله سید «محمود» می نویسد: عالم فاضل جامع علوم مختلف آیت الله حاج سید «محمود سیستانی» وی صاحب استعدادی قوی و سرعت انتقالی نیرومند بود. از محضر شیخ استاد سال ها در فنون مختلف بهره برده بود و در نقد فلسفی و اجتهاد در معارف و عقلیات از بزرگان بشمار می رفت. ایشان از شاگردان مبرز دوره های اخیر تدریس شیخ استاد بودند و در علوم غریبه بخصوص صنعت کار می کردند و حوصله و پشت کاری عجیب و استعدادی قوی داشتند و در فرصت های خصوصی بسیار خدمت شیخ می رسیدند و بهره می بردند. گفتنی است حدودا 30 سال جلسه تفسیر قرآن داشتند و اقامه جماعت نیز می کردند و از سال ها پیش به تدریس نیز اشتغال می ورزیدند، تدریس مکاسب، کفایه و منظومه (دوره های متعدد به همراه نقد فنی و عمیق فلسفی که افسوس در حوزه های دیگر رایج نیست و موجب رواج تقلید فکری و رکود عقلی است) و مشاعر و شرح تجرید و قبسات... مرحوم مجتهدی یکی از صمیمی ترین دوستان اینجانب بود چه سال های متمادی که در ایام تحصیل، کوچه پس کوچه های نسبتا طولانی میان مدرسه نواب و منزل شیخ استاد و به عکس را می پیمودیم، با یکی دو تن دیگر از دوستان و سراسر راه بحث بود و بحث، در باره مطالب اشارات و اسفار و نقاط قابل نقد در فلسفه و گاه گاه سخنی از سیاست و گاه از علوم غریبه. مرحوم مجتهدی بسیار زرنگ بود و اغلب می خواست بفهمد دوستان خصوصی بتازگی چیزی از شیخ گرفته اند یا نه؟ تا اگر گرفته اند به لطایف الحیل از چنک شان درآورده و این امر سرگرمی بسیار جالبی بود برای ما در آن دوران، دوران شور و طلب و سلامتی و جوانی ... محافل علمی، و مجالس مذهبی وی در مشهد از شهرت و ویژگی برجستهای برخوردار بود. ایشان سالها در مسجد ولی عصر(عج) واقع در خیابان راهنمایی مشهد به اقامه جماعت میپرداخت. این عالم فرزانه در زمینه اذکار و ادعیه دریای مواجی بود که هر که با او می نشست به وسعت آن پی می برد اما آنچه که او پیوسته بر آن تاکید می کرد و حقیقت همه کمالات را در آن می دانست تمسک به صاحب مقام ولایت کبری حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام بود و بر ازدیاد معرفت و محبت و ولایت چهارده معصوم و تبری از دشمنان آنها توصیه می نمود، ذکر فضائل و مناقب امیرالمومنین (ع) ورد زبانش بود تا زمانی که چراغ عمر دنیویش به خاموشی گرائید و جان به جان آفرین سپرد و چه زیبا که در ماه مبارک رمضان به لقای بروردگار و موالیانش شتافت. روز یکشنبه 16 رمضان 1414 ق برابر با هشتم اسفند 1372 ش در سن شصت سالگی در مشهد مقدس، در جوار بارگاه منور امام رضا (ع) در صحن آزادی، جنب کفشداری شمارهی نه به خاک سپرده شد رحمت خدای بزرگ بر او باد. نقل شده آیت الله حاج سید محمود (ره) أخوی حضرت آیت الله حاج سید علی سیستانی، حدود 10 سال پیش برای من و اخویم سید محمد تقی و شیخ غلامعلی عباسی از علمای مشهد تعریف می کرد که: چند روزی بود که یک حالت رضایتمندی و خرسندی از خودم در من ایجاد شده بود و هر کاری می کردم که این حالت را از خود دور کنم نمی شد، تا این که روزی جوانی 19-20 ساله در زد و وارد شد و گوشه اتاق نشست. من در دلم آمد که این جوان شاید با مادرش یا پدرش قهر کرده یا مثلا در دانشگاه قبول نشده یا بیکار است و یا این که خیلی مشکلات دارد و نمی داند چه کار کند و این جا پناه آورده، خوب است که یک خدمت جانانه ای به او بنمایم و حاجتش را حد امکان برآورده سازم. رفتم برایش چای آورده و گذاشتم جلویش. بعد رفتم که قندان را بیاورم، دیدم که قندان دارد به طرف آن جوان حرکت می کند و رفت و رفت تا رسید به کنار آن جوان و همان جا توقف کرد. من سر جایم نشستم و در دل با خود گفتم: لابد این قضیه تصادفی بوده یا علمی از علوم است که من خبر ندارم، وگرنه این جوان و آن حرف ها کجا! و اگر هم کار این جوان است باید بر من ثابت شود. فلذا عمامه ام را از سر برداشتم و زمین گذاشتم به این نیت که عمامه ام به طرف جوان حرکت کند، با کمال تعجب دیدم که عمامه ام حرکت کرد و رفت پهلوی قندان و جلوی جوان متوقف شد. ایشان ادامه داد، در دستم انگشتری بود که اسماء الحسنی رویش حرکت بود و خیلی باطن دار و چند تن از مراجع آن را به دست کرده بودند.آن را درآورده و به زمین نهادم به همان نیت قبلی که دیدم انگشتر به طرف جوان حرکت کرد و رفت و رفت تا کنار عمامه متوقف شد. جالب این بود که آن جوان سرش پایین بود و به جهت خاصی نگاه نمی کرد. خلاصه این که پس از مشاهده کردن این ماجرای شگفت انگیز و عبرت آمیز خیلی منقلب شدم و آن حالت غرور و رضایت مندی از وجودم زائل شد. 161/ن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 883]