واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پشت صحنه فيلم «وقتي همه خوابيم» ساخته بهرام بيضايي
مينا اكبري از همان روزي كه خبر منتشر شد و همه فهميدند كه بهرام بيضائي دهمين فيلم بلندش را در تهران خواهد ساخت، وسوسه نوشتن درباره اين فيلم پيش از آن كه از آب و گل بيرون بيايد و راه بيفتد روي پرده سفيد و پاك سينما، مهارنشدني بود. پيدا كردن مكان فيلمبرداري كار سختي نبود. رفتن مانند همه رفتنهاي امروز در تهران اگرچه دشوار اما سرانجام به پايان رسيد. باغي در حوالي خيابان فرشته. همه هستند. مشغول و سرحال. سردرآوردن از چند و چون كار حرف و گپ و پرس و جو ميخواهد. اين كنجكاوي مدام، سر كشيدن ميخواهد و جواب شنيدن. تا ميخواهم دست به كار شوم يكي از بازيگر فيلم جلو ميآيد: ميخواهيد چيزي بنويسيد؟ ميگويند لحن در سينما يعني همه چيز. لحن اين بازيگر همه چيز را منتقل ميكند. انگار گفته است كه لطفا چيزي ننويسيد. ميگويم نه. نميتوان به بهاي نوشتن چيزي درباره اين اتفاق، روند بروزش را كند كرد. پس دور و ساكت ميايستم و زل ميزنم به اتفاقي كه در حال شكل گيري است. قبول ميكنم كه با كسي حرف نزنم. نه سوالي و نه جوابي. ميخواهم از هر تكه اين رفتنها و آمدنها. دقتها و حرفها. رنگها و لباسها. نگاهها و رابطهها. سردربيارم از اتفاقي كه نامش هست: وقتي همه خوابيم. به كارگرداني بهرام بيضائي. تهران بيضائي تهران و بيضائي هيچ شباهتي به هم ندارند. هرچه اين شهر بي حوصله به تطاول خود ادامه ميدهد. بيضائي با حوصله همان چيزي است كه بود. هرچه تهران روز به روز تغيير ميكندو چيزي ميشود كه ديروز نبود، بيضائي روزبهروز هماني است كه هميشه از او انتظار داريم. هرچه تهران با سرعت قيافه و قواره خود را از دست ميدهد،بيضائي قواره و قيافه خود را صيقل ميدهد. اينجاست كه در اولين چشم انداز، اولين چالش شكل ميگيرد. در اين طوفان تغيير و بيثباتي ديوارها و درها، بيضائي براي رسيدن به تصويري كه ميخواهد مجبور است تهران خودش را بسازد. تهراني كه او ميخواهد اين شهر هفت جوش نيست. اين بي سليقهگي مكرر. در اين ميان هر فيلم بيضائي با تلاشي شروع و همراه مي شود كه در آن تهران دوباره ساخته ميشود. نه به روش پيمانكاران شهرداري و نه به سفارش شهرسازان اداري، به روشي كه در فيلمهايي چون «رگبار» و «كلاغ» ديدهايم. به روشي كه از «شايد وقتي ديگر» سراغ داريم، به روشي كه از «سگكشي» در خاطرها مانده است. براي دهمين فيلم بيضايي همه چيز دوباره ساخته ميشود. همين جا در خيابان فرشته در اين باغ. مهد كودكي برپاشده. مهد كودكي كه در آن بازيگر اول فيلم به ديدار فرزندش آمده است. همه چيز خبر از يك بازسازي جانانه ميدهد. ايرج رامين فر و گروهش هر چيزي را ، دوباره ساختهاند. خبرهايي كه از فيلم داريم هم اين را تائيد ميكند كه رامين فر همچنان در حال ساخت و ساز تهران براي بيضائي است. در چيت سازي و خيابان نوفللوشاتو. كار بازسازي تهران براي بيضائي از خانه و كوچه گذشته و به خيابان رسيده است . خيابان بهار بازسازي شده است. ساختمان سينما اورانوس كه سر در آن را فيلم «خوش خيال» با بازي رضا رويگري و افسانه بايگان نصب كردهاند. خياباني عريض و طويل با ايستگاه اتوبوس، تلفن همگاني، سينما، گلفروشي،آرايشگاه، بقالي حتي ايستگاه تصفيه خون .... تهران بيضائي با همه تفاوتهايش روبروي من است. اين مهد كودك شلوغ واقعيتر و زندهتر از آن چيزي است كه در مهد كودكهاي تهران سراغ دارم. همه چيز رنگخورده و نورديده. اينجا يك سليقه حرف اول را ميزند. سليقهاي كه ما را مجذوب بيضائي و تهرانش ميكند. چيزي كه بيرون از اين باغ گم شده است. فيلم بيضائي مژده شمسائي روزنامهاي در دست گرفته است. خبر روزنامه خبر انصراف او از بازي در فيلمي است. آنچه از خبرها خواندهايم ميگويد كه دهمين فيلم بهرام بيضائي فيلم در فيلمي است در باره سينما و بدون شك درباره سينماي ايران. سينمائي كه در آن بهرام بيضائي ديده شد. سينمائي همانطور دوست داشتني، كه البته مرداب دست و پاگيري با موانع بسيار است. همانطور كه در آن باشو هست، هزاران غريبه هم هست كه كاري جز نساختن ندارند. وقتي همه خوابيم، فيلمي است درباره يك فيلم و يا فيلمي درباره سينما. فيلمي است كه درآن بيضائي شايد رابطه اش را با اين حرفه توضيح ميدهد. رابطهاش را با روابطي كه همچون مردابي، استعدادهايش را در خود غرق ميكند. در دل همين روابط بود كه بيضائي ديده شد. اما همه ميدانيم اين ديده شدن چقدر سخت بوده براي كارگرداني كه اكنون هفتاد ساله است. اين روزها كه همه از صد سالگي اكتشاف نفت در مسجد سليمان حرف ميزنند، شايد دهمين فيلم بيضائي بهانه خوبي باشد براي جشن اكتشاف قريحه نابي كه از نياسر كاشان سر برآورد. اگر نفت، نان و اب ماست. بيضايي ها آبروي مايند. اگر بگذاريم، او همچنان در فشاني خواهد كرد. بيضائي كار خودش را ميكند. ما چرا كار خودمان را نميكنيم. ده فيلم براي هفتاد سالگي بيضائي، كم است. براي سينماي ما كم است. براي تهران كم است. خواندن كارنامه بندار بيدخش و ديباچه نوين شاهنامه تسلي است بر اين راه كه ميرويم. انگار ما با حسرت سرخوشتريم. بازيگران بيضائي مژده شمسائي و مجموعهاي از بازيگران تئاتر و سينماي ايران بازيگران اين فيلم را تشكيل ميدهند. همه جور بازيگر در اين فيلم هست. از بازيگران تئاتر تا بازيگران فيلم هاي تجاري. همه در اين فيلم حضور دارند تا فيلم بيضائي مجموعهاي از كنجكاوي را به ارمغان بياورد. در اين صحنه كه من ايستادهام تنها شمسائي هست. حسرت ميخورم كه بيضائي را در حال هدايت حسام نواب صفوي نديدهام. اما انگار همه چيز در حال ثبت است. همه چيز به نام پشت صحنه در فيلمي ثبت ميشود. اي كاش از رگبار هم چنين چيزي در دست بود. بيضائي در حال هدايت فنيزاده. كارگرداني بيضائي از شواهد پيداست تلاش گروه براي فيلم برداري يك حركت ساده است. شمسائي روزنامه را پائين مياورد و به فرزندش لبخند ميزند. اما همين نماي ساده به سادگي برگزار نميشود. همه چيز در قاب اصغر رفيعي جم بايد به اندازه باشد. جاي دست. صورت به هنگام لبخند و بازي كه ثبت مي شود. دقت و حوصله. تكرار و تداوم. اگر نوشتن از اين صحنه باعث شود كه بيضائي مرا نبخشد دلخوش نوشتن اين جملهام كه گمشده سينماي ايران تشخص سليقه است. در اين سينما آدم با سليقه كم داريم. كدام دانشگاه و مدرسه سليقه به آدم ها ياد ميدهد. ياد نوشته بيضائي در سوگ علي حاتمي ميافتم، نوشتهاي با اين عنوان: استاد بي معلم. نياسان بيضائي در برابر شمسائي بازيگر خردسالي به نام رها رضائي راد(فرزند محمد رضائي راد) بازي ميكند. اما انسوتر از قاب پسري در ميان باغ آرام راه ميرود كه نگاه هر تازه واردي به او معطوف مي شود. شمرده و با حوصله حرف ميزند. هرچه ميگويد رنگي از منطق ساده و غير قابل بحثي دارد. او شبيه والدينش شده شده است. هيچ آدمي ادامه ادم ديگر نيست. نامها دال بر نشانهاي نيستند. اما نياسان بيضائي به شكل همه جانبهاي ما را اميدوار ميكند. علتش را ده سال بعد و يا شايد بيست سال بعد كساني توضيح خواهند داد. و... دوباره بيضائي جشنوراه امسال. اكران سال بعد. صدر سينماهاي تهران و شهرستانها. بليتها بالاي دو هزار تومان. صفهاي تماشاگران برابر سينما آزادي. راه پلهها و پلههاي برقي. پرده كنار ميرود. وقتي همه خوابيم. فيلمي از بهرامبيضائي. ما منتظريم. منبع خبر : مجله مشق آفتاب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 287]