واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > حدادی، نصر اله - یادداشت نصرالله حدادی، پژوهشگر تاریخ تهران و فرهنگ عامه را در مجله نوروزی خبرآنلاین بخوانید. زیبایی بهار همواره موجب شده است بسیاری از نویسندگان و شاعران سرزمین کهن ایران در وصف آن سخن بسرایند و همچون صدای سخن عشق گفتارشان اصلاً تکراری نیست. در ادبیات عامیانه و شفاهی مردم کوچه و بازار هم این فصل نمود خاصی دارد و آنچه که در ضربالمثلها، متلها، قصهها و باورهای مردم آمده است نشانگر جایگاه خاص این فصل در زندگی مردم است. حال، نگاهی داریم به برخی از ضربالمثلها و کنایههای مردم طهران ـ یا منسوب به آنها ـ و همچنین ظرایفی که در این عبارات وجود دارد: سالی که نکوست از بهارش پیداست: نیم بیت دوم این عبارت «ماستی که ترشه از تاغارش (تغارش) پیداست.» سال اگر «ترسال» بود و برف و باران به موقع می آمد، نکویی آن هویدا بود و اگر سرمای بی موقع موجب از بین رفتن سردرختیها میشد، مردم آن را به بدیمنی تعبیر میکردند و از آنجا که ماست چرخکرده ـ چربی گرفته تا انتها ـ فقط در تغار عرضه میشد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز افراد فقیر و تهیدست نداشت، تاغاری بودن ماست، دلیل بدی آن بود و این ضربالمثل رایج در محاورات عامه می گشت. بزک نمیر بهار میاد، کـُمبـُزه با خیار میاد: کمبزه یا کنبزه یا کنبیزه، نوعی خیار یا بهعبارتی خربزه کال است و در صورت رسیدن، حلاوت و خوشخوراکی کال آن را ندارد. کمبزه بسیار کمیاب بود و از آن جا که خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و کالک کمبزه، کار هر کس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ضربالمثل به کار میرفت. به هوای بهار و حال بچه اعتمادی نیست: آنها که گول هوای گرم بهار را میخورند، با اندک گردش هوا، امکان دارد دچار سرماخوردگی شوند و کار بیخ پیدا کند به همین دلیل اعتمادی به آن نیست و نباید لباس گرم را فراموش کرد. از سوی دیگر با اندک تغییر حالت در کودکان، حال آنها دگرگون میشود و از آن جا که اسهال رایجترین بیماری در کودکان در گذشته بوده و بسیاری بر سر آن تلف میشدند، گفته میشد: به هوای بهار و ... مثل ابر بهار: ابرهای بهاری رگبار به دنبال دارند و بر خلاف امروز که تمامی خیابانها آسفالت هستند و غیرقابل نفوذ، در گذشته کافی بود رگبار تندی در بگیرد و سیلاب در کوچهها و خیابانها سرازیر میشد و از آنجا که معبر و جوی چندان شناخته شده نبودند، سیل لاجرم از راه میرسید، عبارت «مثل ابر بهار» حکایت اشک سیل آسا را نیز تداعی میکرد. جوجة پاییزه میخواهد سرجوجة بهاره کلاه بگذارد: بر خلاف بنیبشر دوپا که هرگاه اراده کند، میتواند زاد و ولد کند، حیوانات فصل مشخصی را برای زاد و ولد در اختیار دارند و هر وقت بخواهند نمیتوانند صاحب فرزند شوند و من نمیدانم چرا ما به حیوانات توهین میکنیم و آدم بد و شرور را حیوانصفت مینامیم. حیوان نگونبخت تمامی تمایلاتش حد و اندازه دارد و آن که حد و اندازه نمیشناسد، حیوان ناطق است. این ضربالمثل وقتی به کار میرفت که آدم تازه واردی بخواهد سر آدم کهنهکاری کلاه بگذارد و از آنجا که مرغ در فصول گرم سال عمدتاً «کرچ» میشود جوجة پاییزه، چندان وجود خارجی نداشت این کنایه شاید بههمین دلیل هم بهکار میرفت. بهار خواب: امروز دیگر در ساختمانسازی، چیزی به نام «بهارخواب» وجود خارجی ندارد اما در روزگاران گذشته، یکی از شیرینترین خوابها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سکرآور بهار بود. اکثر بهارخوابها روبه حیاط خانهها بود و آن دسته از بهارخوابها که روبه خیابان بودند به علت سکوت حاکم بر شهر، باعث اغتشاش خواب نمیشدند، اما خوابیدن در بهارخواب روبه حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت دیگری داشت. چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان که مورد استفاده قرار میگرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص میرفت. امروز ما در آپارتمانها و خانههای کوچک، «تا لنگ ظهر» میخوابیم و با کوفتگی و بدن درد از خواب برمیخیزیم و این هیچ نیست مگر تغییر زندگی بدون ضرورتی که صورت دادیم. یکبار به یاد دوران کودکی، یادی از بهارخواب و خوابیدن در آن بکنید تا بدانید آرامش در تهران چگونه بود و در تهران چه بلایی بر سرش آمد. /62
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 396]