واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: برهان قاطع قرآن در عصمت انبياء
خداوند متعال در قرآن گرامي،پيامبران را با لطافت هر چه تمامتر به معصوم بودن وصف ميکند بنگريد: 1. خداوند در سوره ي انعام پس ياد کردن نام چند تن از پيامبرانش(س)آنان را با وصف هدايتگري ميستايد و از مخاطبان ميخواهد که راه آنان را بپويند: «أولئکالّذين هدي اللّهُ فَبِهُدا هُم اقتدِهْ» (1) «اينان کساني هستند که خدا هدايتشان کرده است؛پس به هدايت آنان اقتدا کن» شيوه ي استدلال:خداوند در اين آيه پيامبران را به صفت هدايت شده ياد کرده و ستوده است و اين بدان معناست که آنان الگوي انسانهايند از ديگر سوي تصوير ميکند که هر کس مشمول هدايت الهي شد، ضلالناپذير است و هيچ چيز و هيچ کس ياراي گمراه کردن او را ندارد آن جا که ميفرمايد. «و من يُضْلِلِ اللّهُ فماله من هاءٍ و من تهدِي اللّهُ فماله من مُضِلٍّ» (2) و هر کس را خدا گمراه کرد از برايش راهبري نيست.و هرکه را خدا هدايت کند گمراه کنندهاي ندارد. از سوي سوم:در جايي ديگر از قرآن ميفرمايد:حقيقت و ماهيت عصيان و نافرماني،گمراهي و انحراف از راه راست است بنگريد:ألم أعهد إليکم يا بني آدم أن لا تعبد والشيطان إنه لکم عدوّ مبين. و أن اعبدوني و هذا صراط مستقيم.و نقد أضلّ منکم جِبِلّدٍ کثيراً أفلم تکوفوا تعقلون «اي فرزندان آدم،مگر با شما عهد نکرده بودم که شيطان را مپرستيد،زيرا وي دشمن آشکار شماست و اينکه مرا بپرستيد؛اين است راه راست!و(او)گروهي انبوه از ميان شما را سخت گمراه کرد،آيا تعقّل نميکردند » نتيجه:پيامبران مشمول هدايت الهي هستند.هرکس مشمول هدايت الهي باشد گمراه نميشود.پس پيامبران گمراه نميشوند.(3) 2. «و من يُطِعِ اللَّهَ و الرسولَ فاولئک مع الّذين أنعم اللهُ عليهم من النّبييّن و الصديقين و ااشهداء و حَسُنَ أولئک رفيقاً» (4) و در آيهاي ديگر خداوند کساني را که به آنان نعمت ارزاني کرده،به مصونيت از خشم خود و گمراهي ستوده است.يعني نه بر آنان خشم ميگيرد و نه گمراه ميشوند:«صراطَ الّذينَ أنعمتَ عليهم غيِرِ المغضوبِ عليهم و لاَ الضّالّينَ»(5) شکل منطقي اين آيات چنان است که ميآيد: - خداوند به پيامبران نعمت داده است؛ - هرکس خداوند به او نعمت دهد،نه مورد خشم خدا قرار ميگيرد و نه گمراه ميشود؛ - پس پيامبران نه گمراهند و نه در خور خشم پروردگار.عصمت در رساندن پيام عموم متکلمان مسلمان براين باورند که پيامبران در اين مرحله برخوردار از عصمت هستند،جز آنکه از با قلاني(2/403ق)نقل شده که ايشان خطاي پيامبران را در اين مرحله به نحو سهو و فراموشي ونه عمدي،روا ميدانسته است.(6) عصمت در اين مرحله دو بخش دارد:الف - عصمت از دروغ، ب - عصمت از خطاي سهوي در تلقّي و دريافت وحي و فهم کردن و رساندن آن به مرده.همان سان که گذشت،دليل تحت عهدهدار پاسخگويي به اين شبهه است که هر دو را اثبات ميکند.و ديديم که خواجه نصيرالدين طوسي نيز از آن به نحو عموم سود برد؛زيرا اعتماد کامل به پيامبران جز با اعتقاد قطعي به ايمن بودن ايشان از خطا در تلقّي وحي و تحمّل و گزارش عين آن به مخاطبان نيست؛چه ايمن از خطاي عمدي و چه سهوي.(7) برخي از آياتي که عصمت در تبليغ رسالت را اثبات ميکنند به قرار ذيل است: يکم:«و ما ينطق عن الهوي.إن هو إلاّ وحيٌ يوحي»(8) دوم:«عالِمُ الغَيب فلا يُظهر علي غيبه أحداً.إلاّن من ارتقي من رسولٍ؛فإنه يَسلُک بين يديه و من خلفه رَصَداً.يتعلمَ أن قد أَبلَغوُا رسالات ربّهم و أحاط بمالديهم و أحصي کلَّ شيءٍ عَدَداً.(9) شاهد مثالهاي ما در استدلال به اين آيه عبارتهاي ذيل است: 1.من بين يديه؛ 2. من خلفه؛ 3. أحاط بمالديهم. افزون بر اين توضيحاتي که درپي ميآيد به روشنتر استدلال به اين آيه براي عصمت در مرحله ي تبليغ رسالت کمک ميکند: 1. فَلا يُظْهِرُ؛اظهار ازياب إفعال و به معناي اعلام کردن است که نتيجه ي آن رساندن پيام اعلام شده به مخاطبان است؛ 2. «مِنْ» «من رسول»،بياني است يعني خداوند از پيامبرانش خشنود است که آنان را بر غيب خويش آگاهي ميکند؛ 3. ضمير در «فإنّه يسلک»به خداوند بر مي گردد؛همان سان که ضمير مستقر در سيلک نيز به او بر ميگردد،افزون بر اين «سيلک»به معناي «يجعل» است(گماردن) 4. ضمائر در عبارت«بين يديه و خلفه»به پيامبر براي ميگردد،ليکن بر او از ضمير نخست آن است که خداوند ميان پيامبران و مخاطبان و نيز(ضمير دوم)ميان خود و آنان(پيامبران)،فرشتگاني را براي مراقبت و نگهباني از وحي و پيام خويش،ميگرد تا از لوح محفوظ تا زمين(قلب پيامبران)مصون از گزند باشد و هم از قلب پيامبران تا زماني که آن را به مردمان ابلاغ ميکند و هم آن گاه که واژههاي وصافي را بر زبان ميآورد.(10)پينوشتها________1) انعام 6/90. 2) يس 36/62-60. 3) زيرا ضلالت و معصيت(گمراهي و نافرماني) يا بگو رابطهاي اين همان دارند. 4) نساء 4/69.«و کساني که از خدا و پيامبراطاعت کنند،در زمره کساني خواهند بود که خداايشان را گمراهي داشته(يعني)پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيکو همه مانند.» 5) حمد 1/7.«راه آنهايي که برخوردارشان کردهاي،- به آنان نعمت دادهاي - همانان که نه در خور خشماند و نه گمگشتگان.» 6) موافق /358. 7) الشيخ جعفر السبحاني،محاضرات فيالإلهيّات،تلخيص الشيخ علي الربّاني الگلپايگاني،موسسة النشر الإلسلامي الطبقة السابق،1419ه.ص 414،همر،الإلهيات علي هدي الکتاب و السنة و العقل،پيشين،2/173- 172. 8) نجم 53/4و3.«و از سر هوس سخن نميگويد.اين سخن جز وحيي که وحي ميشود نيست.» 9) جنّ 72/28-26.«دانايِ نهان است،و کسي را بر غيب خود آگاه نميکند،جز پيامبري را که از او خشنود باشد(است)،که(در اين صورت)براي او از پيش رو و از پشت سرش نگاهباناني برخواهد گماشت؛تا معلوم بدارد که پيامهاي پروردگار خود را رسانيدهاند؛و(خدا)بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزي را به عدد شماره کرده است. 10) ر.ک:جعفر سبحاني،2/176- 175 و پژوهشي در عصمت معصومان،پيشين /112- 110تنظيم براي تبيان: گروه دين و انديشه_شکوري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 429]