واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وقتی پینوکیو الاغ می شود!!!
پینوکیو همان عروسک چوبی دوست داشتنی است که همه ما آن را به خوبی به یاد داریم. این شخصیت کارتونی خوب ها و بدها را به شکل جالبی برای ما به تصویر کشید. اما غم انگیزترین قسمت داستان زمانی بود که پینوکیو سوار بر قطار شادی شد تا به شهری برود که تنها و تنها در آن بازی و سرگرمی وجود داشت. پدر ژپتو خیلی تلاش کرد تا از رفتن پینوکیو جلوگیری کند. اما پینوکیو آنقدر غرق در شادمانی و نشاط سرزمین بازی شده بود که به حرفهای دیگران توجهی نکرد و سوار بر قطار شادی شد و به سرزمین بازی ها رفت. وقتی به آنجا رسید از دیدن آن همه وسیله سرگرمی و اسباب بازی که به راحتی می توانست از آنها استفاده کند، غرق در خوشحالی شد و مستی این شادمانی او را از همه چیز غافل کرد و تنها به خوش گذرانی فکر می کرد. او تنها به خوردن خوراکی های خوشمزه مشغول بود و بازی های رنگارنگ و جذاب. تا اینکه روزی متوجه شد که گوش هایش دراز شده و دم درآورده و وقتی جلوی آینه رفت با چهره الاغی روبرو شد. بله! پینوکیو در اثر تمام خوش گذرانی ها در سرزمین بازی به یک الاغ تبدیل شد!...چون دیگر فکر نمی کرد. چون اندیشه نداشت. چون مغزش تهی شده بود. چون سرگرمی به کل زندگی او تبدیل شده بود.شاید آن زمان که کودک بودیم و این تصاویر را تماشا می کردیم، این سوال ذهن ما را قلقلک می داد که آخر چرا این بلا بر سر پینوکیو آمد؟ مگر بازی کردن چه خطری دارد؟پینوکیو در اثر تمام خوش گذرانی ها در سرزمین بازی به یک الاغ تبدیل شد!...چون دیگر فکر نمی کرد. چون اندیشه نداشت. چون مغزش تهی شده بود. چون سرگرمی به کل زندگی او تبدیل شده بود.اما امروز که در قرن سلطه تکنولوژی و صنعت گسترده ارتباطات و محصولات عظیم فرهنگی در سرتاسر جهان هستیم، بهتر و بیشتر متوجه ظرافت دید نویسنده داستان پینوکیو می شویم. اینکه اگر زمانی فرا رسد که انسانها در سلطه و اسارت سرگرمی ها و تفریحات قرار گیرند، اگر به سمتی حرکت کنند که قدرت اندیشه و تفکر از آنها گرفته شود و خود را یکسره در خدمت التذاذ و خوش گذرانی های دنیایی قرار دهند،آنوقت تنها چهرهای از انسان باقی می ماند و انسانیت به معنای واقعی محو و نابود می شود.بسیاری از نویسندگان و کارشناسان، وضعیت قرن امروز را پیش بینی کردند. پیش بینی هایی که به ترتیب شاهد وقوع آنها هستیم و مدتی نمی گذرد که شاید ناخواسته و نا خودآگاه، خود را غرق در این دریای عظیم و بی حد و حصر ببینیم.صنعت فرهنگی با بهره گیری از فنون پیچیده و تو در توی خود، می کوشد آن چیزی را تولید کند که عموم مردم آنرا می خواهند اما در عین حال آنچه مهم است اینکه با بازاریابی برای محصولات خود، خواست های عمومی را چنان تولید کند که انگار همه چیز کاملا مردمی و متعلق به مردم است.
"هیچ چیز به اندازه جنس پرمشتری به فروش نمی رسد". پس آنچه همه می پسندند باید به تولید انبوه برسد. بدون در نظر داشتن سایر موارد. این همان فرمول موفق در بازاریابی فرهنگی است. دیگر عصر زور و اجبار سپری شده و بهترین روش تاثیر گذاری، استفاده از ابزارهای نرم و مخملی است. چیزی که به راحتی افراد را محو و محسور خود کند. آنان را به خلسه ای وارد کند که در آن تنها راحتی و در قید نبودن در کنار خوش گذرانی و لذت، فراهم باشد. چیزی که توماس هاکسلی از آن تحت عنوان "آموزش در خواب" یاد می کند. یعنی درست همان زمانی که فرد در فراغت و استراحت به سر می برد، باید یکسری مفاهیم را به او یاد داد. فضایی که سرشار از سرگرمی است و فضای سرگرمی به گونه ای است که انگار انسان در آن خواب است. بنابراین می توانیم روزگار زندگی مان را عصر تلقینات و تبلیغات بنامیم.کمی به اطراف نگاه کنید. زمانی که در خانه خود نشسته اید، با روشن کردن تلویزیون، با هجمه عظیم تبلیغات رنگارنگی مواجه می شوید که انگار به چشم و گوش شما آشناست. وقتی از خانه خارج می شوید، در تمام نقاط شهر، تابلوها و نوشته هایی را می بینید که هیچ گاه شما را تنها نمی گذارند. این یعنی یک آموزش غیر مستقیم و زمزمه وار در حین غفلت. به این ترتیب ما تحت آموزش قرار می گیریم بی آنکه خود بدانیم. این تلقینات دائما ادامه دارد و چاشنی شیرین آنها این است که به تمامی مخاطبانش این تصور را القاء می کند که هر کس همان زندانی را که برای خود ساخته، دوست داشته باشد. اصلا خاصیت صنعت فرهنگی این است که همیشه چیزی را به مخاطبان خود می رساند که مخاطب با هر نوع شخصیت و سلیقه، دائما احساس می کند خواسته های منحصر به فرد او توسط صنعت فرهنگی، اجابت شده است. به نوعی این اقدام چیزی نیست جز علاقه مند کردن انسانها به سرنوشت گریز ناپذیرشان. پس باید آموزش صورت گیرد که دائما تلقین کند که گوشی های تلفن همراه خود را تغییر دهید. از تکنولوژی پیشرفته تری بهره برید تا از سیستمی پرتوان برای گوش دادن موسیقی بهره برید. این یعنی اصالت سرگرمی و لذت. تنها به این سمت هدایت می شوید تا صنعت سرگرمی به اهداف خود نزدیکتر شود.وقتی از خانه خارج می شوید، در تمام نقاط شهر، تابلوها و نوشته هایی را می بینید که هیچ گاه شما را تنها نمی گذارند. این یعنی یک آموزش غیر مستقیم و زمزمه وار در حین غفلت. به این ترتیب ما تحت آموزش قرار می گیریم بی آنکه خود بدانیم.دنیای تکنولوژی دائما به تولید وسایل برقی خانگی می پردازد که کارها را ساده تر کند. همه چیز به سمت راحتی حرکت می کند. تا افراد بتوانند فرصت بیشتری برای تفریح و لذت داشته باشند. به این ترتیب بیماری وخیم اندیشه به وجود می آید. بحران هویت گریبان گیر جوانان می شود و انواع و اقسام گروه های شیطان پرستی تشکیل می شوند. مصرف قرص های روان گردان به بالاترین حد خود می رسد. خوراکی و غذا خوردن به یک اصل فراموش نشدنی تبدیل می شود. و همه اینها برای راحتی است. برای بی فکری و نیندیشیدن است. این همان دنیای قشنگی است که غرب طراحی کرد و ابتدا گریبان خودش را گرفت و اکنون پس لرزه های آن به آرامی جامعه ما را در خود می گیرد.یادآوری داستان پینوکیو تنها جنبه ای نمادین است که برای ما پیام مهمی را به دنبال دارد. اینکه اگر زمانی فرا رسد که دنیای سرگرمی و لذت یکسره ما را در خود فرو برد، آن روز، روز مرگ اندیشه و تفکر است. روزی که همه چیز ما را به فکر نکردن تشویق می کند. از رسیدن آن زمان بترسیم و آن را جدی بگیریم که شاید چندان دور نباشد.فاطمه ناظم زادهگروه جامعه و سیاستمنبع:"دنیای قشنگ نو". توماس هاکسلی"مطالعات فرهنگی"ترجمه حمیرا مشیرزاده.مقاله جان فیسک ( john fisk )
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1324]