تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): کسی که در پی برآوردن نیاز برادر مسلمان خود باشد، تا زمانی که در این راه است خ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826620117




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

من یوسفم پدر


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: من یوسفم پدر سه شعر از محمود درویش
محمود درویش
من یوسفم پدر من یوسفم پدرپدر!برادرانم دوستم نمی‌دارندپدر!مرا همراه خود نمی‌خواهندآزارم می‌دهندبا سنگریزه و سخنم می‌رانندمی‌خواهند كه من بمیرم تا به مدحم بنشینندآنان در خانه‌ات را به رویم بستنداز كشتزارم بیرون كردندپدر!آنان انگورهایم را به زهر آلودندپدر!آنان عروسك‌هایم را شكستندآن گاه كه نسیم گذشت و با گیسوانم بازی كردآنان رشك بردند و بر من شوریدندو بر تو شوریدندمگر من با آنان چه كرده بودم، پدرپروانه‌ها بر شانه‌هایم نشستندخوشه‌ها به رویم خم شدندو پرنده بر كف دستانم فرود آمدبا آنان چه كرده بودم،پدرو چرا من؟تو یوسفم نامیدیآنان به چاهم انداختندو به گرگ تهمت بستندحال آن كه گرگ مهربان‌تر از برادران من استآی پدرآیا من به كسی جفا كردموقتی كه گفتم: به رویا یازده ستاره دیدمو خورشید و ماه رادیدم كه بر من سجده می‌برندمن یوسفم پدربرگردان : عبدالرضا رضائی نیا 
قلب سنگ
آسمان و دریا آسمان را به دریا خواهم داد تا دختر پروانهمادری برای خویش نقاشی کند.آسمان آبی برای یک صندلی یک صندلی خالی،حتی اگر یاسمین دیر بیاید!من با خودم آشتی خواهم کردمن با صبح یکشنبه آشتی خواهم کردمن با دو دستِ روشن تورود را جاری خواهم کردرود تنها در دو دستِ مَحرَمِ تو عریان خواهد شدو من چشم خواهم پوشیددُرُست همچون کودکیکه دست های تو آخرین پناه اوست.یک آسمان برای یک دریاو یک دریافقط برای باغی بزرگچه روز خوبی یاسمین! نگاه کنکبوتران بر سردوشی نظامیاننشسته اند، جا خوش کرده اند.نگاه کن آن دلباختة دیوانه رادارد پاره ای از خورشید را قاب می گیرد.و من تو را چقدر دوست می دارم!امروز چه رخ داده دخترکه این همه دوستت می دارم؟موج هایت را مهار خواهم کرد.تو در ساحل من آرام خواهی گرفت،من ماسه از دامنت خواهم زدود.چه روزیچه روزیتنها زمین هست، سادگی هست و صلحِ خالص و خوشبختی بی مثالماه من!من با خودم آشتی کرده ام،من با صبح یکشنبه آشتی کرده ام، من با دو دستِ روشن تورودها را جاری خواهم کرد.کجاست کرانه نشین خوش باشیکه با دهانِ معطرِ من همآوازش ببینند؟جهان به ستایش من برخواهد خاستسرود خواهد خواند و شراب را به شرافتِ من قسم خواهد داد.می دانم!مردمان سرانجام روزی از سایه سار زیتون بُنان به در می شوند،به جانب من می آیندتا در مهتابی ِ خانه امبا پرندگان گفتگو کنند.آیا در چنین روز روشنی ممکن است که پرندگان بمیرند؟اصلاً ممکن است؟اصلاً کسی هست که در این روز بزرگ بمیرد؟ برگردان : حامد جهانشاهی و باز سرایی سید علی صالحی 
مادر
إلى أمی ... أحنُّ إلى خبز أُمیوقهوة أمیولمسة أُمی ..وتكبُر فی الطفولةُیوماً على صدر یومِوأعشَقُ عمرِی لأنیإذا مُتُّ,أخجل من دمع أُمی !خذینیِ إذا عدتُ یوماًوشاحاً لهُدْبِكْوغطّی عظامی بعشبتعمّد من طهر كعبكوشُدی وثاقی ..بخصلة شَعر..بخیطٍ یلوِّح فی ذیل ثوبك ..عسانی أصیر ُإلهاًإلهاً أصیر..إذا ما لمستُ قرارة قلبك !ضعینی , إذا ما رجعتُوقوداً بتنور ناركْ ..وحبل غسیل على سطح داركلأنی فقدتُ الوقوفَبدون صلاة نهاركهَرِمْتُ فردّی نجوم الطفولةحتى أُشارك صغار العصافیردرب الرجوع .. لعُش انتظارِك!!  در ترانه مادر از زبان زندانی فلسطینی که برای مادرش دل تنگ شده می خوانیم *:برای نانهای مادرم دلم تنگ است و برای قهوه اشو نوازششبزرگ شدن کودکیم روزی بر سینه روزی دیگر عاشقم زندگانی راچراکه چون بمیرم از اشک های مادرم خجالت خواهم کشید  مرا در آغوش بگیراگر روزی با هیاهو به سویت باز گشتمو استخوانهایم را در دشتی که قدمگاه تست بپوشان با ریسمان نازکی که از دامت آویختهکمرم را محکم کن...شایدم روزی آرام بیایدآرام بیایدچون به قرارگاه قلب تو رسم  بگذار آن هنگام که باز گشتم هیزم تنورت باشمیا طنابی که به آن لباسهایت را می آویزی چراکه من ایستادن را بدون قیام نماز ظهرتفراموش کرده ام  ستاره های کودکی را خواهم شمردتا آن هنگام که گنجشککان به سمت رهایی بپرند به سوی آشیانه انتظارت * : ترجمه این ترانه ترجمه ای تحت اللفظی نیست . بخش ادبیات سایت تبیان.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن