واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اين خانه کجاي تهران است؟
وقتي كه چند سال پيش مهرداد فريد اولين فيلمش «آرامش در ميان مردگان» را جلوي دوربين بردخيليها كه به حساب پيشينه مطبوعاتي او به تماشاي فيلمش نشستند انتظار ديدن اثري با چفتوبستهاي محكم را داشتند و فيلمنامهاي حساب شده و ساختاري خوب و محكم و...همان نكتههايي كه هميشه نويسندههاي سينمايي در جستوجويشان هستند، حتي صحبت ها و گفتوگوهايي كه مهرداد فريد قبل از آغاز نمايش فيلمش در جشنواره فجر داشت نويد فيلمي خوب را ميداد. اما وقتي فيلم در جشنواره فجر به نمايش درآمد نتيجه آن مأيوسكننده بود؛ فيلمي بلاتكليف كه قرار بود حرفهاي مهم و فلسفي بزند اما نتيجه كار فاصله زيادي با حرفها داشت.مدتي است كه دومين فيلم بلند مهرداد فريد يعني همخانه به نمايش درآمده است. آنگونه كه از فيلم برميآيد با يك اثر اجتماعي روبهرو هستيم. فيلمي كه قرار است به زندگي قشري خاص در دل همين تهراني كه در آن زندگي ميكنيم بپردازد. قهرمانهاي فيلم آدمهايي ملموس و آشنا هستند؛ دختر و پسري از قشر دانشجو. از سويي نيز اشارههاي فيلم به موضوعي ملتهب در جامعه است؛ يعني رابطه بين يك دختر و پسر و شناخت آنها از يكديگر. اما آدمهاي فيلم هيچ همدلي را برنميانگيزند.در پرداخت كارگردان و فيلمنامهنويس، نوعي پراكندگي و حسهاي رها شده وجود دارد. از سويي انتخابهايي كه مهرداد فريد كرده چه به لحاظ شخصيتهاي فيلم و چه موضوعات - كه قرار بوده آنها را به نقد بكشد- آدمها و موضوعاتي ملتهب جامعه هستند اما وقتي فيلم را نگاه ميكنيم آنقدر فضا شستهورفته و پاستوريزه است كه حوصله تماشاگر به سر ميرود و مدام با خودش ميگويد او را چه كار به زندگي اين آدمهاي لوس و بيروح. بله؛ آدمهاي بيروح. بهتر است كه از فيلمنامه شروع كنيم. «همخانه» در حالي كه يك فيلم شهري است اما مهرداد فريد تمام فضاي آن شهر و رابطههاي آدمهايي را كه مورد نظرش است به نوعي به آن خانه بزرگ مرتبط ميكند. چرا؟ خب، اين چرا جوابهاي زيادي ميتواند داشته باشد. اول اينكه بتوان سراغ حساسترين قشر جامعه يعني دانشجوها رفت و آنها و رابطههايشان را نقد كرد و بعد حالا چون تمام اين ماجرا در دل تهران ميگذرد، پس ميتوان ادعا كرد كه «همخانه» نيز يكي از فيلمهايي است كه با دغدغه كلانشهري مثل تهران ساخته شده... اما باور كنيد فيلم در اندازه هيچكدام از اين ادعاها نيست.تمام فيلم در مورد چند روز زندگي دو دانشجوي شهرستاني به نامهاي مهسا و جمشيد است. همه ماجرا از سوي مهسا شروع ميشود كه دانشجو است و براي ترم تابستاني مشكل خوابگاه دارد. او با جمشيد كه همين مشكل را دارد به نوعي به تفاهم ميرسند تا خود را زوجي نشان دهند كه بتوانند از امكان زندگي در خانهاي بزرگ استفاده كنند، اما مسائل ديگري هم هست. پيرزني كه آنها را به اين خانه راه داده زني فضول است و مدام در زندگي آنها دخالت ميكند و آنها از سويي بايد شبها را با هم و در همان خانه به سر ببرند و از سويي نيز چون در واقعيت با يكديگر غريبه هستند اينكه در زير يك سقف بمانند هم از نظر دختر و هم از نظر پسر نوعي گناه محسوب ميشود و حالا همين بهانهاي است تا فيلمنامهنويس و كارگردان به موضوعاتي كه ظاهرا مشكلي ملتهب دارند و دغدغههاي نسلي در تهران امروز هستند بپردازند.اما واقعيت اين است كه «همخانه» پر از ايدههاي قشنگ و ناب است ولي ايدههايي كه متأسفانه هنوز آن چنان كه بايد پر رنگ نشده و به ثمر نرسيده و در ميانه راه محو و فراموش ميشوند. اينكه دختر و پسري جوان مجبورند بنا به شرايطي در زير يك سقف زندگي كنند ايده جالب و بكري است كه ميشد به واسطه آن بسياري از مسائل را تحليل كرد و به آنها پرداخت، اما تمام ديالوگها و رفتارهاي مهسا و جمشيد به حرفهاي لوس و بيمزه منتهي ميشود. جمشيد آرامتر و بيآزارتر از همه اين حرفهاست كه مهسا عين آدمهاي مشكلدار سريع به اتاق پناه ببرد و در را ببندد.رابطهها، نگاههايي كه بين آنها رد و بدل ميشود، جر و بحثهايي كه بينشان وجود دارد همه مسائل سطحي و بر سر هيچ است و در واقع بيشتر به اين خاطر است كه لحظههاي فيلم پر شوند يا نه اگر فيلمنامهنويس كمي در دل همين تهراني كه در آن زندگي ميكند تحقيق ميكرد و اگر كمي به زندگي آدمهايي كه ظاهراً دغدغه آنها را دارد دقت ميكرد مسلماً به جاي لوسبازيهاي مهسا و جمشيد ميتوانستيم شاهد يك فيلم اجتماعي خوب باشيم. آن فضاي بزرگ و لوكيشن مثلاً محوري خانه آيا اگر جايگزين آن خانه كوچكتر و جمع و جورتر ميشد چه اتفاقي ميافتاد؟ مسلماً هيچ اتفاقي نميافتاد اما اگر بر فرض اين لوكيشن كوچكتر و محدودتر بود آن زمان به راحتي ميشد پي برد كه كارگردان ما از درآوردن ميميكهاي حسي شاد بودن و اندوهگين بودن و حسهاي ديگر بر چهره بازيگرانش ناتوان است. بعد ديگر در اين شرايط براي فاصله گرفتن دوربين از چهره بازيگر بهانهاي وجود نداشت و باز مشكل ديگر همخانه دقيقاً به بحث بازيگران آن بازميگردد. در همان زمان كه پيش توليد فيلم آغاز شده بود دستاندركاران فيلم حساسيت زيادي براي انتخاب بازيگر نقش اول آن يعني مهسا داشتند و نتيجهاش در آخر به بازي بيتا سحرخيز ختم شد. اما حالا كه به تماشاي فيلم مينشينيم حيرت ميكنيم كه واقعاً اين بازيگر براي كدام ويژگي براي نقشي چنين دشوار انتخاب شده؟ بازيگري كه تمام حسهاي چهرهاش از شادي و اندوه و غم و حسرت و ... همه ساختگي و زوركي است، اما همان اندازه و البته نه زياد، بازيگر نقش جمشيد، عليرضا اشكان بازي راحت و خوبي را ارائه ميدهد. در كل، «همخانه» فيلمي است در رديف همان فيلمهايي كه ساخته ميشوند، روي پرده ميآيند، خيلي هم نميفروشند و بعد فراموش ميشوند، به همين سادگي. منبع : همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 569]