تبلیغات

تبلیغات متنی

محبوبترینها

بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟

قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران

نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]

9 روش جرم‌ گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد

ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع

خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?

پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟

تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها

دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن

خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت

آمار وبسایت

تعداد کل بازدیدها : 1834965893

من هم مثل بزرگترها گریه کردم

واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: من هم مثل بزرگترها گریه کردم
علی اصغر

نمی دانستم چرا هر سال به یک ماه می گویند محرم. نمی دانستم چرا پدر و مادرم به مجلس عزاداری می رونداصلا نمی دانستم چرا لباس مشکی می پوشند.وقتی از آن ها می پرسیدم، می گفتند: همه این ها برای امام حسین علیه السلام است. ما برای امام حسین علیه السلام گریه می کنیم.من می گفتم: پس چرا من گریه ام نمی گیرد؟آن ها می گفتند: چون تو بچه هستی، بچه ها نمی دانند امام حسین علیه السلام کیست و دشمنان خدا چه ظلمی به او کرده اند.

یک روز در مجلس عزاداری شرکت کرده بودم و حواسم به بازی بود. ناگهان حواسم رفت به آقای روحانی که داشت قصه می گفت. من قصه دوست داشتم، به همین خاطر خوب به حرف هایش گوش دادم.او می گفت: وقتی ماهی از آب می افتد، اگر زود او را به آب برسانند زنده می ماند؛ اما اگر دیر برسانند، کمی آب می خورد و می میرد. کودک شش ماهه ی امام حسین علیه السلام هم مثل ماهی تشنه بود. امام حسین علیه السلام او را بالای دستش گرفت و به دشمنانش گفت: علی اصغر تشنه است و ...اما دشمنان خدا بی رحمی کردند و گلوی حضرت علی اصغر را با تیر نشانه گرفتند.من گریه ام گرفت، من هم مثل بزرگ تر ها داشتم گریه می کردم. آن جا بود که فهمیدم ما بچه ها هم می توانیم بفهمیم امام حسین علیه السلام کیست و دشمنان خدا چه ظلمی به او کرده اند. نوشته: امیرحسین مخدومیمطالب مرتبط************************************نوحه ای که امیرمحمد خواند حر شهید به زبان کودکی دعوت اهل کوفه از امام حسین(علیه السلام) دوران کودکی حضرت عباس(ع) راز و رمز تعالی حضرت عباس (ع) چرا امام حسین علیه السلام از یاد نمی رود ؟ درد و دل با مادر شش گوشه مهربان دو گل خوشبوی پیامبر دانه های گردنبند مرد ناشناس

این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]

[مشاهده در: www.tebyan.net]

[تعداد بازديد از اين مطلب: 619]

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب

صفحات پیشنهادی

من هم مثل بزرگترها گریه کردم
من هم مثل بزرگترها گریه کردم-من هم مثل بزرگترها گریه کردمنمی دانستم چرا هر سال به یک ماه می گویند محرم. نمی دانستم چرا پدر و مادرم به مجلس عزاداری می رونداصلا نمی ...

(خاطرات مارادونا (24
یادم می یاد که خیلی گریه کردم. در مسابقات سال 94 موقع قضیه دوپینگ هم خیلی گریه کردم. الان آن دو موضوع را مثل دو بی عدالتی بزرگ نسبت به خودم می بینم . با این که ...

ساده مثل کویر
تبیان:ریشه ی علاقمندی شما به کویر از کجا شروع شد که هم عمر خود را در آن صرف کرده اید و هم به خاطر تحقیقات تان در ... من در روستایی زندگی می کردم و بزرگ شدم که دقیقاً در مجاور کویر است. ... من وقتی گونی خاک ها را دیدم بغل کردم و بوسیدم و گریه کردم.

داستان زیبای ایرانی؛ پشت نخلها
خیلی هم بزرگ بود. ... سرم هم خیلی درد گرفت اما مامان گفت اگه گریه كنم منو میده به (كل دعا). ... اما مامان هم كه آبها رو پاشید تو خونه یك چیزهایی گفت مثل (كل دعا). من هم ... بعدش هم خودش گریهاش گرفتو تند اومد پیش من فكر كردم میخواد بزنه تو سرم اما بغلمم كرد و ...

رمان عشق ممنوعه
ژينا هم براي خودش بزرگ شده. توي ذهن من مشغولم ... بغضم را فرو دادم و توي چشم هاي سياهش نگاه كردم و گفتم: نه بابا، گريه من از دلتنگي شماهاست ولي با حرف هاي شما و مامان آرام شدم و حالا فكر كردم هر جاي دنيا هم كه باشم شما مثل شير پشتم هستيد. مامان گل پري ...

گريه تمام شد ديگر بايد به زندگي لبخند بزنيم
گريه تمام شد ديگر بايد به زندگي لبخند بزنيم-گريه تمام شد ديگر بايد به ... را به من بازگرداند؛ السلام عليك يا علي بن موسي الرضا؛ امام رضا(ع) نعمتي بزرگ ... اما باورم نمي شد مليحه گوشي را جواب بدهد او هم مثل من تحت ت. ... وقتي فهميدم زني که گوشي را جواب مي دهد همسر خودم است تا چند ساعت به بالاي پشت بام رفتم و فقط گريه کردم.

محمدرضا بایرامی: حال ادبیات هم مثل خیلی چیزهای دیگر خوب نیست
محمدرضا بایرامی: حال ادبیات هم مثل خیلی چیزهای دیگر خوب نیست-فرهنگ > ادبیات - دوره، ... من از این سیاست زدگی سر در نمیآورم که برای چه هست ولی هست. ... فرهنگ > ادبیات - دوره، دوره آدمهای خیلی بزرگ نیست؛ دوره ادبیات بزرگ نیست. ..... نشود ولی در طول نوشتن این کتاب بارها پیش آمد که برای افرادی که در داستان هستند، گریه کردم و به ...

بهار که میاد،دماغ من سرخ و بزرگ میشه!
بهار که میاد،دماغ من سرخ و بزرگ میشه! ... آلرژی میتواند به بقیه موادی هم که حساس نبودیم نفوذ کند و بدن حساسیت نشان بدهد مثل عطر ، سیگار کشیدن و یا حتی ممکن است ...

آن روز که تو می آیی
امروز دایی محسن از شیراز برگشت، برای من و مامانی سوغاتی آورده بود، برای مامان یه لباس ... خوابم رو برای مامانی تعریف کردم، یه دفه توی چشماش پر اشک شد، اما زودی منو بغل کرد و ... از کلمات رو بگم، من خیلی ناراحت شدم از اینکه نتونستم مثل بقیه دعا بخونم اما مامان بزرگ بهم ... نمی دونی مامان امروز چه قدر گریه کرد هم گریه می کرد، هم می خندید.

دلم می خواد گریه کنم ولی نمی تونم ×××××××××× : چه كنم؟
بچه من دیوز عمل جراحی دندون داشتم با سوهرم رفتم که بعدش بابا و مامانم هم اومدن ! ... انقدر گریه کردم که نزدیک بود خون ریزی پیدا کنم و زنگ زدیم به مامانم که بیاد ! ... یه جا تو همین سایت نوشته بود گریه ما برای مردان یه چیزیه مثل بوی عرق و خرناس مردا برای ما. .... بهمناسبت درگذشت طاهره صفارزاده: درگذشت صفارزاده خسارتي بزرگ و مصيبتي ...

گوناگون

آشنایی با انواع قضاوت و پیش داوری

بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟

چرا سعادت آباد به محله ای پر طرفدار برای زندگی تبدیل شد؟

فصل جدیدی در روابط ایران و افغانستان؛ کاظمی قمی با امیرخان...

چرا خرید والواشر و ریسه بلوطی انتخابی هوشمندانه برای نورپر...

شرایط و هزینه تحصیل در فرانسه

آموزش تعمیرات موبایل آموزشگاه تهران پایتخت

چگونه بلیط مشهد به اهواز را با تخفیف ویژه بخریم؟

مقایسه مهم ترین چسب های ساختمانی و کاربرد آنها

معرفی بهترین مراکز تعمیرات کامپیوتر برتر در تهران

راهنمای خرید ساعت کاسیو اصل در ایران