تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ارزش چهار چيز را جز چهار گروه نمى‏شناسند : جوانى را جز پيران، آسايش را جز گرفتاران...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816933780




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

من بی بزرگ تر بزرگ شدم ، خوب ، اما معیوب


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: من بي‌بزرگ‌تر بزرگ شدم،‌ خوب، اما معيوبمروري بر «چهل نامه کوتاه به همسرم»قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم : 
کودک
کودکان و کودکي با روح ابراهيمي در آميخته است و اين امر در نامه‌هاي کوتاه او نيز کاملا مشخص است. اين اشاره‌هاي گهگاه به کودکي، شايد در کودکي ابراهيمي نهفته باشد؛ آنجا که مي‌گويد: من بي‌بزرگ‌تر بزرگ شدم،‌ خوب، اما معيوب ابراهيمي معتقد است که همه فعاليت‌ها، بايد براي کودکان باشد. فرزندان خودش و فرزندان ديگران. آنچه از نامه‌هاي زير بر مي‌آيد، اين است که ابراهيمي بيش از حد نگران سرنوشت کودکان است و همواره نگاهي به دوردست‌ها و آينده دارد؛ آينده‌اي که قطعا همين کودکان خواهند ساخت.  گريستن به خاطر دردهاي که نمي شناسي‌اشان ‌و درمان‌هاي دروغين.... به خاطر بچه‌هاي سراسر دنيا که ما چنين جهاني را به ايشان تحويل مي‌دهيم و مي‌گذريم. (نامه بيست و شش) .. و بدان که تن‌سپاري تو به افسردگي به زيان بچه‌هاي ماست و به زيان همه بچه‌هاي دنيا .(نامه چهاردهم) اينک به مدد نيرويي که در توست و چه بخواهي و چه نخواهي زماني از دست خواهد رفت. چيزي نو و پر‌نشاط بساز. چيزي که اگر تو را به کار نيايد دست‌کم، بچه‌هايت را به کار خواهد آمد. (نامه هيجدهم)
گريستن
چشم کودکان و بيماران به نگاه مادران و طبيبان است ... به صداي خنده خالص بچه‌ها گوش بسپار و به صداي دردناک گريستنشان، ‌تا بداني که اين سخني چندان پريشان نيست... عزيز من، ‌اين بيمار کودک‌صفت خانه خويش را از ياد مران! من محتاج آن لحظه‌هاي دلنشين لبخندم – لبخندي در قلب، ‌عليرغم همه چيز (نامه پنجم)  اين حضور در سرنوشت فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما اثري عميق و تعيين کننده خواهد داشت. عصر ما عصر زيبايي است که بچه‌هاي هنوز راه نيفتاده ‌زبان باز‌نکرده، ‌بر دوش و از دوش پدرانشان به جهان خروشان سياست نگاه مي‌کنند و ... در چنين عصري که کودکان و عاشقان، ‌خواه ناخواه در ميدان سياستند، ‌اگر زنان با ايمان و متقي دست بالا نکنند، چه بسا که کودکان و عاشقان به تسليمي سوک‌انجام سرانده شوند.... دراين باره بينديش! (نامه پانزدهم) ابراهيمي جز لطافت، ظرافت و شادابي در کودکان نمي‌بيند و همواره در توصيفاتش از اين صفت‌ها استفاده کرده است. ... و شايد براي نخستين بار – روحي بسازم به نرمي پر کاکايي‌هاي درياي شمال، ‌به نرمي روح يک کودک گيلک و به نرمي ملايم جنگل‌هاي مازندران. (نامه سي‌ام) «عزيز من! از اينکه مي‌بيني با اين همه مساله براي سخت و جان‌گزا انديشيدن، هنوز و باز، ‌همچون کودکان سير، ‌غشغشه مي‌زنم، بالا مي‌پرم و ماشين‌هاي کوکي را کف اتاق مي سرانم... مرا سرزنش نکن.. بشنو بانوي من !
نامه
براي آنکه لحظه‌هايي سرشار از خلوص و احساس و عاطفه داشته باشي، ‌بايد که چيزهايي را از کودکي با خودت آورده باشي و گهگاه سبکسرانه و بازيگوشانه رفتار کرده باشي... هر گز از کودکي خويش آنقدر فاصله مگير که صداي فريادهاي شادمانه‌اش را نشنوي يا صداي گريه‌هاي مملو از گرسنگي و تشنگي‌اش را. اينک دست‌هاي مهربانت را به من بسپار تا به ياد آنها بياورم که چگونه بايد زلف عروسک‌ها را نوازش کرد. (نامه بيست و نهم)‌ اين اشاره‌هاي گهگاه به کودکي، شايد در کودکي ابراهيمي نهفته باشد. من بي‌بزرگ‌تر بزرگ شدم،‌ خوب، اما معيوب (نامه سي‌ام) همه مي‌دانند که من زبان تلخي دارم زباني که گويي براي زخم زدن ساخته شده است. به همين دليل بسيار پيش آمده است که حس کرده‌ام آنچه تو را ناگهان افسرده کرده است نه گلايه من، ‌که کنايه من بوده است و کارکرد اين زباني که دوره‌هاي سخت کودکي و نوجواني، ‌گوشه‌دار و تيز و برنده‌اش کرده است. ( نامه سي و پنجم) و يا شايد چون همسرش معلم بوده است و مسووليت تعليم و تربيت بچه‌ها را بر عهده داشته، ناخودآگاه ابراهيمي به کودکان بيش‌تر اهميت مي‌داده است.  ...لحظه فرياد شادمان من که پله‌ها را مي‌آيم تا به تو بگويم که در پنجاه و دو سالگي کاري تازه يافته‌ام، ‌لحظه‌اي خستگي بي‌حساب تو از رفتن به مدرسه و بازگشتن از مدرسه‌‌اي بسيار بسيار دور از خانه، گم شده در لا‌به‌لاي دودهاي نفس‌گير جنوبي....
کودک
... لحظه نمره نياوردن يکي از شاگردانت که نزد تو عزيز و محترم است. (نامه سي و سوم) .. آستين‌هايت را بالا بزن، ‌و با همان قدرت بياني که شاگردان کلاس‌هايت را به سکوت و احترام مي‌کشاني از جانب بخشي از زنان دردمند جامعه خود سخن بگو! (نامه پانردهم) ادامه دارد...خبر گذاري کتاب ايران / تنظيم براي تبيان : زهره سميعي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 295]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن