واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - اصغر نعیمی پایان جشنواره همیشه با حسوحال غریبی همراه است، نمیدانم، شاید چون گذر سریع روزهای عمر را به یادمان میآورد ... یادت هست، انگار همین دیروز بود که جشنواره بیستوششم تمام شد و حالا هرچند به نظر یک سال دیگر تا جشنواره بیستوهشتم فرصت باقی است، اما خیالتان راحت، خیلی زود، به زودی فردا صبح یادمان خواهد افتاد که همین دیروز بود که جشنواره بیستوهفتم تمام شد. امسال البته به نظر میرسد که همه راضیترند، حداقل به نسبت سالهای قبل فیلمهای بیشتری برای جلب رضایت سلایق مختلف نمایش داده شد و این خودش مایه خوشوقتی و خوشبختی است. اما آیا مجموع این فیلمها کنار همدیگر میتوانند آیینه تمامنمای (چه اصطلاح پرطمطراقی)! سینمای ایران باشند؟ یا از زاویهای دیگر، چه تعداد از فیلمهایی که در این جشنواره نمایش داده شدند در سال آینده - حتی برای چند روز - امکان اکران و نمایش عمومی خواهند یافت؟ هر سال جشنواره با خوب و بدش برگزار میشود اما هنوز نتوانسته بر بدنه اصلی این سینما تأثیری جدی بگذارد. مسئولان و سیاستگذاران خیالشان راحت است که سرانجام میتوانند در حد مورد نیاز فیلمهایی متناسب با حالوهوا و جهتگیری جشنواره جور کنند و سینمای اکران هم راه خودش را میرود و این شکاف و فاصله سال به سال عمیقتر و بیشتر میشود. سرمایههای دولتی صرف تولید آثاری میشوند که حاوی جهتگیری مضمونی و دیدگاههای رسمی نهاد سرمایهگذار باشند و سینماگران هم اگر نخواهند یا نتوانند برای بخش خصوصی فیلم بسازند، ناچار از تأمین آن نظرات و فرمودهها هستند تا سرمایهگذاری روی فیلمنامهشان از دید مسئولان اصطلاحاً توجیه داشته باشد. به همین خاطر شاهد فیلمهایی هستیم که در لحن و مضمون تشتت و اختلاط دارند و معمولاً رگههای معنادار اثر به متن آن وصله - یا سنجاق - شده. اینجوری میشود که فیلمها به رغم انرژی و زحمت فراوانی که مشخص است صرف خوبساختن و ازکاردرآمدنشان شده، به دل نمینشینند و شور و تأثیری در مخاطب برنمیانگیزند، به یک دلیل واضح و صریح، چون صادقانه نیستند و پرده سینما کوچکترین دروغ و بیصداقتی را دهها برابر واضحتر افشا میکند. در میان تمام آثاری که امسال موفق به دیدنشان شدم فقط از دو فیلم میتوانم نام ببرم که از این عارضه جان سالم به در برده بودند. «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» (شهرام مکری) و «بیپولی»(حمید نعمتالله) صرفنظر از هر مشکلی بهوضوح و در تمام اجزا مشخص بود وامدار هیچ توصیه، سفارش و تزریق معنای بفرمودهای نبودند. نعمتالله را که از نزدیک میشناسم و راحتتر میتوانم متوجه نزدیکی تاموتمام فیلمش با سلایق و دیدگاههایش شوم. هرچند تشخیص این موارد نیازمند شناخت خود فیلمساز نیست، کما اینکه شناخت نزدیک از مکری ندارم. اما هرنمای «اشکان ...» برخاسته از سلیقهای مشخص و دیدگاهی ثابت متعلق به خود فیلمساز است. جالب اینکه هرکدام از این فیلمها متعلق به و نوع کاملاً متفاوتی از سینما و برآمده از دو دنیای فرسنگها دور از همدیگر هستند که یکی به قول سازندهاش به شیوهای پارتیزانی با حداقل بودجه و امکانات با دوربین دیجیتال ساخته شده و دیگری با سرمایه بخش خصوصی توسط تهیهکنندهای تهیه شده که از همکاری قبلیاش با کارگردان خاطره خوشی داشته و نتیجه خوبی گرفته. «اشکان...» میکوشد تا وامدار نوعی سینمای تجربی، مدرن و بازیگوش باشد که عزم چندانی برای ارتباط با مخاطب عام ندارد و به عکس آن «بیپولی» حاصل تلاش نعمتالله در ارائه دیدگاههای اجتماعیاش در قالب اثری مخاطبپسند و طبعآزمایی او در تلفیق مایههای رئالیستی و تلخ اثر با لحنی شیرین و رسیدن به نوعی طنز سیاه است. میتوان این دو فیلم را دوست داشت یا دوست نداشت، یا میشود درباره نقاط قوت و ضعف هرکدام مفصل صحبت کرد، اما هیچکدام اینها دلیل نمیشود که به احترام صداقت و درستکاری این دو فیلمساز جوان و تلاششان در حفظ این صفتهای کمیاب و کیمیا، کلاه از سر برنداریم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 352]